نقل است که تاجر جوانی در یکی از سفرهای دریایی اش غرق می شود وثروت هنگفتی برای همسر خود بجای می گذارد. بیوه این تاجر که چهره ای نه چندان زیبا داشت بخاطر ثروت فراوان خود مرتب از طرف مردان شهر مورد خواستگاری قرار می گرفت اما این زن جوان بخوبی می دانست که مردان شهر بیشتر برای تصاحب ثروتش به خواستگاری او می رفتند وبرای همین خاطر با گذاشتن شرط و شروط سخت وعجیب وغریب به همه جواب رد می داد.
در واقع شرط و شروط سخت این بیوه زن همه را عاجز کرده بود و تقریبا مردان شهر از خواست خود دست کشیده بودند و هیچ کس دگر سخنی از قصد ازدواج با این بیوه زن هم نمی کرد تا اینکه ماه محرم فرا می رسد و آخوندی که همه ساله برای روزه خوانی به این شهر می آمد به شهر رسید.
آخوند هم در همان روز اول داستان این بیوه زن را می شنود و روز بعد هم تصمیم می گیرد که خود با این زن ثروتمند ازدواج کند و ماموریت خواستگاری را به یکی از خواص وامنای قدیمی خود که فردی مؤمن ومتعهد بود می سپارد.
این فرد مؤمن از ماجرای شکست مردان شهر در رسیدن به این زن و ثروتش برای آخوند می گوید و اضافه می کند که این زن موجودی شیطان،مکار و حیله گر است و خواستهایی که می گذارد شیطانی است و می ترسم شما که یک آدم زاهد و عابد و از خدا بترس و روحانی این شهر هستید از عهده اجرای شرط و شروط این شیطان بر نیایید.
اما آخوند بر خواست خود اصرار می کند و در نهایت این آدم مومن را برای خواستگاری برای خود پیش این بیوه زن می فرستد.
بیوه زن هم پس از آگاهی از درخواست آخوند و روضه خوان شهر چهار پیش شرط را مطرح می کند و شرط موافقت نهایی خود را فقط با اجرای این چهار خواست می گذارد.
سپس فرستاده آخوند چهار خواست این بیوه زن را این چنین به سمع حاج آقا می رساند:
در شب عاشورا و قبل از اینکه حاج آقا وارد موضوع حادثه کربلا بشود باید از بالای منبر و در حضور تمام مردم شهر وبا صدای بلند آواز بخواند وسپس تمبک بزند وپس از آن هم یک رقص با حالی بکند و در آخر آلت تناسلی خود را یکجوری بیرون بیاورد که همه مردم آن را بطور واضح ببینند.
حاج آقا هم در یک نرمش قهرمانه با چهار در خواست عروس شیطانی موافقت کرد و فرستاده ای نزد بیوه زن فرستاد که نماینده وشهودی به مجلس بفرستد تا از اجرای شروط خود از طرف آخوند مطمئن شود تا مبادا دبه بزند واز عهد خود برگردد.
بیوه زن هم در جواب گفت که من به هیچ کس اعتماد ندارم وخود شخصا با لباس مبدل به مجلس خواهم آمد و چنین کرد.
و اما آخوند در شب مقرر بالای منبر رفت و پس از اینکه مجلس حسابی از جمعیت پر شد در ابتدا از حضار خواست که سه صلوات با صدای بلندی بخوانند و مردم هم چنین کردند سپس گفت :
در این شب مهم و تاریخی قبل از اینکه مجلس را شروع کنیم و وارد ماجرای غم انگیز کربلا بشویم باید جواب یکی از حضار محترم را بدهم. چرا که ایشان از من چند سؤالی کرده و مرا به این شب عظیم وبه خون شهدا قسم داده که از روی همین منبر پاسخ سؤالاتش را بدهم و بنده هم با اجازه شما می خواهم همین کار را بکنم.
این دوست سؤال کرده که آیا آواز خواندن تمبک زدن و رقصیدن در عقیده ما جایز است یا نه؟
ومن هم در پاسخ باید بگویم که ای دوست گرامی آواز خواندن و تمبک زدن و رقصیدن بر دوگونه است. یک نوع حلال ومجاز ودر این هنگام شروع کرد به اجرای نوع حلال آواز خواندن و تمبک زدن ورقصیدن از بالای منبر و اضافه کرد که نوع دگری هست که حرام و غیر مجاز است،بخاطر اینکه تحریک کننده ومکروه است.
و از زیر عبای خود یک تمبکی در آورد و شروع به اجرای یک ترانه شاد و هیجان انگیز کرد و در همان حال هم از بالای منبر چنان رقص جالبی کرد که همه را به وجد در آورد.
در آخر هم خطاب به مردم گفت که ما امروزه روز به روز به آخر الزمان وروز قیامت نزدیک می شویم . چرا که فساد وفحشا و کفر و دورویی و شایعه پراکنی و تهمت زنی در جامعه ما فروان شده و شایعه کنندگان از خدا بی خبر هیچ حرمتی هم برای افراد مؤمن و پارسا همچون بنده ندارند.
باور می کنید که یکی از این خدا بی خبران وشایعه پراکنان اخیرا در گوشه ای از شهر شایعه ای برعلیه این عبد مؤمن رواج داده که می گوید که بنده خدای ناکرده واعوذ بالله کافر هستم و ادعا می کند که بنده ختنه نکرده ام.
من هم در این شب مهم و در جمع وحضور تک تک شهروندان عزیز میخواهم مشت کوبند ه ای بر دهن این یاوه گو بزنم و از روی همین منبر ثابت کنم که آنچه در مورد من شایع شده دروغ است و سپس حاج آقا و با کمال پر رویی آلت تناسلی خود را بیرون می آورد و در معرض دید همگان قرار می دهد.
در این میان یکی از خواص دستهای مشت کرده خود را به هوا می برد و با صدای بلند تکبیر سر می دهد وملت هم تکبیر کنان وبا مشتهای گره کرده مرگ بر امریکا مرگ بر منافق مرگ بر.............. سر دادند.
در پایان مجلس ،یکی از خواص که با وقار تر از بقیه بود و ریشی بنفش داشت لبخند زنان به منبر نزدیک می شود و در گوش آخوند می گوید: حاج آقا ماشین "عروس رحمانی " بیرون مسجد تشریف دارند ودر انتظار شماست.
آخوند هم با قدمهای متین آرام آرام بطرف درب خروجی مسجد پیش می رود و دسته ای از خواص با چهره های شاد وخندان و در حالیکه از بصیرت وحکمت و نرمش قهرمانه حاج آقا که توانست یک شبه عروس شیطانی را به عروس رحمانی تغییر دهد تعریف می کردند وحاج آقا را تا درب خروجی مسجد بدرقه کردند.
در واقع شرط و شروط سخت این بیوه زن همه را عاجز کرده بود و تقریبا مردان شهر از خواست خود دست کشیده بودند و هیچ کس دگر سخنی از قصد ازدواج با این بیوه زن هم نمی کرد تا اینکه ماه محرم فرا می رسد و آخوندی که همه ساله برای روزه خوانی به این شهر می آمد به شهر رسید.
آخوند هم در همان روز اول داستان این بیوه زن را می شنود و روز بعد هم تصمیم می گیرد که خود با این زن ثروتمند ازدواج کند و ماموریت خواستگاری را به یکی از خواص وامنای قدیمی خود که فردی مؤمن ومتعهد بود می سپارد.
این فرد مؤمن از ماجرای شکست مردان شهر در رسیدن به این زن و ثروتش برای آخوند می گوید و اضافه می کند که این زن موجودی شیطان،مکار و حیله گر است و خواستهایی که می گذارد شیطانی است و می ترسم شما که یک آدم زاهد و عابد و از خدا بترس و روحانی این شهر هستید از عهده اجرای شرط و شروط این شیطان بر نیایید.
اما آخوند بر خواست خود اصرار می کند و در نهایت این آدم مومن را برای خواستگاری برای خود پیش این بیوه زن می فرستد.
بیوه زن هم پس از آگاهی از درخواست آخوند و روضه خوان شهر چهار پیش شرط را مطرح می کند و شرط موافقت نهایی خود را فقط با اجرای این چهار خواست می گذارد.
سپس فرستاده آخوند چهار خواست این بیوه زن را این چنین به سمع حاج آقا می رساند:
در شب عاشورا و قبل از اینکه حاج آقا وارد موضوع حادثه کربلا بشود باید از بالای منبر و در حضور تمام مردم شهر وبا صدای بلند آواز بخواند وسپس تمبک بزند وپس از آن هم یک رقص با حالی بکند و در آخر آلت تناسلی خود را یکجوری بیرون بیاورد که همه مردم آن را بطور واضح ببینند.
حاج آقا هم در یک نرمش قهرمانه با چهار در خواست عروس شیطانی موافقت کرد و فرستاده ای نزد بیوه زن فرستاد که نماینده وشهودی به مجلس بفرستد تا از اجرای شروط خود از طرف آخوند مطمئن شود تا مبادا دبه بزند واز عهد خود برگردد.
بیوه زن هم در جواب گفت که من به هیچ کس اعتماد ندارم وخود شخصا با لباس مبدل به مجلس خواهم آمد و چنین کرد.
و اما آخوند در شب مقرر بالای منبر رفت و پس از اینکه مجلس حسابی از جمعیت پر شد در ابتدا از حضار خواست که سه صلوات با صدای بلندی بخوانند و مردم هم چنین کردند سپس گفت :
در این شب مهم و تاریخی قبل از اینکه مجلس را شروع کنیم و وارد ماجرای غم انگیز کربلا بشویم باید جواب یکی از حضار محترم را بدهم. چرا که ایشان از من چند سؤالی کرده و مرا به این شب عظیم وبه خون شهدا قسم داده که از روی همین منبر پاسخ سؤالاتش را بدهم و بنده هم با اجازه شما می خواهم همین کار را بکنم.
این دوست سؤال کرده که آیا آواز خواندن تمبک زدن و رقصیدن در عقیده ما جایز است یا نه؟
ومن هم در پاسخ باید بگویم که ای دوست گرامی آواز خواندن و تمبک زدن و رقصیدن بر دوگونه است. یک نوع حلال ومجاز ودر این هنگام شروع کرد به اجرای نوع حلال آواز خواندن و تمبک زدن ورقصیدن از بالای منبر و اضافه کرد که نوع دگری هست که حرام و غیر مجاز است،بخاطر اینکه تحریک کننده ومکروه است.
و از زیر عبای خود یک تمبکی در آورد و شروع به اجرای یک ترانه شاد و هیجان انگیز کرد و در همان حال هم از بالای منبر چنان رقص جالبی کرد که همه را به وجد در آورد.
در آخر هم خطاب به مردم گفت که ما امروزه روز به روز به آخر الزمان وروز قیامت نزدیک می شویم . چرا که فساد وفحشا و کفر و دورویی و شایعه پراکنی و تهمت زنی در جامعه ما فروان شده و شایعه کنندگان از خدا بی خبر هیچ حرمتی هم برای افراد مؤمن و پارسا همچون بنده ندارند.
باور می کنید که یکی از این خدا بی خبران وشایعه پراکنان اخیرا در گوشه ای از شهر شایعه ای برعلیه این عبد مؤمن رواج داده که می گوید که بنده خدای ناکرده واعوذ بالله کافر هستم و ادعا می کند که بنده ختنه نکرده ام.
من هم در این شب مهم و در جمع وحضور تک تک شهروندان عزیز میخواهم مشت کوبند ه ای بر دهن این یاوه گو بزنم و از روی همین منبر ثابت کنم که آنچه در مورد من شایع شده دروغ است و سپس حاج آقا و با کمال پر رویی آلت تناسلی خود را بیرون می آورد و در معرض دید همگان قرار می دهد.
در این میان یکی از خواص دستهای مشت کرده خود را به هوا می برد و با صدای بلند تکبیر سر می دهد وملت هم تکبیر کنان وبا مشتهای گره کرده مرگ بر امریکا مرگ بر منافق مرگ بر.............. سر دادند.
در پایان مجلس ،یکی از خواص که با وقار تر از بقیه بود و ریشی بنفش داشت لبخند زنان به منبر نزدیک می شود و در گوش آخوند می گوید: حاج آقا ماشین "عروس رحمانی " بیرون مسجد تشریف دارند ودر انتظار شماست.
آخوند هم با قدمهای متین آرام آرام بطرف درب خروجی مسجد پیش می رود و دسته ای از خواص با چهره های شاد وخندان و در حالیکه از بصیرت وحکمت و نرمش قهرمانه حاج آقا که توانست یک شبه عروس شیطانی را به عروس رحمانی تغییر دهد تعریف می کردند وحاج آقا را تا درب خروجی مسجد بدرقه کردند.