نکته اول این است که روشنفکران ادبی و علمی با پیچیدگی های زبانی و متن های غیر قابل تلخیص شان نمی توانند حضور موثری را در فضای مجازی داشته باشند. بنابراین نقش گروه های مرجع روشنفکری احتمالا کاهش پیدا می کند و نقش گروه های مرجع هنری – به دلیل توانایی شان در کاربرد پیام ها و تصاویر متناسب با فضای مجازی – تقویت می شود.
برای نسل های دهه های 40 و 50 روشنفکران نقش مرجعیت فکری داشتند ولی امروزه، یک خواننده زیرزمینی بیشتر می تواند نقش یک الگوی فکری را برای نوجوانان کنونی بازی کند. الگوهای هنری خاص در نسل فعلی تاثیرگذارترند و این احتمال می رود که این نسل، گروه های مرجع عمیق فکری را از دست بدهد.
برای نسل های دهه های 40 و 50 روشنفکران نقش مرجعیت فکری داشتند ولی امروزه، یک خواننده زیرزمینی بیشتر می تواند نقش یک الگوی فکری را برای نوجوانان کنونی بازی کند. الگوهای هنری خاص در نسل فعلی تاثیرگذارترند و این احتمال می رود که این نسل، گروه های مرجع عمیق فکری را از دست بدهد.
این نسل به دلیل عضویت در شبکه های اجتماعی کمتر روزنامه و کتاب می خواند. یعنی جایگاه کتاب خواندن در این نسل به شدت تضعیف شده و فقط کتاب درسی است که برای آنها اهمیت دارد. در نسل های گذشته در کنار کتاب های درسی، کتاب های زیادی اعم از کتب تاریخی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، شعر، رمان و حتی مجلات عمومی اهمیت پیدا می کرد. در حال حاضر، بیشتر وقت بچه ها صرف مدرسه و بعد از آن کلاس های آمادگی برای کنکور می شود. در نتیجه، وقت محدودی برای آنها باقی می ماند که آن را نیز شبکه های اجتماعی می گیرد.
نوشتن و خواندن آنها بیشتر به فضای مجازی محدود می شود. پیام های کوتاهی را می نویسند و می خوانند، اگرچه این موضوع به گونه ای مهارت خواندن و نوشتن آنها را – البته با توجه به اقتضائات فضای مجازی تقویت می کند – اما مهارت های گفتگویی شان را کاهش می دهد. شهروندی که در جامعه مدنی حضور دارد و می خواهد در یک جامعه دموکراتیک نقش آفرینی کند باید از مهارت های گفتاری و شنیداری خوبی برخوردار باشد و این را در فضای واقعی تمرین کرده باشد.
فرهنگ ادبی در بین نسل دهه هشتاد جای جای خود را به فرهنگ تصویری می دهد و ویژگی این فرهنگ تصویری، کوتاه نویسی، تفکر الگوریتمیک، منتقل کردن پیام های کوتاه به ویژه بیان ایده ها و مسائل از طریق تصاویر و ایماژها و کلیپ ها و انیمیشن ها است. پس افراد بیش از آن که حرف بزنند، عکس ها را رد و بدل می کنند. اگر هم بخواهند حرف بزنند کوتاه نویسی می کنند و این فرهنگ ممکن است در عرصه آموزش، کار، فرهنگ و فراغت تاثیرات خود را بگذارد.
نسل نو را با سه شاخصه رسانه ای شدن، مصرفی شدن و پسامادی شدن جامعه باید سنجید. در دو دهه اخیر در کلانشهرها، در کنار گسترش فقر و شکاف طبقاتی، ثروت های کلانی پدید آمد و نسل نو از مواهب آنها بهره مند شد. این نسل از رفاه نسبی برخوردار است و دوره ندرت و کمیابی دهه 60 را ندیده اند و طعمش را نچشیده اند. این نسل بیشتر به دنبال بیان خویش و خودابرازی از طریق پاساژگردی یا جلب توجه در شبکه های اجتماعی است.
با رویکرد بدبینانه می توان به شکل گیری «نسل تکثر» اشاره کرد که با فرهنگ تصویری تبدیل به نسل سبک زندگی شده اند. رفتارهای آنها غیرسیاسی است؛ نه سیاست نهادین و نه سیاست جنبشی. این نسل تحت سلطه آی تی دارای تفکر چندپاره تصویری – برخلاف تفکر یکپارچه ادبی – است. مسئولیت پذیری اجتماعی در آنها به سختی ممکن می شود. آنها نسل انتخاب هستند؛ امکانات مادی بیشتر و بهای زیادی که خانواده و مدرسه به آنها داده اند، این نسل را برای انتخاب آماده کرده است؛ چه انتخاب سبک زندگی و چه انتخاب جغرافیای زندگی. برای این نسل معیارهای مصرفی پر رنگ تر از تعلقات جغرافیایی است. از این جهت در انتخاب جغرافیای زندگی به جاذبه های زندگی مصرفی بیشتر توجه خواهد کرد تا علقه های سرزمینی.
ویژگی های نسل دهه هشتاد
تعجیل در سن بلوغ فرهنگی، کاهش سن آسیب های اجتماعی را در پی دارد؛ سن بسیاری از آسیب های اجتماعی به 13 سال رسیده است. جماعت های پاساژگرد ضد ایدئولوژی و فرهنگ گریز (فرهنگ مسلط و رسمی) می شوند اما جامعه پیچیده تر از آن است که با رویکردی جبرگرایانه بتوان آن را تبیین کرد. این نسل نوعی تلون و شخصیت ژله ای دارد. تمایل به جستجوی معنا این امکان را فراهم می کند تا این نسل در گروه های اجتماعی مختلف جذب شود. البته نباید بدبینانه به این امکان نگاه کرد. این نسل می تواند جامعه پذیری از نوع دیگر و نه با الگوی مطلوب خانه و مدرسه را محقق کند، بازتعریفی از زندگی و فرهنگ داشته باشد.
تجربه غرب نشان داده تین ایجرها می توانند «فرهنگ دیگر» را جایگزین «فرهنگ موجود» کنند و انتخاب آنها برخلاف نگرانی بدبینان لزوما «ضد فرهنگ» نخواهد بود. این نسل توان آن را دارد فرهنگ موجود را نقد و فرهنگ دیگری را جایگزین کند اما مقاومتی از سوی فرهنگ رسمی صورت می گیرد که تلاش می کند آنها را به خانه براند. راندن به خانه نتیجه نمی دهد چرا که آنها را به زیرزمین می فرستد و نوجوانی تبدیل به پدیده ای زیرزمینی می شود که امکان دارد دستخوش آسیب های اجتماعی شود. اگر فردگرایی و خودابرازی این نسل امکان بروز پیدا نکند، در قالب انواع سکتاریسم (فرقه گرایی) و میل به ایدئولوژی های جدید ظهور می یابد.
هراس اخلاقی یا استقبال اخلاقی از این تحولات نسلی بستگی به نحوه برخورد با آن دارد. بزرگ ترین تهدید، تحلیل خطی این تحول است. برخلاف برخی تصورات درباره غیرسیاسی بودن این نسل، اتفاقا بیم آن می رود که آنها جذب گروه های سبکی و سیاسی افراطی شوند.
در دهه های 50-1940 میلادی نظریه پردازان مکتب فرانکفورت درباره گسترش فرهنگ پاپ مبتذل از سوی جوانان و غیرسیاسی شدن آنها هشدار می دادند. کسی پیش بینی نمی کرد این نسل در دهه 1960 دست به گسترده ترین حرکت سیاسی در آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا بزند. امکانات متعارضی که در اختیار این نسل قرار می گیرد، انتخاب های متعارضی را نیز در پی خواهد داشت که نوع مواجهه با آن می تواند به این انتخاب ها جهت دهد.
از تاثیرگذاری این نسل بر محیط پیرامون و جامعه می توان تحت تاثیر نرم یاد کرد. این نسل با حضور مستمر و پیگیر خود در عرصه عمومی بر محیط پیرامون خود اثر می گذارد. این نسل می تواند از طریق اطلاع رسانی در فضای مجازی و ایفای نقش شهروند – خبرنگار، مطالبات خود را پیگیری کند. اکنون تولید اطلاعات دیگر از انحصار نهادهای خاص مثل روزنامه ها و خبرگزاری ها خارج شده و در جامعه به یک امر عمومی تبدیل شده است.
در حال حاضر همه این امکان را دارند که با استفاده از امکانات تلفن های همراه خود در لحظه تبدیل به یک شهروند – خبرنگار شوند و تولید اطلاعات کنند و آن را در فضای مجازی به اشتراک بگذارند و به نحوی به شکل گیری افکار عمومی کمک کنند. احتمال دارد آنها آدم هایی شوند که بدون این که – به مفهوم رایج آن – سیاسی باشند، بتوانند تاثیرات سیاسی بگذارند و با تاثیرگذاری بر جامعه، آن را دگرگون کنند.
تحولی که رخ داده را نمی توان به راحتی پس زد. نسل جوان طلایه دار تحولات اجتماعی است. امید نسل جوان، امکان تغییر شیوه های متصل شده اجتماعی را فراهم می کند. جریان جوانی به جریان زندگی اجتماعی تداوم می بخشد. گرچه برخی نقش روشنفکران را در این تحولات پررنگ می دانند اما در مقابل برخی نظریه پردازان معتقدند این پدیده جوانی است که آینده جهانی را می سازد.
طرفداران فلسفه زندگی معتقدند رسالت جوانان در هم شکستن تحجر زندگی است. هانا آرنت بحث «ناتالیتی» را مطرح می کند: تا هنگامی که نوزادی به دنیا می آید، امیدی برای تغییر هست! بنابراین باید به این توان تغییردهی جوانان باور داشت. در نهاد مدرسه، دانشگاه و سیاست های فرهنگی بازاندیشی کرد. گمان نشود آنها اگر رانده شوند به خانه بر می گردند چرا که این نسل عرصه های جدیدی برای خودابرازی می یابد و اگر نیابد به خودویرانگری تمایل می یابد و اگر امکان مطلوبی فراهم شود، خلاقیت های بزرگی را بروز خواهد داد.
منبع: هفته نامه
منبع: هفته نامه