زنی که بدن خود را می فروشد، در نهان و در درون خود هیچ گاه احساس افتخار و خوش بختی نمی کند. شاید در یک مناظره تلویزیونی و در یک کشور اروپایی با افتخار اعلام کند که با تصمیم و اراده خود به این کار پرداخته است. اما وقتی با خود تنها می شود و زمانی که مجبور به تظاهر در مقابل مردی بیگانه می گردد که در ازای پول، تمایلات سکسی خود را به او تحمیل می کند، دیگر خنده از لبانش محو شده، چشم ها را می بندد و سعی می کند از بدن خود فرار کند تا آن لحظات بگذرند، تا بتواند با فشار آب داغ بر بدن خود بوی مرد را از خود دور کند.
دردناک ترین سئوالی که می توان از زن پرسید، این است که آیا آرزو می کند دخترش نیز چنین "شغلی" را انتخاب کند؟
در بسیاری از کشورهای دنیا، به ویژه در کشورهای توسعه یافته ، فمینیست هایی وجود دارند که با وجود مخالفت قاطع و مبارزه با قاچاق انسان از جمله زنان و کودکان، معتقدند خرید و فروش "آزادانه" و "داوطلبانه" سکس حق هر انسانی است و از این زاویه آن را شغلی مانند مشاغل دیگر دانسته و از وجود و حضور این "حق" در جامعه دفاع می کنند.
برای شروع بحث می توان سئوال زیر را مطرح کرد.
اگر خرید و فروش تن ممنوع شود، زنانی که بدون "جبر" این "شغل" را انتخاب کرده و زندگی شان را از این طریق تأمین می کنند، چه باید بکنند؟
این پرسشی ست که ذهن برخی را به خود مشغول می کند و به همین دلیل سزاوار پاسخ می باشد. برای پرداختن به این پرسش، لازم است که ببینیم در پدیده خرید و فروش سکس چه اتفاقی می افتد و در وهله اول مقایسه ای میان تن فروشی و بستر زناشوئی انجام گیرد.
سئوال: آیا این "حق" زن است که در زندگی زناشوئی خود در رابطه با انواع و اقسام خشونتی که همسرش بر او اعمال می کند، سکوت کند تا زندگی خود را حفظ نماید؟ آیا چنین حقی به آن زن تعلق می گیرد، یا تلاش می شود، زن را نسبت به خشونتی که بر او می رود، آگاه کرده تا بتواند سرنوشت خود را تغییر داده و حقوق خود را بشناسد؟ اگر حتی یک لحظه از پروسه ای که مرد با خرید تن زن بر او انجام می دهد، در بستر زناشوئی اتفاق بیافتد، مسلما همه فمینیست ها هم صدا آن را خشونت در خانه علیه زن اعلام می کنند. اما چگونه است که وقتی زنی مثلا با "اختیار" خود و در ازای مبلغی این خشونت را به جان می خرد، برخی از فمینیست ها آن را شغلی مانند مشاغل دیگر دانسته و از حق زن جهت فروش تن خود دفاع می کنند؟
همان گونه که از مفهوم تن فروشی بر می آید، فاعل کسی است که تن را می فروشد و در واقع به خرید و خریدار تن توجهی نمی شود. وقتی از تن فروشی سخن به میان می آید، تنها به زن و کاری که او انجام می دهد، فکر می کنیم. گوئی این عمل تنها یک طرف دارد. در این بحث مرد و مردان بی شماری که بدن یک زن را در ازای پرداخت پول می خرند، آنونیم هستند. کاری که آن ها در این عمل دو طرفه انجام می دهند، به حساب نمی آید. بلکه این زن "فاحشه و روسپی" هست که در جلوی چشم پدیدار می شود. زنی که با لباس های مشخص، با قیافه بزک کرده مخصوص به خود و یا رفتاری ویژه خود که در محلات مشخصی از شهر می ایستد و مردان را "اغفال" می کند......
در این رابطه دو نفره، مردانی که بدن زن را می خرند، عملی "برحق" و قابل قبول در عرف انجام می دهند. مارکی به پیشانی شان زده نمی شود. آن ها با مردان دیگر تمایزی ندارند. این زنان هستند که "منحرف" بوده و زنان دیگر که زنان "خوب" به حساب می آیند، می بایست خود را از این زنان "بدکاره" دور کنند. ستم مضاعف در مورد زنانی که تن خود را می فروشند، تبدیل به ستم چندگانه می گردد.
از این رو برای آن که "مفهوم" با اتفاقی که در آن می افتد، هم خوانی داشته باشد، لازم است که به جای "تن فروشی" از خرید و فروش تن صحبت کنیم تا مردان فاعل این پدیده شمرده شده و جامعه نوک تیز حمله را متوجه مردانی که سکس را خریداری می کنند، کرده و نه زنانی را که بنا به دلایل بسیار متنوع و قابل بررسی اجبارا به فروش تن خود می پردازند.
حال وقتی از جانب طرف داران خرید و فروش تن، این عمل به مثابه شغلی مشابه مشاغل دیگر نگریسته می شود، به وضوح می بینیم که فاعل یعنی مردان در این پدیده نادیده گرفته می شوند. اگر "حق " زن در فروش بدن خود است، چگونه این "حق"به مردان نیز داده می شود که بدن زن را بخرند. پس چه تفاوت ماهوی میان خرید تن یک زن و استفاده جنسی از آن و خرید یک زن و فروش آن به فردی دیگر و باز هم استفاده جنسی از آن وجود دارد؟ در هر حالت حاکمیت همراه با خشونت بر بدن زن انجام می گیرد، چه بنا به "خواسته" زن باشد و چه بر خلاف "خواسته" وی.
بر جمله آخر تأکید می کنم. چرا که برخی به این دلیل به زن حق فروش تن خود را می دهند، چون "خواسته" وی بوده و فاعل عمل خود به حساب می آید. در این استدلال زن، نقش قربانی را بازی نمی کند و در واقع سوژه است و نه ابژه!!!!
سئوال می کنم، آیا اگر خشونت، شکنجه و اعدام را بنا به "خواسته" خود، بر خود اعمال کنیم، دیگر مشکلی نیست؟
یک مثال از فاجعه ای دیگر می زنم.
افرادی وجود دارند که آدم خوار هستند. وافرادی نیز وجود دارند که مایلند بنا به "خواسته" خودشان خورده شوند!!!!!!!!!!!!! چه تفاوتی می کند؟ در هر حالت آدم خواری می بایست از صحنه روزگار محو شود.
بنابراین بهتر است از "خواسته" صحبتی نکنیم. ببینیم انسان در کدام حالت، انسانیت را به اثبات می رساند. بیایید انسانیت را تعریف کنیم و ظلم و خشونت را تمیز دهیم.
یکی دیگر از استدلالاتی که در دفاع از خرید و فروش "آزادانه" تن مطرح می شود، این است که افراد با هر شغلی که دارند، کاری و یا مهارتی را به دیگری می فروشند و به ازای آن پول دریافت می کنند و چه بسا که این کار را نه بنا به میل و خواسته خود، بلکه بنا به جبر اقتصادی انجام می دهند. در نتیجه فروش تن نیز یکی از این مشاغل به حساب می آید.
برای ادامه بحث، در مقابل این استدلال مثال دیگری می زنم. آیا ما بر فروش هر نیرو و ویژگی که داریم به ازای دریافت پول صحه می گذاریم؟ مثلا مزدورانی که قدرت بدنی و خشونت خود را برای مقابله با جنبش های مردمی و یا شکنجه زندانیان می فروشند، آیا باز هم "حق" فروش "مهارت" خود را دارند؟
بنابراین صرفا با استدلال "فروش کار" و یا "بنا به خواسته خود" نمی توان از حق خرید و فروش بدن در جامعه حمایت کرد.
استدلال دیگر طرف داران فروش تن به مثابه یک شغل این است که در جامعه سرمایه داری که هیرارشی قدرت حاکم است و یک رابطه عمودی و فرماندهی بر مناسبات میان انسان ها برقرار می شود، اعمال خشونت از مظاهر آن است و در نتیجه در هر شغلی می توان از خشونت و اعمال حاکمیت بالا بر پایین، بخوان مرد بر زن، صحبت کرد!!!!
این استدلال چه را ثابت می کند؟ که ما بر امر خشونت و فرماندهی صحه نهیم؟ روشن است که می بایست از ریشه و اساس با هیرارشی و سیستم فرماندهی انسان بر انسان مبارزه کنیم و در هر جا که نمودی از آن مشاهده می کنیم، با آن بجنگیم. مگر غیر از این می توان این سیستم را از میان برد؟ وجود و حاکمیت چنین سیستمی در جامعه نمی تواند و نمی باید ما را با پدیده خرید و فروش سکس و بدن انسان، بخوان برده داری مدرن آشتی دهد.
طرفداران خرید و فروش سکس، با این که از این پدیده حمایت می کنند، اما انصافا به هیچ عنوان بر قاچاق انسان صحه نمی گذارند و معتقد به مبارزه قاطع با آن هستند. اما آیا مگر تفاوتی میکند که بدن انسان را خریده و جهت عمل سکس به دیگری بفروشیم یا آن را خریده و خود عمل سکس را بر آن انجام دهیم؟ تفاوت تنها در آن جاست که وقتی دلال سکس، زن را به دیگری می فروشد، سود بیشتری می برد. اما عملی که بر بدن زن، کودک و نوجوان انجام می گیرد، در این دو حالت هیچ گونه تفاوتی با هم ندارد. بنابراین نمی توان از طرفی مخالف قاچاق انسان بود، از طرف دیگر از حق خرید و فروش "آزادانه" سکس حمایت کرد.
حال می توان پاسخ این سئوال که تکلیف زنانی که از این طریق درآمد خود را تأمین می کنند، چه باید بشود را به صراحت داد.
در وهله اول باید روشن شود، زنانی که بنا به هر دلیلی بدن خود را می فروشند، در هیچ قانونی نمی بایست مجرم به حساب آیند، بلکه آنان قربانیانی هستند که به حمایت جامعه و دولت نیاز دارند. مجرم کسانی هستند که تنها به دلیل انجام سکس، بدن زنان را می خرند و از آن به مثابه یک کالا استفاده جنسی می کنند.
فروش تن را می توان از زوایای مختلف با اعتیاد مقایسه کرد و از این زاویه مبارزه با این امر به یک پروسه درمانی نیاز دارد. زنی که بدن خود را می فروشد، نه تنها به لحاظ فیزیکی دچار بیماری های مختلف می گردد و نیاز به دکتر، دارو و درمان دارد، بلکه به لحاظ روحی نیز بیمار محسوب شده و به معالجه طولانی مدت نیاز دارد. علاوه بر آن بازگشت او به تن فروشی مشابه بازگشت انسان معتاد به مواد مخدر است و می بایست مدت های مدید تحت مراقبت و حمایت های تخصصی قرار گیرد. وقتی از این زاویه به تن فروشی بنگریم، دیگر مقایسه آن با سایر مشاغل دردناک تر به نظر می آید.
از آن جا که یکی از دلایل وجود خرید و فروش تن و افزایش تصاعدی آن در عصر حاضر در بسیاری از کشورهای دنیا، به ویژه در کشورهای توسعه یافته، غیرقانونی بودن اقامت زنانی هست که به امید رفاه بیشتر به این کشورها می روند یا توسط قاچاق چیان انسان برده می شوند، می بایست راه حل قاطعانه ای برای رفع مشکلات مهاجرت این زنان جستجو کرد.
انسان جهان وطن شعاری ست که هنوز قدم های ابتدائی را نیز برنداشته است.
حق اقامت نباید تبدیل به غولی شود که زنان مهاجر را به ورطه اجبار به فروش تن خود و وابستگی به دلالان و واسطه ها بیاندازد. زیستن قانونی در کشور، بیمه درمانی، حق تحصیل و تأمین معاش زندگی این زنان از وظایف عاجل دولت ها به شمار می رود.
در کشور ما اما، مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم مشکل اقامت در میان نیست. این فقر و اجبار اقتصادی است که به عنوان عامل اصلی سوق دادن زنان به فروش تن خود نقش بازی می کند. همین فاکتور فقر در امرفروش کودکان و نوجوانان به دلالان و قاچاق چیان انسان و خروج از کشور به امید زندگانی بهتر نقش درجه اول را دارد.
قاچاق انسان همانند قاچاق مواد مخدر در میان صاحبان سرمایه، سیاست مداران، دستگاه پلیس و سازمان های امنیتی در سطح جهان حامیان قدرت مندی دارد. بنابراین از میان بردن پدیده خرید و فروش تن را نمی توان با یک حرکت ضربتی انجام داد و به آسانی موفق شد. چنین مبارزه ای، علاوه بر تدوین قوانین، نیاز به کار فرهنگی وهم چنین زیر بنایی مداوم در جامعه دارد. پر واضح است که اجرای چنین پروسه ای با مشکلات و موانع عدیده ای روبرو است. به ویژه در کشور ما به نظر ناممکن می آید. اما این ها هیچ یک حضور و تحمل این پدیده را در جامعه توجیه نمی کند.
خرید و فروش تن حادثه ای ست دردناک برای یک زن، چه با "اراده" و "خواسته" خود و چه بالاجبار. هر عملی و هر حرکتی می بایست تنها برای محو چنین حادثه ای در جامعه انجام گیرد، هرچند در پروسه ای بسیار طولانی و به ظاهر امکان ناپذیر.
وقتی به تاریخ جنبش زنان می نگریم و ناممکن های باورنکردنی را امکان پذیر می بینیم، می توانیم به هر تغییری امیدوار باشیم.