رادیو زمانه - علی افشاری - یکی از مباحثی که بر حوزه قومیتها سایه افکنده مسئله حمایت احتمالی نیروهای خارجی از تجزیه نقاطی از ایران است. به عبارت دیگر عاملی که از دیر باز باعث شده تا مطالبات مناطق قومیتنشین از دید نیروهای مرکزنشین جدی گرفته نشود و یا با سوءظن با آن برخورد شود ، وابسته انگاشتن آنها به دول خارجی ضد ایرانی بوده است. در واقع از دید آنها تصور میشود که این مسائل از حالت داخلی و ملی خارج شده و با نیروهای خارجی که جایگاهی در ماجرا ندارند آمیخته شده است.
در این یادداشت بدون این که به درستی و یا نادرستی این نگرش پرداخته شود و یا منشا و چگونگی آن مورد بحث قرار گیرد کنکاشی بهعمل میآید که مسئله وجود ارادهای خارجی برای تجزیه ایران چقدر با واقعیت تناسب دارد.
اظهار نظر در این خصوص به دلیل محدودیت در دسترسی به اطلاعات دشوار است. این مباحث معمولا به صورت مخفی و در سطح فعالیتهای پشت پرده دنبال میشوند و ناگزیر باید بر اساس نشانه و گمانهها مسائل را بررسی کرد. در این مطلب کوشش میشود تا تنها بر اساس مطالب مستند و معتبر حتیالمقدور تکیه شود. همچنین باید توجه داشت در هر کشور خارجی نیروها و علائق سیاسی متفاوتی وجود دارند. بنابراین مواضع رسمی دولتها و نیروهای مهم سیاسی مد نظر قرار میگیرند. در عین حال ذکر این نکته مهم است که وجود سیاست و برنامه در کشورهای خارجی اهمیت دارد. نفس علاقه و یا تمایل بالقوه موضوعیت ندارد. ممکن است وقتی امکان تجزیه در داخل کشوری جدی شود دولتی خارجی هم حمایت کند، اما چنین حالتی را نمیشود وجود برنامه و تلاش هدفمند و سازمان یافته برای تجزیه کشور به حساب آورد یا تجزیهطلبان را ایادی و عمال بیگانگان بهشمار آورد.
نتیجهگیریهای این مطلب امری قطعی نیست و میتواند در پرتو دستیابی به اطلاعات جدید و جامع دگرگون شود. در واقع هدف تلاش برای واقعی کردن هر چه بیشتر مباحث مربوط به نسبت بین تجزیهطلبی با قدرتهای خارجی و بهخصوص آمریکا است.
سوابق گذشته نشان میدهد نیروهایی که مقاصد تجزیهطلبانه داشتهاند ضمن این که محدود بودهاند و وزن اجتماعی بالایی نداشتهاند اما بیشتر گروههای خود اتکاء بودهاند و وابستگی به خارج درباره آنان صدق نمیکند اگر چه در مقاطعی از کمک خارجی بهره بردهاند. به عبارت دیگر نخست آنها عمدتا در چهارچوب خاص خود و به شکل مستقل بروز یافتهاند و بعد مورد توجه نیروهای خارجی قرار گرفتهاند. حتی برخی از آنها مانند کلنل محمد تقی خان پسیان افراد خوشنامی نیز بودهاند. البته ممکن است استثناهایی نیز وجود داشته باشند که کاملا وابسته بودهاند.
با توجه به روایتها و نظرات متعارض درباره جنبشهایی که در استانهای مرزی وجود دارد این موضوع حساستر میشود. ادعاهایی وجود دارد که میرزا کوچک خان، شیخ محمد خیابانی و فرقه آذربایجان مدافع حرکتهای تجزیهطلبانه بودهاند. در حالی که دیدگاههای دیگری وجود دارند که آنها را خواهان نظام فدرال و تداوم زیست در کشور ایران معرفی میکنند. از آنجاییک ه در فضای سیاسی ایران مرزهای بین این دو نگرش مخدوش است. بنابراین بدون این که وارد داوری بشویم که کدام نگرش درست است، میتوان از این بحث نتیجه گرفت که در گذشته نفس تجزیهطلبی در ایران منشاء خارجی نداشته و کسانی بودهاند در داخل قلمرو جغرافیایی ایران که مستقلا به فکر گسست افتادهاند.
در حال حاضر از سوی عدهای، آمریکا و اسرائیل به عنوان کشورهایی که در تمام نقاط بحرانی ایران برنامه تجزیه دارند، در نظر گرفته میشوند .همچنین عربستان سعودی و متحدین عربی آن متهم هستند که مقاصد تجزیهطلبانه برای خوزستان دارند. برخی پای آلمان را نیز به این معادله باز کردهاند.
علی افشاری: آمریکا در تجزیه ایران منفعت ملموسی ندارد تجزیه ایران یجنگها و برخوردهای نظامی سنگینی در پی دارد که دور جدیدی از بیثباتی را وارد منطقه میسازد که آن به ضرر آمریکا است
اما وقتی دقیق به مسئله نگریسته شود و برخوردهای ایدئولوژیک، هویتطلبانه و تکبعدی را کنار بگذاریم، با توجه به واقعیتهای موجود به سختی میتوان نتیجه گرفت که دولتهای خارجی برنامه و طرحی جدی برای تجزیه ایران در دستور کار داشته باشند. البته این ادعا بدان معنی نیست که برخی از دول خارجی از تجزیه ایران خوشحال نمیشوند، بلکه بحث بر سر این مسئله است که اقدام عملی و پشتیبانی تدارکاتی و سیاسی از آن به عمل نمیآورند. بیشتر به نظر میرسد آنها از بحران قومیتی ایران به عنوان اهرم فشاری برای حل مشکلاتشان با حکومت ایران استفاده میکنند.
دولت آمریکا و بهخصوص نئوکانها از سوی جریانهایی متهم هستند که در طرح خاورمیانه بزرگ تجزیه ایران را در نظر دارند. آنها در این خصوص اشاراتی به نظرات برنارد لوئیس، شرقشناس و اسلامشناس شهیر و بحثهایی که در اندیشکدههای وابسته به جناحهای راست افراطی آمریکا در جریان است، دارند. همچنین کمکهای مالی از سوی برخی سازمانهای غیر دولتی غربی به گروههای هویتطلب قومیتی و تجزیهطلب را دیگر سند ادعایی خود به حساب میآورند که غرب خوابهایی برای چند تکه کردن ایران دیده است.
اما سابقه آمریکا در ایران عکس این ادعا را آشکار میسازد. آمریکا در ماجرای اولتیماتوم به شوروی برای خروج از آذربایجان و همچنین مخالفت با قرارداد وثوقالدوله که ایران را به منطقه نفوذ دول وقت روسیه و بریتانیا تقسیم میکرد، به نفع حفظ تمامیت ارضی ایران موضع گرفت. تاکنون نیز رفتاری دال بر همراهی با تجزیه ایران به صورت رسمی نشان نداده است. آمریکا در افغانستان و عراق نیز به سمت تجزیه نرفت که استعداد و آمادگی این کار را داشتند.
با توجه وجود گرایشهای سیاسی مختلف و کانونهای تاثیرگذار متعدد در حوزه قدرت آمریکا، باید مواضع رسمی این دولت را مورد توجه قرار داد. نظرات یک گروه سیاسی خاص تا زمانی که تبدیل به سیاست دولت آمریکا نشده است نمیتواند مبنا قرار بگیرد. البته باید در برابر آن هوشیاری داشت. اما در حال حاضر هیچ کدام از دو حزب اصلی و زیرمجموعههای این کشور طرح و سیاستی در خصوص تقویت گرایشهای تجزیهطلب ندارند. بحثهایی به صورت پراکنده و فردی در آنها جریان داشته که تبدیل به نتیجه مشخصی نشده است. برنارد لوئیس نه سیاستمدار است و نه دولتمرد . وی ایدهای را مطرح کرده که تاکنون فقط در سطح نوشته باقی مانده است.
مهمترین این بحثها مقاله رالف پیترز در نشریه نیروهای مسلح ارتش آمریکا تحت عنوان "مرزهای خونین" است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است. (۱) وی در برخوردی سطحی و شتابزده مدعی شده است که دموکراسی و ثبات پایدار در منطقه خاورمیانه و از میان برداشتن تروریسم اسلامی نیازمند تغییر مرزهای مصنوعی این منطقه است که توسط چرچیل با قلم روی نقشه ایجاد شده است.
سطح نازل اطلاعات وی تا آنجاست که نمیداند مرزهای کنونی ایران ربطی به تقسیمبندی قدرتهای فاتحان جنگ جهانی اول ندارد. وی در نگرشی نادرست برای پایان بخشیدن به نزاعهای قومیتی و مذهبی نقشه جدیدی در خاور میانه پیشنهاد میکند که مناطق بلوچستان، آذربایجان، خوزستان، کردستان از ایران منفک شده و به جایش هرات به ایران ملحق گردد! وی تقسیمبندی جدیدی برای عربستان سعودی، عراق، افغانستان، پاکستان و ... نیز ارائه میدهد و همچنین توصیه میکند اسرائیل نیز به مرزهای قبل از ۱۹۶۷ برگردد.
اگرچه مطلب وی در نشریه ارتش آمریکا چاپ شده است ولی خودش در مقاله توضیح میدهد که شکست در منطقه خاورمیانه از اسلام نیست، بلکه از دیپلماتهای آمریکایی است که مرزهای بینالمللی مقدس را پرستش میکنند. مقاله وی جهتگیری انتقادی نسبت به سیاستهای آمریکا در عراق پس از صدام دارد که چرا طرح تجزیه را دنبال نکرده است. مطلب وی فقط در حد انتشار در نشریه ماند و نه در دستور کار دولت قرار گرفت و نه هیچ بنیاد غیر دولتی و یا احزاب سیاسی به آن بها داد. اکنون شش سال از انتشار این مقاله میگذرد و ردپایی از تعقیب این طرح در سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه دیده نمیشود.
کمکهایی که از سوی نهادهای اجتماعی و اندیشکدههای آمریکایی به گروهها صورت میگیرد هنوز مشخص نیست دامنه آن چقدر است. حجم بالای اخبار نادرست و برنامههای تخریبی جمهوری اسلامی بررسی را دشوار میسازد. اما معمولا این کمکها در قالب حمایتهای انسانی و یا حقوق بشری انجام میشود، چون گروههای قومیتی در ایران از قربانیان نقض حقوق بشر هستند. آمار افراد کشته شده و همچنین تعداد زندانیان سیاسی بالا مسائلی است که مورد توجه این نهادها قرار میگیرد. همچنین سازمانهایی که در خصوص فرایندهای حل منازعه مشاوره میدهند نیز به حل بحرانهای قومیتی ایران علاقهمند هستند، اما جهتگیری آنها دفاع از تجزیه ایران نیست.
رسانههای فارسی زبان وابسته به دولت آمریکا از جمله رادیو فردا و صدای آمریکا علیرغم اصرار گروههای تجزیهطلب حاضر نشده است تریبون در اختیار آنها بگذارد.
عربستان سعودی اگرچه از تجزیه خوزستان ایران و تبدیل این منطقه به یک کشور عربی استقبال میکند ولی مصلحت این حکومت محافظهکار اجازه نمیدهد تا اقدامی عملی در خصوص تقویت گروههای تجزیهطلب انجام دهد
سیمون هرش، شبکه تلویزیونی ای بی سی و برخی مقامات سابق امنیتی و سیاسی آمریکا از جمله فرد برتن، کارشناس ضد تروریسم که قبلا در وزارت خارجه آمریکا فعالیت میکرده است مدعی شدهاند که سیا از بودجههای مخفی خود امکاناتی را در اختیار جندالله و دیگر گروههای قومیت طلب با خط مشی مسلحانه قرار داده است. (۲) این ادعا از سوی مقامات رسمی آمریکا تکذیب شده و اطلاعات منتشر شده نیز در حدی نیست که بتوان صحت این ادعا را قطعی دانست.
البته مارک پری در نشریه شورای روابط خارجی آمریکا فاش ساخت که نیروهای موساد در پوشش مامورین امنیتی آمریکا با نیروهای جندالله تماس گرفتهاند و آنها را برای عملیات خرابکارانه در داخل خاک ایران استخدام کردهاند. (۳)
حتی اگر فرض کنیم سیا واقعا به این گروهها کمک میکند باز نمیتوان لزوما نتیجه گرفت که این فعالیتها در چهارچوب طرح تجزیه ایران صورت میپذیرد. محتملتر آن است که این اقدامات در قالب کارهای ایذائی و فشار به حکومت برای تغییر رفتار در سیاست خارجی انجام میشود.
دلایل زیادی وجود دارد که آمریکا در تجزیه ایران منفعت ملموسی ندارد و یا دستکم ضررهای این کار برای آنها از منافع احتمالی آن بیشتر است. تجزیه ایران یک سری جنگها و برخوردهای نظامی سنگین در پی دارد که دور جدیدی از بیثباتی را وارد منطقه میسازد. افزایش ناآرامیها در منطقه استراتژیک خاورمیانه و یکی از شاهراههای اصلی ترانزیت انرژی غرب به ضرر آمریکا است. افزایش واحدهای سیاسی- جغرافیایی و طولانی بودن دوره ثباتیابی آنها بستر فعالیت مناسبی برای افزایش فعالیتهای تروریستی فراهم میسازد. این کار همچنین باعث بالا گرفتن جو ضد آمریکایی در ایران شده و مردم را در کنار حکومت قرار میدهد.
تجزیه ایران موازنه قوا را در منطقه به ضرر ترکیه، روسیه و پاکستان به هم میزند. چنین امری بر تنش روابط آنها با آمریکا میافزاید بدون این که دستاورد مشخصی نصیب آمریکا شود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت رویکرد آمریکا به مسائل قومیتی ایران در چهارچوب اعمال فشار به حکومت و توجه به مطالبات این گروهها بر اساس ارزشهای آمریکایی است. در واقع این گروهها حکم اهرم فشار را برای آمریکا و به طور کلی غرب دارند. همچنین آنها بخشی از نیروهای معترض در ایران نیز محسوب میشوند.
اسرائیل دیگر کشوری است که در مظان اتهام برای دامن زدن به تجزیه ایران قرار دارد. برخی از منابع به تواتر از وجو د مراکزی آموزشی در کردستان عراق خبر میدهند که دولت اسرائیل در آنجا با جذب نیرو از مخالفین قومیتی، آنها را برای انجام عملیات خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی آموزش میدهد.
همچنین شایع است که اسرائیل به برخی از گروههای قومیتنشین ناراضی نیز سلاح میدهد. البته حکومت اقلیم کردستان در بیانیهای وجود مراکز جاسوسی و اطلاعاتی اسرائیل را در خاک کردستان عراق رد کرد. اما تردیدها در خصوص درستی این موضعگیری بسیار است.
وخامت رو به تزاید روابط ایران و آذربایجان میتواند این همسایه شمالی را به دیگر مرکز فعالیت نهادهای اسرائیلی علیه حکومت ایران تبدیل کند.
اما مجموعه فعالیتهای تهاجمی دولت اسرائیل که به احتمال زیاد صحت دارد، در قالب واکنش و برخوردهای تلافیجویانه با حمایت ایران از گروههای فلسطینی و لبنانی معارض با اسرائیل صورت میپذیرد. اسرائیل در جایگاه و موقعیتی نیست که برنامهای برای تجزیه ایران داشته باشد.
عربستان سعودی اگرچه از تجزیه خوزستان ایران و تبدیل این منطقه به یک کشور عربی استقبال میکند ولی مصلحت این حکومت محافظهکار اجازه نمیدهد تا اقدامی عملی در خصوص تقویت گروههای تجزیهطلب انجام دهد. آسیبپذیری عربستان حوزه مانور آن را محدود میسازد. تاکنون شاهد و مدرک معتبری در خصوص حمایت حکومت عربستان سعودی از گروههای تجزیهطلب مشاهده نشده است. البته میتوان این حالت را در نظر گرفت که به صورت کنترل شده از گروههای عرب تجزیهطلب در حد اعمال فشار و یا خنثیسازی حرکتهای تهاجمی حکومت ایران حمایت کند اما دامنه این حمایت محدود است و در سطحی نیست که حساسیت ایران را بر بیانگیزد. بررسی عملکرد و مواضع رهبران سعودی نشان میدهد علیرغم تیره شدن روابط آنها با ایران در سالهای اخیر، هنوز امید دارند تا با چهرههای اصلاحطلب و میانهرو حکومت بتوانند مصالحه کنند. این نیروها برای عربستان در اولویت هستند.
امید عربستان سعودی به نیروهای میانهرو محدودیت زیادی برای سیاست این کشور در حمایت از حرکتهای تجزیهطلبانه ایجاد میکند. اصولا گرایش ناسیونالیسم عربی و پان عربها در منطقه، باعث تقویت تعصبات عربی و بروز هویت عربی متمایز با هویت ملی ایرانی در خوزستان بوده است. جریانی مثل جبهه التحریر که شاخه حزب بعث در خوزستان بود یک نمونه از این حرکت بود. در حال حاضر مجموعه الاحواز در خارج از مرزهای ایران نقشی مشابه را ایفا میکند.
عربستان و در کل کشورهای عربی و از جمله عراق و همچنین ترکیه به ترتیب مناطق عربنشین و ترکنشین ایران را حوزه نفوذ خود میپندارند. همانطور که ایران شیعیان عراق و لبنان ، آذربایجان و عربستان سعودی و تاجیکها و هزارهها در افغانستان و کردها در عراق را متحدین خود میپندارد. این رویکرد خصلت تجزیهطلبانه ندارد بلکه تقویت دستیبابی به منافع ملی از رهرو ارتباط و نزدیکی با نیروهای هسمو در مناطق همسایه و یا مجاور را دنبال میکند.
رویکرد آمریکا به مسائل قومیتی ایران در چهارچوب اعمال فشار به حکومت و توجه به مطالبات این گروهها بر اساس ارزشهای آمریکایی است. این گروهها حکم اهرم فشار را برای آمریکا و به طور کلی غرب دارند
تجمعهای محدودی از جمعیتهای ترک و عرب تجزیهطلب در خارج از کشور برگزار میشود، برخی در ترکیه و یا در محل دفتر حزب مساوات آذربایجان. این تجمعها کنترلشده هستند. برخی نشستهای محدود دیگر نیز در کشورهای اروپایی برگزار میشود که معمولا از امکانات عمومی متعلق به این جوامع باز استفاده میشود که مستقل از دولتها هستند.
القاعده نیز ارتباطاتی با گروههای تجزیهطلب بلوچ دارد. همچنین سیستم امنیتی پاکستان نیز از آنها به صورت ابزاری استفاده میکند. ولی این همکاریها در سطح محدودی است .
وزن گروههایی که در میان فعالان هویتطلب کرد، ترک، بلوچ و عرب رسما و علنا اهداف تجزیهطلبانه را تبلیغ میکنند هم به لحاظ کیفی و هم کمی پایین است.
اکثر گروههای شناخته شده و پرطرفدار دستکم در ظاهر خواهان خودمختاری هستند. ضمن این که نفوذ و عمق استراتژیک این گروهها در توده مردم مناطق قومیتنشین بالا نیست.
البته بغرنجی مسئله در اینجاست که برخی نیروهای سیاسی مرکزنشین ایران نسبت به گروههایی که خواهان فدرالیسم هستند سوءظن دارند و تمایزی بین آنها و تجزیهطلبان قائل نمیشوند. در این صورت باید گفت دولت اقلیم کردستان عراق از خودمختاری کردستان ایران حمایت میکند و همچنین اکثر کشورهای عربی نیز از خودمختاری عربها در خوزستان پشتیبانی میکنند. این خواسته ممکن است مورد حمایت غرب نیز قرار بگیرد. اما در این خصوص باید حساب نیروهای خواهان فدرالیسم را از تجزیهطلبان جدا کرد و سپس با گفتوگوی انتقادی سوءظنها را از بین برد و یا حداقل به یک شناخت درست دست پیدا کرد.
بنابراین در مجموع حرکت و اراده جدی خارجی برای تجزیه ایران فعلا وجود ندارد و در افق زمانی رویتپذیری نیز چنین امکانی دیده نمیشود. اما حرکتهای ایذائی برای اعمال فشار به جمهوری اسلامی و برخوردهای واکنشی و مهارکننده برای سیاست خارجی ستیزهجویانه از سوی غرب و برخی کشورهای منطقه وجود دارد. این برخوردها در سطح استراتژیک انجام نمیشود بلکه فعلا حالت تاکتیکی دارد. به عبارت دقیقتر، حمایت کشورهای خارجی از گروههای تجزیهطلب بر اساس راهبرد تجزیه ایران صورت نمیگیرد بلکه به عنوان ابزاری در خدمت سیاست مهار جمهوری اسلامی است . میزان حمایت تابعی از شدت رویارویی و فاصله با حکومت است. نمونه روشنکننده در این خصوص نوع ارتباط شاه با ملامصطفی بارزانی است. به محض این که ایران به خواستهایش در قرارداد ۱۹۷۵ رسید، پشت آنها را خالی کرد.
در عین حال باید توجه داشت همین تاکتیکها در مقطعی میتواند دردسر ساز شود. بنابراین هوشیاری نسبت به آنها برای نیروهای دموکراسیخواه و مدافع تمامیت ارضی ایران ضرورت دارد.
استفاده ابزاری و تاکتیکی از گروههای تروریستی و تجزیهطلب برای دستیابی به منافع سیاسی و ملاحظات امنیتی از مصادیق روشها و رفتارهای منفی در عرصه سیاست بینالمللی هستند و با قوانین بینالمللی نیز تعارض دارند اما متاسفانه در واقعیت وجود دارند.
اما خطر تجزیهطلبی بیش از آن که معطوف به خارج از مرزها باشد، از شکاف رو به افزایش بین وضعیت موجود و انتظارات مردم ساکن در استانهای مرزی ناشی میشود. کسب رضایت این مردم و قرار دادن خواستههای مشروع آنها در سبد مطالبات ملی و افزایش رشد توسعه و آبادانی در این مناطق محروم مهمترین عناصر رفعکننده خطر تجزیهطلبی هستند که در حال حاضر شدت بالایی ندارد.
مهار سیاستهای ستیزه جویانه خارجی حکومت و تعامل با جامعه جهانی دیگر راهبردی است که ظرفیت بالایی در متوقف کردن حمایتهای تاکتیکی کشورهای خارجی از گروههای تجزیهطلب دارد و آنها را خلع سلاح میسازد.
در عین حال این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که توان و امکانات دولتهای خارجی برای پیشبرد برنامههای تجزیهطلبانه پایین است و آنها از نظر منطقهای و جهانی در شرایطی نیستند که بتوانند چنین کاری را بهسادگی انجام دهند.
در این میان برخوردهای ایدئولوژیک، نگرشهای شووینیستی و نژادپرستانه، بهرهبرداریهای سیاسی و نگرشهای غیر اصولی و سطحینگر با این موضوع ابعاد و نتایج منفی در بر دارد. انتظار میرود با برخورد مسئولانه نیروهای سیاسی مرکزنشین و فعالین هویتطلب قومیتی چهارچوب مناسبی برای حل مشکلات وضع شود و نگرانی از تجزیهطلبی فعلیت پیدا نکند.
*عکس اصلی مقاله، نقشه تجزیه ایران است که رالف پیترز آن را طراحی کرده.
منابع :