جرس- با رد صلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی، دوره جمهوری اسلامی ایران پایان یافت. به این ترتیب سی و یکم اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ مبداء دوره جدیدی از حکومت داری در ایران می شود؛ چرا که هاشمی رفسنجانی بر اساس شواهد موجود، بعد از مرحوم آیت الله خمینی به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی، دومین شخص مؤثر در تأسیس این نظام بوده است.
بی جهت نبود که آیت الله خمینی پس از ترور نافرجام اکبر هاشمی رفسنجانی در روزهای آغازین تأسیس نظام جمهوری اسلامی گفت که بدخواهان بدانند، هاشمی زنده است چون نهضت زنده است. اما اینک شورای نگهبان قانون اساسی با فشار بخش برتر جریان حاکم بر ایران به حیات سیاسی آقای هاشمی رفسنجانی در ساختار قدرت پایان داد.
بنابراین او نیز مانند میر حسین موسوی و مهدی کروبی، به جمع کسانی که سالها پیش از کشتی نظام جمهوری اسلامی بیرون رانده شده بودند، پیوست.
اما حکایت هاشمی رفسنجانی، حکایت متفاوتی از این افراد است. او همان کسی است که با درگذشت آیت الله خمینی در انتقال مسالمت آمیز قدرت به آیت الله خامنهای به عنوان رهبر جدید، نقشی مهم ایفا کرد؛ نقشی که با ناخشنودی جریان چپ نظام سیاسی ایران همراه بود. اگر چه با روی کار آمدن آیت الله خامنه ای، جریان چپ در ایران، روز به روز به بیرون از حاکمیت رانده می شد اما این هاشمی رفسنجانی بود که توانسته بود تا حدودی در ساختار قدرت، خودش را حفظ کند. هرچند این احساس نیاز به آقای هاشمی رفسنجانی از سوی قدرت مسلط در ایران با حذف کامل جریان چپ که از سال ۱۳۷۶ به اصلاح طلبان مشهور شده بودند، پایدار نماند. به گونهای که زمینههای فرو کشاندن شخص دوم نظام جمهوری اسلامی پس از آیت الله خمینی از سال ۱۳۸۴ و با به حاشیه رانده شدن راست مدرن و سنتی، هویدا شد.
و اینک او با رد صلاحیتش توسط شورای نگهبان، نماينده نسلی كامل از سیاستمداران حامی نظام جمهوری اسلامی شده است كه زخمهای دردناك حذف را بر تن دارد. نسلی كه با برتری یافتن جریان امنیتی- نظامی شکست خورد و تار و مار شد اما تسليم نشد؛ از حکومت رانده شد اما ريشه كن نشد. بنابراین بار دیگر اين رد صلاحیت، روايتی شد، اگر نه چندان دقيق اما بیشك آشکار کننده از سرگذشت و سرنوشت اين نسل.
اما رفتار سیاسی هاشمی را به سختی می توان در يكی از انواع يا جريانهای معمول سیاسی ایران رده بندی كرد. او بیگمان برجسته ترين نماينده مكتب عملگرایی در ایران است. جانمايه رفتار سیاسی هاشمی تعامل بوده است.
او به گواهی همين رفتار سیاسی اخیرش، يك تعامل گرا و البته سرسخت و سازش ناپذير است. از سوی ديگر، چنانكه در اين رفتار نيز می توان ديد، هاشمی شخصيتی چندگانه و نگرشی پردامنه و حتی گاه متناقض دارد كه او را از ارزيابیهای عام و قالبی دور می كند. سیاست ورزی است كه از آشوب و ناآرامی وحشت دارد. اما يادآوری اين نكته نيز ضروری است كه مخالفت بیامان هاشمی با ساختارهای سیاسی و مدیریتی کنونی در ایران، سود برندگان از این وضعیت را نگران کرده بود. بنابراین عملکرد خدشه ناپذير او از ديد آنان پنهان نماند.
بنابراین حیات سیاسی هاشمی با این مخالفتها پیوند خورد. از اين رو به ريتم اين برخورد، قدری شتاب بخشیدند. حذف او از ریاست مجلس خبرگان رهبری و تشکیل نهادی مشورتی موازی با مجمع تشخیص مصلحت نظام، نقطه آغازین این شتاب بود.
اینک شیپور آخرین مرحله حذف تنها بازمانده نسل اول از مؤسسان نظام جمهوری اسلامی ایران در ساختار قدرت، با رد صلاحیتش برای حضور در رقابتهای انتخاباتی خرداد ۱۳۹۲ طنین افکن شده است. طنینی که پیامهای پنهان فراوانی در آن نهفته است که نمی توان حتی یکی از آنها را نادیده گرفت. مهمترین آن پیام ها، اعلام آغاز دورهای جدید از حکومت داری و لزوم حذف مؤسسان اولیه نظام جمهوری اسلامی برای ادامه راه است و این یعنی پایان جمهوری اسلامی.
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه مجله الهدهد نیست.