وحشت خانوادگی از تهدیدهای خواستگار فراری




پسر جوانی که پس از شنیدن جواب رد از خانواده دختر مورد علاقه‌اش شبانه به خانه آنها حمله و با شمشیر دختر ۱۶ ساله را مجروح کرده است، همچنان به تهدیدهایش ادامه می‌دهد. این در حالی است که با گذشت چند ماه از حادثه، هنوز ردی از او به‌دست نیامده است.
 
این حادثه حوالی نیمه شب 26مرداد سال گذشته رخ داد. پسر جوان از وقتی هلیا 16ساله را دیده بود، یک دل نه صد دل عاشقش شده و تصمیم گرفته بود با او ازدواج کند اما خبر نداشت که هلیا و خانواده‌اش راضی به این ازدواج نیستند. برای همین وقتی جواب رد شنید، نقشه هولناکی طرح کرد که دختر نوجوان را تا یک قدمی مرگ برد.
 
سعید، پدر هلیا درباره حادثه می‌گوید: خانه ما در جاده مخصوص کرج است. روبه‌روی شهرک سینمایی. سال گذشته بود که متوجه شدم جوانی که به‌طور موقت در شهرک سینمایی مشغول به‌کار بود، خواستگار دخترم شده است. ظاهرا او دخترم را هنگام رفت‌وآمد به مدرسه دیده و عاشقش شده بود. بعد هم تصمیم گرفته بود همراه پدر و مادرش برای خواستگاری بیاید.
 
مرد میانسال ادامه می‌دهد: شبی که آنها برای خواستگاری آمده بودند، برای انجام کاری راهی مشهد بودم. همسرم با من تماس گرفت و گفت که پسر جوان همراه خانواده‌اش به خانه‌مان آمده‌اند تا هلیا را خواستگاری کنند. چیز زیادی درباره او نشنیده‌ بودم. چون آنها را نمی‌شناختم و از طرفی هلیا سن و سال کمی داشت، مخالفت کردم و گفتم که حاضر نیستم با این خانواده وصلت کنم. آنها یک‌بار دیگر هم آمدند اما جواب من و حتی هلیا منفی بود و ما نمی‌خواستیم دخترمان با مردی غریبه ازدواج کند. پس از جواب منفی ما بود که تهدیدهای پسر جوان شروع شد و در نهایت دست به اقدامی وحشتناک زد.
 
هلیا که حالا دختری 17ساله است و این روزها به‌خاطر وحشت از تهدیدهای خواستگار فراری‌اش جرأت خارج شدن از خانه را ندارد، درباره شب حادثه می‌گوید: از وقتی به ابوالفضل جواب رد دادم، تهدیدهای او شروع شد. در راه مدرسه تعقیبم می‌‌کرد و می‌گفت که اجازه نمی‌دهد با کسی دیگر ازدواج کنم.
 
من اما تهدیدهایش را جدی نگرفتم تا اینکه حدود ساعت 11شب 26مرداد وقتی در خانه خوابیده بودم، با شنیدن صدای شکستن شیشه در ورودی از خواب پریدم. آن شب فقط من و مادرم که در آن زمان باردار بود در خانه بودیم. ابوالفضل با شکستن شیشه در ورودی، توانسته بود در را باز کند و وارد خانه شود. مادرم جیغ می‌‌کشید و کمک می‌خواست. ابوالفضل در چشم بر هم زدنی خودش را به اتاق من رساند. شوکه شده بودم و نمی‌توانستم حرکت کنم. ناگهان یک شمشیر از زیر پیراهنش بیرون کشید و درحالی‌که می‌گفت نباید جز او با کسی دیگر ازدواج کنم، تیغه آن را روی گلویم گذاشت و پس از آن دیگر چیزی نفهمیدم.
 
فقط متوجه شدم که پتویم غرق در خون شده است. وقتی ابوالفضل فرار کرد، از حال رفتم و زمانی که به‌هوش آمدم در بیمارستان بودم. خوشبختانه زخمی که روی گلو و دست‌هایم به‌وجود آمده بود، عمیق نبود و من از خطر مرگ نجات پیدا کردم و پس از آن ماجرا را به پلیس خبر دادیم و مأموران کلانتری 154تهران به آنجا آمدند اما ابوالفضل فرار کرده بود.
 
پدر هلیا ماجرا را اینطور ادامه می‌دهد: دخترم مدتی در بیمارستان بستری بود و بعد مرخص شد. با اینکه ما شکایت کردیم و قاضی هم دستور احضار متهم را صادر کرد، اما پسر جوان فراری شده بود و ما هم هیچ نشانی‌ای از او نداشتیم. حالا چند‌ماه از این ماجرا می‌گذرد و ابوالفضل هنوز دستگیر نشده است.
 
چند‌ماه پیش بود که او پیغامی برای دخترم فرستاد که در آن نوشته بود قصد دارد کار ناتمامش را تمام کند. از ترس اینکه بلایی سر دخترم بیاید، اجازه ندادم دیگر به دبیرستان برود و او حالا ماه‌هاست که در خانه است. حتی روی در خانه نرده محافظ گذاشته‌ام تا ابوالفضل نتواند دوباره وارد خانه‌مان شود. هلیا پس از حادثه، جرأت نمی‌کند از خانه خارج شود.
 
او داخل خانه زندانی شده و هر کاری که بیرون داشته باشد ما برایش انجام می‌دهیم. حالا چند ماهی است که از خانه بیرون نیامده و شب‌ها کابوس می‌بیند. دخترم به درس و مدرسه علاقه داشت، اما وحشت از خواستگار فراری باعث شده که از درسش هم بیفتد. روز گذشته وقتی برای پیگیری پرونده به کلانتری رفتم، گفتند که قانون کارش را انجام می‌دهد و حالا تنها درخواست ما رسیدگی سریع‌تر به پرونده و دستگیری خواستگار فراری است.

الاربعاء 29 أبريل 2015
           

هدهد نیوز | سیاست | مسائل ملي | جامعه وحقوق | دانش و فن آورى | زنان ومردان | ورزش | ديدكاه | گفتگو | فرهنگ و هنر | تروريسم | محيط زيست | گوناگون | ميراث | ويدئو | سلامت | سرگرمى