حسن روحانی وهمکاران معتدل و اصلاح طلب اش وقتی می توانند حداقل خواسته های مردم عرب را - که در بیانیه شماره ۳ انتخاباتی ایشان آمده - برآورده سازند که قادر به آزادی رهبران جنبش سبز و گشایش فضای سیاسی کشور و عقب راندن تندروهای حاکمیت باشند
اخبار روز- حسن روحانی رییس جمهور ایران روز سه شنبه برای یک دیدار سه روزه وارد اهواز شد. علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی، علی یونسی دستیار رییس جمهور در امور اقلیت ها و ملیت ها، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و جاسم جادری استاندار هرمزگان، روحانی را در این سفر همراهی می کنند. او در نخستین روز سفر، سخنانی به زبان عربی ایراد کرد. پیشتر، محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری اش و سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی نیز در اهواز به عربی سخنرانی کرده بودند. خامنه ای هنگام سفر به اهواز گاه با شاعران عرب اهل بیت هم دیدار می کرد. احمدی نژاد هم، در دوران ریاست جمهوری اش، یکی دو بار با دشداشه و چفیه عربی در یکی از شهرهای استان – رسما خوزستان و تاریخا عربستان - ظاهر شد و برای مردم سخن گفت. بی گمان برخورد رهبران جمهوری اسلامی ایران با رفتار متکبرانه شاه در سفرهایش به استان تفاوت دارد. اما این تفاوت ظاهری است و ماهوی نیست.
مکث سه روزه رییس جمهوری ایران دریک استان، اگر نگوییم بی سابقه، لااقل، کم سابقه است. همراهی دو عرب اهوازی، شمخانی وجادری، نیز دلالت انگیز است.
جمهوری اسلامی از گسترش و ژرفش پیکار ملیت های غیر فارس می هراسد. وبیشترین هراس نیز از استان خوزستان "عربستان" است. این استان شاهرگ حیاتی ایران است وجدا شدن نه، ناآرامی در این منطقه حتی ، به معنای سکته ناقص نظام سیاسی ایران خواهد بود.
سخن از آلودگی بی سابقه آب و زمین و آسمان و ستم ملی و تبعیض های نژادی، زبانی، فرهنگی و اقتصادی علیه ملت عرب، تکرار مکررات است. حاکمیت، این استان را به جهنمی برای ساکنان بومی اش تبدیل کرده که از هزاران سال پیش تاکنون سابقه نداشته است، یعنی از هنگامی که زندگی در کنار کارون و کرخه آغاز شده است. در موضوع اول یعنی آلودگی و امکان خشک شدن شط کارون، اکثریت عرب و اقلیت غیرعرب منافع مشترک دارند و زنجیره های انسانی و گردهمایی مردم در ساحل شط نشان داد که این دو گروه می توانند بر سر مسایل مشترک به طور متحد عمل کنند و این برای نیروهای تمامیت خواه و مرکزگرای تهران، سنگین است. اما مساله محدود به این امر نیست.
استان عربستان یا خوزستان پس از سرنگونی واپسین فرمانروای عرب آن در ۱٣۰۴ شمسی توسط رضا خان، شاهد دو جنبش مهم بوده است: جنبش ملی مردم عرب و جنبش کارگری. اکنون هردو جنبش به نوعی فعال اند و در صورت گشایش فضای سیاسی کشور، گسترده تر خواهند شد. وضع دشوار اقتصادی و ستم ملی، چاشنی هر دو جنبش را حساس کرده و پتانسیل بالقوه را آماده تحولات نامعلوم کرده است.
بر خلاف دهه بیست شمسی، اکنون جنبش ملت عرب از جنبش کارگری قوی تر است. بل می توان گفت دومی از اولی تاثیر می پذیرد. در جنبش کارگری، ضعف نیروهای چپ و تحمیل رهبری غیرعرب بر کارگران عرب سندیکاها – که اکثریت کارگران استان را تشکیل می دهند – و نیز گسترش آگاهی های ملی در میان توده های عرب باعث شده است تا جنبش ملی مردم عرب، دست بالا را داشته باشد. بی گمان، انفجار اطلاعات و تحولات سه سال اخیر جهان عرب، تاثیر شگرفی بر ملت عرب در ایران نهاده است. گفتمان سیاسی ایران را نیز باید به این مقوله اضافه کنیم.
هم اکنون، افزون بر فعالیت های مدنی عرب ها – که تجمع های کارون – بخش برجسته آن است، فعالیت های قهرآمیز نیز گاه به گاه فضای استان را به لرزه در می آورد. انفجار گاه به گاه لوله های نفت و گاز – که رژیم کمتر صدایش را در می آورد – نشانگر این نوع فعالیت ها و نیز نمایانگر دو نوع نگاه در جامعه عرب استان است. انتخاب بیست و پنج زن در انتخابات شوراهای شهر اخیر، نشر یک هفته نامه به زبان عربی – فارسی در اهواز، شب های شعر و (یزله) ونمایش و موسیقی عربی که با وجود ممنوعیت رسمی، در عروسی ها و مجالس ختم برگزار می شود و بروز نه چندان کم شمار نویسندگان و مترجمان و روزنامه نگاران و فکاهی نویسان عرب در عرصه های مجازی و واقعی، نشان می دهد که جامعه مدنی عرب استان رو به توسعه و پیشرفت دارد. اما نگرانی بیشتر نظام سیاسی تهران از تحولات سوریه و عراق و برنامه های تلویزیونی است که گاه با نام عربیت و گاه به نام سنی گری، برای ملت عرب پخش می شود. واینها هم در واقع، واکنشی به برنامه های این نظام در جهان عرب است. گرایش به تسنن که تقریبا ۵۰ – ۶۰ درصد جوانان عرب استان را در برمی گیرد مقام های محلی و مرکزی را نگران کرده است. این نگرانی هنگامی بیشتر می شود که مسوولیت فلان انفجار در فلان خط لوله گاز یا نفت استان را ارتش آزاد سوریه - گاه به همراه یکی دو گروه عرب اهوازی و گاه به تنهایی - به عهده می گیرد. این جریان بر آن است تا عرصه مبارزه قهرآمیز علیه رژیم را از سوریه تا بلوچستان گسترش دهد.
در واقع هراس نظام شیعه اثنا عشری حاکم بر ایران در مرتبه نخست از موج رو به افزایش سنی گری در میان جوانان عربی است که استان شان یکی از نخستین دروازه های ورودی مذهب شیعه به ایران بوده است، حتی قبل از صفویه.
گروه مرکز پژوهش های مجمع تشخیص نظام یعنی روحانی، یونسی و شمخانی بیش از خامنه ای و لاریجانی و دیگر مسوولان می دانند که جمع شدن پتانسیل ناشی از ستم ملی و ستم طبیعی – انسانی (آلودگی ها) با پتانسیل اجتماعی برخاسته از اختلاف فاحش طبقاتی – ملی می تواند زمینه را برای خیلی چیزها فراهم سازد. در واقع در برابر ماشین تبلیغاتی - ایدیولوژیک جمهوری اسلامی، اکنون رسانه های پرقدرت کشورهای عربی، به ویژه رسانه های خاص شخصیت ها و گروه های عرب اهوازی یا حامیان آنها نیز وجود دارند که برای تاثیر بر ملت عرب، رقابت می کنند.
حسن روحانی وهمکاران معتدل و اصلاح طلب اش وقتی می توانند حداقل خواسته های مردم عرب را - که در بیانیه شماره ٣ انتخاباتی ایشان آمده - برآورده سازند که قادر به آزادی رهبران جنبش سبز و گشایش فضای سیاسی کشور و عقب راندن تندروهای حاکمیت باشند. اما با این همه، این پرسش نیز مطرح است: آیا گفتمانی که ملت عرب را عشایر و قبایل توصیف می کند و حاضر نیست حتی آنان را مردم عرب بنامد، می تواند دیدگاه درستی برای حل دشواری های همه جانبه این ملت داشته باشد؟