به سه تجربهی زیر بنگرید:
الف- هاشمی رفسنجانی: دوست دیرینهای که خامنهای را به عضویت شورای انقلاب در آورد. از ریاست جمهوری او پشتیبانی کرد و وی را به رهبری رساند. اما حداقل از سال ۱۳۸۴ به بعد روز به روز بر شکاف میان این دو افزوده شد. اگر چه هاشمی دائماً بر تبعیت عملی خود از خامنهای- در تمامی موارد اختلاف نظر- تأکید کرده و میکند، اما این شکاف آن قدر گسترش یافت که خامنهای در نماز جمعه ۲۹/۳/۱۳۸۸ بگوید در تمامی موارد اختلاف نظر میان هاشمی و احمدینژاد، نظرات رئیس جمهور به نظرات من نزدیکتر است.
ب- ناطق نوری: او نیز یکی از یاران طولانی مدت خامنهای بوده است. او در نزاعهای دهه شصت میان خامنهای (رئیس جمهور) و میرحسین موسوی (نخست وزیر) همیشه جانب خامنهای را میگرفت. از وقتی خامنهای رهبر شد، ناطق نوری به عنوان رئیس بازرسی بیت رهبری منصوب شد. او در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خصوصا در دوران اصلاحات، در جبهه خامنهای بود. اما دوران مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ موجب دلخوری او از خامنهای شد. کاندیدای ناطق نوری و اصولگرایان سنتی علی لاریجانی بود اما در اواخر کار ناطق نوری دید که مجتبی خامنهای و گروهش به دنبال محمود احمدی نژاد هستند. ناطق نوری به دیدار خامنهای شتافت و به او گفت: آقازاده شما دارد رئیس جمهور تعیین میکند. خامنهای به او پاسخ داده بود: ایشان برای خودشان “آقا” هستند، نه آقازاده. احمدی نژاد که رئیس جمهور شد، ناطق نوری به سرعت به حاشیه رانده شد.
پ- محمود احمدینژاد: جشن شادمانی آیتالله خامنهای با ریاست جمهوری محمود احمدینژاد آغاز شد. خامنهای گفت توطئه آمریکایی- اسرائیلی تبدیل جمهوری اسلامی به “حاکمیت دوگانه” پایان یافت و از هیچ گونه حمایتی از احمدینژاد دریغ نورزید. احمدینژاد- برخلاف هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری- سوابق چندانی نه در انقلاب و نه در دوستی و یاری دادن به خامنهای داشت. با این همه، سریعتر از آن دو به راه خود رفت. نه تنها حاکمیت دوگانه شد، بلکه تمامی روسای سه قوه دوران رهبری خامنه ای، بر روی هم، به اندازه یک دهم احمدینژاد مقابل ولی فقیه نایستادند.
خامنهای به تجربه دریافت که دوستی بلند مدت سابقون، و ابراز ارادت احمدینژاد تازه به دوران رسیده که هیچ چیز از خود نداشت، برای او تبعیت محض و وفاداری به ارمغان نیاورد. این تجربه تلخ، او را آن چنان گرفتار کرده که کمتر از دو ماه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، هنوز نتوانسته است شخص مقبول خود را انتخاب کند.
غلامعلی حداد عادل و علیاکبر ولایتی دو تن از وفاداران طولانی مدت او بودهاند. مشکل حداد عادل این است که فاقد تجربه کار اجرایی است. یعنی فاقد مدیریت است و به تعبیر خودمانی، بیعرضه است. اما ولایتی ۱۶ سال در دولت موسوی و هاشمی رفسنجانی وزیرامورخارجه بوده است.
ولایتی، متولد ۱۳۲۴ از رستمآباد شمیران و پزشک متخصص اطفال است. برخی از سمتهای مهم سیاسی او طی سه دهه گذشته به این قرارند: نماینده مجلس شورای اسلامی اول از خرداد ۱۳۵۸، معرفی او به عنوان نخست وزیر از سوی خامنهای به مجلس و رد او توسط مجلس، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی از ۲۵/۹/۱۳۶۰ الی ۳۱/۵/۱۳۷۶، مشاور بینالملل رهبری از ۳۱/۵/۷۶ تاکنون، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی.
او در تمامی این دوران، کاملاً به خامنهای وفادار بوده است. ولایتی در ۲۴/۱/۹۲ در این خصوص گفته است: «یکی از نکاتی که برخی نقطه ضعف من میدانند – و البته من خودم معتقدم که نقطه قوت است – این است که میگویند فلانی “آقا اجازه” است؛ آقا یعنی مقام معظم رهبری، چه در سمت ریاست جمهوری و چه در سمت رهبری. یعنی اگر من میخواستم کاری مهم در سیاست خارجی انجام دهم و برای تصمیمگیریهای اساسی با ایشان مشورت میکردم، دلایلم را میگفتم و در نهایت براساس نظر ایشان عمل میکردم. البته شاید در شرایط فعلی و بعد از اتفاقاتی که افتاده، این عده رویشان نشود بگویند. کسانی که سرخود در سمتهای پایینتر کار میکنند و توجهی به سلسله مراتب سیاسی و اعتقادی نظام ندارند، در گذشته بیشتر از این حرفها میزدند و ادعا داشتند؛ اما حالا که نتیجه و آثار سوء بیتوجهی به نظرات رهبری خود را نشان داده، کمتر از این حرفها میزنند.
مثلا در انتخابات ۸۴ که قرار بود برای ریاست جمهوری بیایم، برخی به من انتقاد میکردند که اشکال فلانی این است که در زمان وزارتخارجه هر کاری میخواست انجام بدهد با رهبری هماهنگ میکرد و اگر هم رئیس جمهور بشود همان کار را انجام خواهد داد؛ در حالی که ما یک رئیس جمهور مستقل میخواهیم. این را برخی از معاریفی که همه خیال میکنند جزو انقلاب هستند – و البته هستند اما کج سلیقگیهایی هم دارند – میگفتند. بنده اعتقادم این است؛ اصلا صرفنظر از اعتقاد دینی، مصلحت سیاسی کشور در این است که یک نفر حرف آخر را بزند و سخنش فصلالخطاب باشد”.»
ولایتی برای موجه و دموکراتیک نشان دادن الگوی”آقا اجازه”، به این شیوه توسل میجوید: در نظام پارلمانی انگلیس حرف آخر را نخستوزیر میزند، و در نظام ریاستی آمریکا حرف آخر را رئیس جمهور میزند. نظامهای دموکراتیک هم دارای “فصلالخطاب” هستند که تصمیم گیریهای اساسی با اوست. به اصطلاح دارای “حق وتو” است. در جمهوری اسلامی- علاوه بر متغیر سیاسی ضرورت وجود تصمیم گیر نهایی مانند نظامهای دموکراتیک- باورهای دینی هم ما را به پذیرش “فصلالخطاب” بودن رهبری سوق میدهد.
بدین ترتیب، تبعیت محض ولایتی و وفاداری او احراز شده است. یکی از مصادیق این امر، نام گذاری “بهار عربی” تحت عنوان “بیداری اسلامی” توسط آیتالله خامنهای بود. احمدینژاد و یارانش زیربار این نام گذاری نرفته و تا آنجا پیش رفتند که از مدیریت آمریکا بر بهار عربی سخن گفتند. اعتراضهای شدید اصولگرایان نیز موجب عقبنشینی آنان نشد. اما ولایتی از همان ابتدا، به اقتفای خامنهای، بهار عربی را “بیداری اسلامی” نامیده و به عنوان “دبیرکل مجمع جهانی بیدرای اسلامی” برای آن همایشهای مختلف ترتیب داده است.
مورد دوم، مسئله سوریه است که ولایتی در این خصوص نیز تماماً مواضع و سیاستهای آیتالله خامنهای را تکرار میکند. به عنوان نمونه، ولایتی در ۱۳/۱/۹۲ در مشهد در همایش حوزه و بیداری اسلامی گفت:”امروز استکبار، کشور سوریه را که در واقع حلقه طلایی زنجیره مقاومت است هدف قرار داده و در ابتدا نیز قصد داشت با نام بهار عربی حکومت این کشور را ساقط کند اما با حمایتهای اسرائیل و عربستان سعودی اتفاقات به صورت دیگر شکل گرفت. استکبار وقتی در جنگ رو در رو با ارتش سوریه و همچنین نیروهای تحت عنوان مقاومت جیش شعبی نتوانست کاری را انجام دهد با انفجار و قتلهای کور وضعیت سوریه را نا آرام نشان داد”.
سومین مورد تبعیت او از خامنهای، تأکید بر وحدت شیعه و سنی، حمایت ایران از گروههای سنی فلسطینی (حماس و جهاد اسلامی) و مردم سنی مذهب بوسنی، و نزدیکی عقیدتی با اخوانالمسلمین است. او در سخنرانی ۱۳/۱/۹۲ در مشهد گفت: “وهابیها همانقدر با اخوانالمسلمین مخالفند که با جمهوری اسلامی ایران و شیعیان مخالف هستند.. ما با اخوانالمسلمین هم دوست هستیم و به آنها کمک میکنیم و در بین گروههای اسلامی اخوانالمسلمین از نظر عقیدتی از همه به ما نزدیکتر هستند”.
ولایتی پیش از این به همراه ۱۶ تن دیگر نامهای خطاب به مرسی- رئیس جمهور مصر- نوشته و به او پیشنهاد کردند که نه تنها حکومت مصر را اسلامی سازد، بلکه از تجربههای جمهوری اسلامی بهرهمند شود (رجوع شود به مقاله “کلاس اسلام شناسی اندیشمندان جمهوری اسلامی برای مرسی“). آن نامه موجب اعتراض اخوانیها شد. مواضع اخیر ولایتی نیز اعتراض اخوانیها را به دنبال آورد.
دکتر احمد عارف- سخنگوی رسمی اخوانالمسلمین- به روزنامه مصری الیوم گفت : “اخوانالمسلمین یک گروه سنی مذهب است و ما بارها تاکید کرده ایم که مذهب سنی خط قرمز ماست و اجازه عبور از این خط قرمز را به هیچ کس نمیدهیم. چه کسی به شما گفته است که ما به شما نزدیکیم. سخنان این مسئول ایرانی کاملا به دور از واقعیت است و اخوانالمسلمین با هر گونه هجوم فرقههای مذهبی به مصر مقابله میکند. روابط میان مصر و ایران صرفا روابطی سیاسی است و هیچ ربطی به مسائل مذهبی ندارد”.
چهارمین مورد از همه مهمتر است. او در ۲۹ فروردین مدعای کاذب خامنهای را عیناً تکرار کرد و گفت: “آمریکا رو به نابودی و زوال است و به زودی از درون فرو می پاشد”.
ولایتی یکی از کاندیداهای مقبول آیتالله خامنهای برای ریاست جمهوری است. اگر او رئیس جمهور شود- همان گونه که خود اذعان کرده است- رئیس جمهور “آقا اجازه” خواهد بود. اعتراف صریح به این امر، شاید- به گمان شخص ولایتی- نوعی زرنگی به شمار آید، اما در شرایط کنونی، حتی محمد رضا باهنر- نایب رئیس مجلس و کاندیدای ریاست جمهوری- میداند که در نظر مردم، این امر نه تنها امتیاز به شمار نمیرود، بلکه ملاکی منفی محسوب و موجب ریزش آرای کاندیدا خواهد شد.
به همین دلیل، باهنر گفته است اگر رئیس جمهور شود، رابطه دولت او و رهبری، رابطه “آقا اجازه” نخواهد بود:
“قطعا دولت من دولت آقا اجازه نخواهد بود. البته رویه رهبری هم این نیست که در شرح وظایف قوا دخالت کنند. در طول حضورم در مجلس به عدد انگشتان یک دست نیز به خاطر ندارم که رهبری در شرح وظایف قوا دخالت کرده باشند”.
ولایتی به نسبت احمدینژاد دارای دو ویژگی مثبت است: اولاً: زبان او زبان کوچه بازاری احمدینژاد نیست. نه از آن تندی در آن دیده میشود و نه آن ضربالمثلهای غیرقابل انتظار از زبان رئیس جمهور.
ثانیاً: شانزده سال کار در سمت وزیر امور خارجه وی را به عرف دیپلماتیک آشنا ساخته است. مذاکرات صلح ایران و عراق را هم او پیش میبرد.
ولایتی با انتقاد از وضعیت فعلی میکوشد تا خود را درمانگر بحران روابط ایران و دولتهای غربی قلمداد کند. می گوید : “بنده با تجربه طولانیمدت درعرصه سیاست خارجی معتقدم که میشود با همین شرایط فعلی روابط بینالملل خوب داشت و در چارچوب عزت و ارزشهای اسلامی نیز حرکت کرد و با دنیا رابطه خوب داشت… میشود مذاکره کرد، مبانی را حفظ و در چارچوب ارزشها نیز حرکت کرد و در عین حال قواعد مذاکره را نیز حفظ کنیم. رابطه بین کشورها مانند رابطه آدمهاست و گاهی آدمها هم تحتتاثیر عواطف هستند و لذا مذاکره نیز نیازمند همت، تدبیر و هدایت است.
میتوانیم همین حالا روابط جمهوری اسلامی ایران را با دیگر کشورها به سطح بسیار خوبی برسانیم که پایه اول بهبودی روابط وضعیت اقتصادی است…اگر تدبیر میشد، بسیاری از تحریمها اتفاق نمیافتاد که امیدواریم در آینده برطرف شود…این چه وضعی است که داریم؟… در حوزه سیاست خارجی و روابط با کشورها نیز میتوانیم کار بسیاری انجام دهیم نه در طولانیمدت بلکه بنده با تکیه بر تجربیات میگویم که میتوانیم از وضع فعلی روابط خارجی خارج شویم”.
ولایتی که شاهد بحران روابط ایران و دولتهای غربی و حساسیت مردم نسبت بدان است، دوران وزرات خود را برای مردم رویایی جلوه داده و میگوید :”ما با مسئولان همه کشورها به جز آنهایی که نمیخواستیم رابطه داشته باشیم رفیق بودیم؛ آقای میتران رئیس جمهور فرانسه در ملاقاتی به بنده گفت هر وقت از اینجا عبور میکنید گزارشی را به ما ارائه کن که آیا رابطه با ایران خوب است یا خیر؛ وی اظهار علاقه کرد که در ماه سپتامبر به ایران بیاید و چون بنده در سفر سازمان ملل بودم اکتبر را پیشنهاد دادم که میتران هم آن را قبول کرد؛ میتران فرد برجستهای بود و به راحتی با هر کسی نشست و برخاست نداشت اما تا پلههای الیزه برای بدرقه ما میآمد. رابطه بین کشورها رابطه بین آدمها است و اگر ما با زبانی که دنیا میفهمد حرف نزنیم نه آنها زبان ما را متوجه خواهند شد و نه ما زبان آنها را میفهمیم. زبان بینالمللی زبان خاص خود را دارد”.
روابط ولایتی با هاشمی رفسنجانی دوستانه است، اما نه به اندازه حسن روحانی. اگر چهرههای شاخص اصلاحطلب یا کارگزاران کاندیدا نشوند، احتمالاً هاشمی از یکی از این دو تن حمایت خواهد کرد.
اگر ولایتی رئیس جمهور شود، تفاوتهای شخصیتی او با احمدینژاد اگر چه مهماند، اما برای رئیس جمهور “آقا اجازه” کارساز نخواهند بود. احمدینژاد هم “آقا اجازه” بود. اما رفته رفته به راه خود رفت. سیاستهای آیتالله خامنهای در زمینه هستهای، روابط ایران و آمریکا، و نگاهش به مسائل منطقه خاورمیانه، مشکل آفرین است. هر رئیس جمهوری- حتی خاتمی و موسوی و کروبی- که بخواهد در این چارچوب عمل کند، مسائل و مشکلات همچنان پابرجا خواهد ماند.
مسئله دولتهای غربی، فقط و فقط مسئله زبان رئیس جمهور نیست، مسئله آنان، چندین مسئلهی اساسی مورد نزاع است. اگر سیاستهای خامنهای با بهترین زبان دیپلماتیک هم بستهبندی شود، مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت.
نکتهی مهمتر این است که ولایتی- یا هر فرد دیگری- چگونه رئیس جمهور خواهد شد؟ آیا رئیس جمهور محصول انتخابات رقابتی- مانند انتخابات ۷۶ و ۸۸- خواهد بود؟ آیا نتیجه انتخابات- مانند سال ۷۶- پذیرفته خواهد شد یا مانند سال ۸۸ عمل میشود؟ شاید هم رقابت منحصر به اصولگرایان شود.
اگر رئیس جمهور در انتخاباتی آزاد با حضور گستردهی مردم انتخاب شود، اگر کلیه زندانیان سیاسی آزاد شوند، اگر رسانهها و احزاب آزاد شوند، و چند اگر مهم دیگر؛ در آن صورت نه تنها راه حل مسائل داخلی گشوده خواهد شد، بلکه بحران روابط خارجی نیز راه برونرفت پیدا خواهد کرد. بهتر است پیش از هر چیز به این پرسش فکر کرد: آیا “آقا اجازه” میدهند؟
آقایی که رهبر مادامالعمر غیرانتخابی غیرپاسخگوست، باید میان دو امر سیاست زیر انتخاب کند:
اول- تحریمهای اقتصادی فلج کننده آن قدر افزایش و تداوم خواهند یافت تا جامعه از درون به کلی نابود شود.
دوم- رفع تحریمها و مذاکره و توافق از طریق دولت محصول آرأ و رضایت مردم.
نابودی جمهوری اسلامی فاقد اهمیت است. مهم ایران و ایرانیاناند که باید حفظ شوند. اینک، نه صرف رژیم جمهوری اسلامی، که ایران و ایرانیان هدف قرار گرفتهاند. آیا خندهدار- یا گریهدار- نیست که خاویر سولانا گفته است: اگر ۱+۵ با ایران به توافق رسد، آن گروه باید بروند و نظر موافق عربستان سعودی با این توافق را هم بگیرند. البته او آگاهانه نام اسرائیل را ذکر نکرد. چون ضرورت جلب نظر اسرائیل امری است که همه از آن آگاه هستند.