دهه بیست و سی خورشیدی در ایران وقایع زیاد و تأثیرگذاری را بر صفحه تاریخ رویدادهای سیاسی و اجتماعی حک کرد که تأثیرات و عواقب آنها تاکنون نیز بر ما عیان و آشکار است.
برخی از این رویدادها تحت تأثیر ایدئولوژی و تفکرات غالب به حاشیه رانده شدند و کسی حاضر به تحلیل و بحث در مورد آنها نیست. به برخی دیگر از آن رویدادها به همان دلیل، بیش از جایگاه واقعیشان پرداخته می شود. بهطوری که بسیاری از واقعیتهای تاریخی میان به حاشیه راندن و بزرگنمایی به فراموشی سپرده شدهاند. یکی از این رویدادها اعلام جمهوری کردستان در دوم بهمنماه سال ۱۳۲۴ خورشیدی در شهر مهاباد، واقع در آذربایجان غربی امروزاست.
فارغ از هر گونه سویه ایدئولوژیک، اعلام دو جمهوری آذربایجان و کردستان یکی از نقاط عطف تاریخی در ایران است و به تحلیل و بازبینی نیاز دارد. آیا آنگونه که بسیاری از سیاسیون و مورخان میگویند ظهور جمهوری کردستان ناشی از تحریک قوای بیگانه یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود یا امری خودجوش و مردمی که نیروهای سیاسی و نخبگان آن زمان در بخشی از کردستان را بدان سمت سوق داده بود؟ آیا فروپاشی این جمهوری یازده ماهه ناشی از عدم ادامه حمایت شوروی بود یا ناشی از عدم مدیریت صحیح رهبران جمهوری؟
بسیاری از واقعیتهای تاریخی میان به حاشیه راندن و بزرگنمایی به فراموشی سپرده شدهاند. یکی از این رویدادها اعلام جمهوری کردستان در دوم بهمنماه سال ۱۳۲۴ خورشیدی در شهر مهاباد، واقع در آذربایجان غربی امروزاست.
برای پاسخ به این دو پرسش اساسی، نگارنده قصد دارد در سه سطح خرد (فردی)، میانی (ملی) و کلان (بینالمللی) به واکاوی مختصر شرایط ظهور و سقوط این جمهوری بپردازد.
ظهور جمهوری کردستان
الف – سطح خرد: در سطح خرد یا فردی به بررسی شخصیت و موقعیت دو طرف منازعه یعنی قاضی محمد و محمدرضا پهلوی میپردازیم.
بعد از عزل رضاخان و تبعید او با تلاش کسانی مانند فروغی، محمدرضا پسر رضا پهلوی بهجای وی بر تخت سلطنت نشست. محمدرضا به عنوان شخص اول مملکت در رأس حاکمیت فردی بود جوان، کم تجربه، با ارادهای ضعیف و با مشاورانی که هرکدام اهداف خاص خود را دنبال میکردند.
محمدرضا بر تخت سلطنت و رهبری مملکتی نشست که تحت تأثیر قدرتهای بزرگ شرکت کننده در جنگ جهانی دوم مملو بود از تلاطمها و بحرانهای اقتصادی و سیاسی، همچنین بسیاری از نخبگان سیاسی آن زمان در همکاری با وی به عنوان شاه جدید تردید داشتند و همین امر باعث شد از ابتدای روی کار آمدن او تا سال ۱۳۲۵ خورشیدی حدود ده نخست وزیر عزل و نصب کند. در واقع شرایط رشد و پرورش محمدرضا پهلوی از وی فردی مردد ساخته بود که به کمتر کسی اعتماد کند و احساس امنیت روانی و فکری نداشته باشد.
از سوی دیگر جمهوری کردستان به رهبری شخصی اعلام شد که یکی از روشنفکران شهری مهاباد بود و همچنین به واسطه شغل قضاوت، وی و پدرش در میان مردم اعتبار کافی و لازم را کسب کرده بودند. همچنین آشنایی وی با چندین زبان خارجی باعث شده بود به خوبی معادلات سیاسی منطقه و جهانی را درک کند. ویژگیهای شخصیتی «قاضی محمد» باعث شد که اعضای کومله ژ. ک (مجمع احیای کردستان) رهبری جریان سیاسی شکل گرفته در آن زمان را به راحتی به وی واگذار کنند. اعتماد متقابل و احترام و وجه اجتماعی وی جرئت بیش از پیش را به وی داد تا در اعلام جمهوری درنگ نکند.
ب/ سطح میانی: سطح میانی تحلیل به جریانهای سیاسی و نیروهای فعال در عرصه سیاسی آن زمان اختصاص دارد.
در آرایش نیروهای سیاسی آن زمان در تهران، انشقاق و مراکز متعدد تصمیمگیری قابل مشاهده بود. از سویی بیشتر اعضای جبهه ملی در خفا تلاش میکردند تا بار دیگر سلطنت را به خاندان قاجار واگذار کنند و امید چندانی به شاه جوان نداشته باشند. از سوی دیگر ساز سیاستهای حزب توده را شوروی کوک میکرد و نیز اقبال زیادی به محمدرضا شاه نداشت.
در آرایش نیروهای سیاسی آن زمان در تهران، انشقاق و مراکز متعدد تصمیمگیری قابل مشاهده بود. از سویی بیشتر اعضای جبهه ملی در خفا تلاش میکردند تا بار دیگر سلطنت را به خاندان قاجار واگذار کنند و امید چندانی به شاه جوان نداشته باشند. از سوی دیگر ساز سیاستهای حزب توده را شوروی کوک میکرد و نیز اقبال زیادی به محمدرضا شاه نداشت. فئودالهای بانفوذ در مجلس نیز از انسجام کافی جهت حمایت از شاه جدید برخوردار نبودند. احزابی نظیر دمکرات به رهبری قوام و حکمت و همچنین حزب تجدد به رهبری بیات توانایی تجمیع نیروهای سیاسی در خود را نداشتند. همچنین اقتصاد ایران در آن زمان بهواسطه حضور نیروهای متفقین در بحران قرار داشت. بیشتر مناطق ایران از کنترل حکومت مرکزی خارج شده بود و نیروهای ارتش در عمل در آنجا حضور ضعیفی داشتند. جنوب ایران توسط انگلستان و شمال نیز توسط روسها اداره میشد. به عبارتی دیگر ایران به طور غیر رسمی میان این دو ابرقدرت تقسیم شده بود.
از سوی دیگر در بخشی از مناطق کردستان ایران گروهی از روشنفکران و فعالان سیاسی شهری چند سال بود که با تأسیس سازمان مخفی تحت عنوان کومله ژ. ک سعی بر ترویج و نهادینه کردن پیگیری حقوق ملی کردها داشتند. آنها تحت تأثیر حزب «هیوا» در کردستان عراق مروج نوعی از ناسیونالیسم فرهنگی میان کلیه کردهای منطقه بودند. اعضای کومله ژ. ک مباحث مهمی را در همین راستا میان بخشهای از مردم بسط و گسترش دادند؛ به طوری که به دلیل وجود بستر تاریخی قیام سمکو در دهه اول و قیام شیخ محمود در کردستان عراق به راحتی قادر به گسترش گفتمان خود بودند؛ گفتمانی که داعیه استقلال طلبی برای کردها داشت؛ اما بعدها با اعلام جمهوری و انتخاب قاضی محمد به عنوان رهبر حزب دمکرات کردستان تحت تأثیر واقعیت روابط منطقهای و بینالمللی، شعار استقلالخواهی تعدیل شد و به خودمختاری در چهارچوب ایران تغییر یافت.
ج/ سطح کلان: سطح کلان به روابط و مناسبات بینالمللی آن زمان اختصاص دارد. پس از پایان جنگ جهانی دوم فاتحان جنگ بیشتر مناطق جنگی و سرزمینهای متحدین را میان خود تقسیم کردند. برخی از این سرزمینها به طور رسمی توسط آنها اداره میشد و برخی دیگر را نیز نیروهای وابسته به آنها به دست گرفتند. ایران نیز از کشورهای استراتژیکی بود که مورد توجه ویژه انگلستان و شوروی بود. پس از پایان جنگ دوم جهانی، انگلستان نیروهای خود را از جنوب ایران خارج کرد، اما نیروهای نظامی شوروی از مناطق شمالی ایران خارج نشدند و سعی داشتند از کنترل و اشراف بر حکومت ایران مطمئن باشند. نیروهای شوروی در این راستا از تشکیل جمهوری آذربایجان و کردستان حمایت کردند. هر چند حمایت شوروی از جمهوری آذربایجان به مراتب از کردستان بیشتر بود.
تفسیر ظهور جمهوری کردستان
تأسیس جمهوری کردستان در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به باور نگارنده، برخلاف نظر اکثر مورخان و تحلیل گران سیاسی مرکزگرا ناشی از اراده قدرتهای بزرگ بینالملل نبود. بلکه دلیل آن بیشتر در سطح میانی یا آرایش سیاسی مرکز و انسجام گقتمانی فعالان و نخبگان کرد بود؛ ارادهای که آنان سالها بود که مترصد زمان وقوعاش بودند. در این میان سطوح خرد و کلان نیز در اعلام جمهوری کردستان بیتأثیر نبود، اما بیگمان عامل مسلط در برپایی این جمهوری در مهاباد خواست و اراده نخبگان کرد بود.
برانداختن جمهوری
جمهوری پس از یازده ماه طی مذاکرات و وعدههایی که عملی هم نشد به کار خود پایان داد و قاضی محمد برای جلوگیری از جنگ قرار را بر فرار ترجیح داد و تسلیم نیروهای ارتش شد و همراه با سه تن از همراهانش به چوبه دار سپرده شد. دلیل برانداختن و سقوط جمهوری کردستان اما چه بود؟
ایران نیز از کشورهای استراتژیکی بود که مورد توجه ویژه انگلستان و شوروی بود. پس از پایان جنگ دوم جهانی انگلستان نیروهای خود را از جنوب ایران خارج کرد، اما نیروهای نظامی شوروی از مناطق شمالی ایران خارج نشدند و سعی داشتند از کنترل و اشراف بر حکومت ایران مطمئن باشند.
الف/ سطح خرد: پس از آنکه محمدرضا شاه، قوام السلطنه را به عنوان نخست وزیری برگزید. در سطح فردی موازنه به نفع حکومت مرکزی تغییر پیدا کرد. قوام به عنوان فردی صاحب نفوذ و پراگماتیست اما منفور در میان مردم، برای پایان دادن به بحرانهای گریبانگیر دولت ایران به چانهزنی و راضی کردن جناحهای سیاسی در تهران و دیپلماسی با کشورهای خارجی روی آورد. وی حتی قصد داشت با رهبران جمهوری کردستان و آذربایجان نیز به توافق برسد، اما با مخالفت انگلیسیها روبهرو شد و از این امر سر باز زد.
در نهایت اما شخصیت پراگماتیست قوام به تحکیم حکومت محمدرضا کمک شایانی کرد. وی طبق برنامهای از پیش تعیین شده چنین وانمود میکرد که با محمدرضا شاه اختلاف اساسی دارد و در تلاش است تا ایرانی دمکراتیک را متحقق سازد، اما در واقع هم شاه و هم انگلستان و آمریکا از اقدامات قوام حمایت میکردند.
ب/ سطح میانی: در سطح میانی یا ملی جریانهای سیاسی با بیرون رفتن نیروهای نظامی متفقین و ناامیدی از بازگشت دوباره خاندان قاجار و از سوی دیگر اختصاص سه وزارتخانه به حزب توده در کابینه قوام، زمینه نوعی انسجام سیاسی و آرایش سیاسی جدید شکل گرفت. از سوی دیگر قوام با راه انداختن و تحریک برخی خرابکاریها در خوزستان و مناطق جنوبی ایران سعی داشت بهانه و توجیه عملی یورش به جمهوری آذربایجان و کردستان را فراهم سازد. برخی جریانهای مترقی هم که رهبران جمهوری کردستان و آذربایجان به حمایتشان امیدی داشتند از دخالت خودداری کردند و مترصد شکست قوام بودند تا وارد عمل شوند. در همین راستا سازمان حزب توده در «زیراب» مازندران طی حرکتی مسلحانه شکست فجیعی از ارتش خورد. در واقع میدان حکمرانی به تنهایی برای قوام السلطنه فراهم شده بود.
وی در دیدار با مقامات شوروی قرارداد امتیاز نفت شمال را با روسها امضا کرد تا جهت تأئید به مجلس ایران ارسال شود و همچنین قول عقبنشینی ارتش سرخ از ایران را گرفت؛ قولی که روسها بدان عمل کردند، اما قرار داد نفت شمال به بهانه عدم تأیید از جانب مجلس هیچگاه عملی نشد. هوش و ذکاوت سیاسی قوام همراه با حمایت انگلیسیها از وی باعث شد در سرکوب و برانداختن جمهوری کردستان موفق عمل کند و لقب «اشرف السلطنه» را از شاه ایران بگیرد.
از سوی دیگر در سطح تحلیل میانی در آن سوی ماجرا یعنی در کردستان (فارغ از برخی کارهای فرهنگی و هنری و مطبوعاتی و ایجاد اعتماد میان مردم یا همان سرمایه اجتماعی که طی یازده ماه کارنامه قابل قبولی ارائه دادند)، به لحاظ درونی و تشکیلات سیاسی در جمهوری کردستان (به واسطه عقب ماندگی اقتصادی و فقر تجربه سیاسی میان رهبران حزب دمکرات و وزرا) انسجام کافی دیده نمیشد. به دلیل وابستگی بیش از حد جمهوری به سران عشایر و قبایل و همچنین عدم ارتباط ارگانیک میان مردم و حکومت، سیاستهای کلی جمهوری به آسانی به میان مردم انتقال داده نمیشد و برخی از این سیاستها از فیلتر روسای عشایر میگذشت. روسای عشایر نیز که مردم بیشتر به فرمان آنها گوش میدادند تا فرامین جمهوری، از این ویژگی برای فشار به سردمداران جمهوری استفاده میکردند. همچنین به لحاظ ژئوپولیتیک تنها یک سوم مناطق کردنشین در چهارچوب حکمرانی جمهوری بود و بیشتر مناطق حاصلخیز جنوب کردستان ایران خارج از حیطه اختیارات جمهوری بودند و همین مسئله به راحتی برای حکومت مرکزی به مثابه اهرم فشاری نظامی و امنیتی محسوب میشد. همچنین نبود نیروی متخصص و کادرهای با تجربه در میان نیروهای سیاسی جمهوری یکی از آسیبهای جدی بود که مانعی جدی جهت اجرایی کردن فرامین سیاسی جمهوری شده بود.
خروج نیروهای شوروی از ایران اولین ضربه عملی را به جمهوری آذربایجان وارد کرد؛ به طوری که باعث شد رهبران جمهوری آذربایجان بدون هیچگونه مقاومتی به باکو فرار کنند و حدود ۱۵ هزار کادر مجرب حزبی را در تبریز رها کنند که بسیاری از آنها اعدام و کشته شدند.
پ/ سطح کلان: پس از پایان جنگ جهانی دوم، قطببندی جدیدی میان ابرقدرتهای فاتح جنگ در حال شکلگیری بود و بیشتر مناطق جهان توسط قدرتهای بزرگ تقسیم میشد.
ایران نیز به عنوان یکی از مناطق مهم خاورمیانه به عنوان منطقه تحت نفوذ اردوگاه غرب قرار گرفت. خروج نیروهای شوروی از ایران اولین ضربه عملی را به جمهوری آذربایجان وارد کرد؛ به طوری که باعث شد رهبران جمهوری آذربایجان بدون هیچگونه مقاومتی به باکو فرار کنند و حدود ۱۵ هزار کادر مجرب حزبی را در تبریز رها کنند که بسیاری از آنها اعدام و کشته شدند.
در جمهوری کردستان اما وضعیت به گونهای دیگر بود. قاضی محمد پس از مشاهده فرار رهبران جمهوری آذربایجان و شکست آن جمهوری و عدم حمایت روسها از آنها طی مذاکره با نیروهای مرکز و بر طبق وعده و وعیدهایی که به وی داده شد، تصمیم گرفت بدون مقاومت تسلیم ارتشیها شود. هر چند برخی از سردمداران جمهوری سعی داشتند قاضی محمد را برای مقاومت راضی کنند، اما وی برای جلوگیری از خونریزی در مهاباد حتی پیشنهاد بارزانیها را نیز مبنی بر حفاظت از وی رد کرد.
در واقع قاضی محمد نفس روابط بینالملل را درک کرده بود و میدانست که آنها نمیتوانند با تغییر در معادلات جدید همچون بازیگری کارآمد و موثر محسوب شوند. البته ذکر این نکته قابل تأمل است که قاضی محمد طی دیداری با نماینگان انگلستان و آمریکا از آنها تقاضای حمایت و همکاری کرده بود، اما هرچند آمریکاییها اظهار تمایل کرده بودند ولی با مخالفت انگلیسیها این امر تحقق پیدا نکرد. مخالفت انگلیسیها بدین دلیل بود که هم از نفوذ شورویها اباء داشتند و هم از عدم همکاری شیخ محمود از رهبران جنبش کردستان عراق با دولت بریتانیا تجربه تلخی داشتند.
تفسیر برانداختن جمهوری
جمهوری کردستان در شرایطی ظهور پیدا کرد که به لحاظ سازمانی و نیروی انسانی آمادگی کافی نداشت، اما تفکر ناسیونالیستی که توسط فعالان سیاسی و روشنفکران کرد گسترش پیدا کرده بود ایده ظهور جمهوری را به تحقق رساند. هر چند عامل بینالملل و آشفتگی سیاسی در مرکز بیتأثیر نبود، اما به مثابه عامل مسلط محسوب نمیشد. عامل مسلط در اعلام این جمهوری اراده و خواست نخبگان کرد در آن زمان بود.
برانداختن و فروپاشی جمهوری نیز ناشی از عدم سازماندهی نیروهای اجتماعی و سیاسی و وابسته بودن جمهوری به سران عشایر و فقدان نیروی نظامی منسجم و همچنین نوعی انسجام و توافق در ساخت قدرت سیاسی مرکز بود، اما عامل مسلط محسوب نمیشود بلکه عامل مسلط در برانداختن جمهوری تغییر در مناسبات بینالمللی و قدرتهای بزرگ بود.
هر چند جمهوری یازده ماهه کردستان کمتر مورد توجه محافل روشنفکری قرار میگیرد، اما در واقع نقطه عطفی در جنبش کردستان است و تأثیرات آن تا به امروز پابرجاست و نیاز به بررسی بیشتر دارد.ش