جلوه هاي رمانتيسم در شعر عادل سکراني/توفیق نصاري




جلوه هاي رمانتيسم در شعر عادل سکراني/توفیق نصاري
رمانتيسم انقلابي فکري ، فرهنگي و اجتماعي است که در أواخر قرن هجدهم ميلادي در اروپا ظهور يافت . انقلاب فرانسه ، توسعه شهر نشيني ، فروپاشي نظام کهن ، گسترش سواد آموزي را از عوامل مهم پيدايش اين مکتب دانسته اند .
رمانتيسم (romanticism)  اصطلاحي است که تاکنون تعريف دقيقي از آن داده نشده است اما مباني معناييي آن تخيل ، احساس ، ياس ، نا اميدي ، و همچنين مبتني بر احساسات فردي و اصالت دادن به آه و سوزهاي عاشقانه و رويکرد به مرگ است .
درقرن نوزدهم رمانتيسم رفته رفته از اروپا به همه ي جهان راه يافت و در ادبيات ساير ملل تأثير گذاشت .
باتوجه به مضامين محتوايي مکتب رمانتيسم مانند نقد مظاهر تمدن جديد ،طبيعت ستايي ،  بازگشت به زمان  کودکي ، بيزاري از توسعه شهرها و روستاستايي ، نوستالوژي ، تعصب واژگاني ، ميل به تنهايي ، توهم گرايي   مي توان گفت که زيباترين جلوه هاي مکتب رمانتيسم در شعر عربي خوزستان در مجموعه هاي " گزيده هايي از شعر عادل سکراني " بوده است  .
عادل سکراني فرزند فاضل سکراني شاعر معاصر عرب خوزستاني (اهوازي ) در سال 1339 هـ ش در شهرستان شادگان(فلاحيه) به دنيا آمد اکنون پنجاه ساله مي باشد و دو کتاب از گزيدهاي اشعارش را به چاپ رسانده است .
در اين مقاله مي خواهيم که ضمن بيان مضامين و مباني اصول رمانتيسم ، تأثير گذاري اين اصول بر ذهن و زبان عادل سکراني را با ذکر شواهد شعري از آثار او بيان کنيم .
 
 
بررسي جلوه هاي رمانتيسم در اشعار عادل سکراني
 
در شعرهاي عادل سکراني موضوعاتي از قبيل ،بازگشت به بازي هاي کودکي و دبستان ، نا اميدي ، وحشت و تنهايي ، بازگشت به طبيعت، مرگ انديشي ، تاريکي وناکامي ، عشق ، تأکيد بر آزادگي از هر محدوديتي ، توجه به فرهنگ عاميانه ، توجه به احساسات وعواطف ،  همه جا بر شعرش سايه گسترده است .
 
الف - نقد مظاهر و پيامدهاي تمدن  جديد :
 
شاعران رمانتيک معتقدند که تمدن جديد تباه کننده  ارزش ها و اصالت ها بوده  که بر أثر آن کام بشريت تلخ شده است . عادل سکراني مي گويد : « از شگفتي هاي جهان بشريّت ، وجود تناقض در صفات و خصوصيّات ، اميال ، آرزوها ، نگرش ها و اهداف انسان هاست . انسان نوگرايي که به زندگي نوين امروزي و وسايل و آلات آن مي نازد ، به طور روشن و غير روشن ، عاشق سينه چاک گذشته ي تاريخ و تاريخ گذشته است . او در امروز زندگي مي کند و براي فردا ، خواب هاي زيادي ديده است امّا روح و روانش متعلّق به ديروز است ! دنياي ادبيات ، جولانگاه اظهار اين تناقض و اين تعلّق بوده وهست » . ( جلوه هاي ادبيات غنايي در شعر عربي در خوزستان )
او در يکي از شعرهايش  مي گويد :
 
قد سيطر الحاسوب
فکيف يا حالوب
تبيع للأطفال
مجاوز القصب
 
(کامپيوتر همه جا را فرا گرفت ،اي (حالوب) از اين به بعد چگونه ني هايت را به کودکان مي فروشي )
 
سکراني از اين اوضاع جديد و پيشرفت ها ي مدرن که خاطرات او را تباه مي سازند ، ناراضي است .و در پي تغيير اوضاع مي افتد در حالي که مي داند تلاش او بي فايده است . بنابراين راهي جز نقد  واقعيت هاي موجود و طلب بازگشت به "عصر نخيله " را ندارد .بازگشت به عصر نخيله ، بازگشت به گذشته ي نه چندان دور است . بازگشت به دوره ي گيسوي بافته شده ي به مانند درخت خرما  .
 
عادل ، اي ، و الشّوگ والحب عادل إي
شعرِي ِ بعصر المتافه عادلي
لو سَمَر عهد النّخيله عادلي
طالبت شيطان شعري بألف هات
 
( آري اي عادل ، سوگند به اشتياق ، سوگند به عشق ، آري اي عادل ، در دوره ي پوچي ها ، شعرم با من دشمني کرده است .اگر افسانه گويي هاي شب ِ روزگار نخيله براي من باز گرداند ، از ديو شِعرم هزار (بِدِه) درخواست مي کنم .)
 
 
ب - بازگشت به دوران کودکي و نوجواني  :
 
عادل سکراني جهت گريز از« عصر المتافه » يا عصر پوچي ها که تهي از ارزش هاي انساني مي باشد  پناه به سادگي مي برد .  يکي از جلوه هاي سادگي بازگشت به دوره ي  کودکي و نوجواني و بهره گرفتن از خاطرات آن روزها در جهت آفرينش شعررمانتيک  است . سکراني با بازگشت به دوران کودکي آلام دل خود را تسکين مي دهد . او در يکي از شعرهايش مي گويد :
 
يا عهد الصّبا ال بحماک غنّی            و شغلنا الطّير ما نذهل سنينک
يصير تغيب عنّا و بتت معنی            و صور متعلّگه بحايط التّصوير ؟
يصير تغيب وبشمسک طبعنا             النّفوس يصير يا عهد الصّبا يصير ؟
 
( اي روزگار نوجواني که در سايه ي پشتيباني ات ، پرنده آواز خواند وما را سرگرم کرد، سال هايت را فراموش نخواهيم کرد .آيا مي شود از ذهن ما دور باشي در حالي که به هيأت مفهوم و عکس هاي آويزان از ديوارِ ذهن ِ تصوير بردار ، در آمدي ؟ . آيا مي شود دور باشي به هنگامي که ما با خورشيدت ، جان ها را مهر زديم ؟ آيا مي شود ؟ اي روزگار نوجواني ، آيا مي شود ؟)
 
قطعه زير او نيز نمونه ديگري از آرزوي بازگشت به دوران کودکي است . در  ايـن قطعه ،  شاعر پس از سالها به ياد بوي کتابهاي جديد دبستاني مي افتد تا با تجديد خاطرات دوران کودکي مرهمي بر زخم هاي دل بي گناهش نهد :
 
چنت أعشگ مثل کل التلامیذ
من الفصل الدراسي الیوم الأول
لأن بصبح ذاک الیوم چنا
بالحب ننشگ الکتب الجدیده
ومن عطورها نطیر
مثل کل العصافیر
( مانند همه ي دانش آموزان ، از فصل درس، عاشق روز اوّل بودم . چون در صبح آن روز با عشق کتابهاي جديد را بو مي کرديم . واز بوي خوش آنها مانند همه ي گنجشک ها ، پرواز مي کرديم )
 
و  در تک بيتي زير مي گويد :
ياما لعاب صنعِت بالزغر من طيني
نعمه الزّغر والکبر حرمان منطيني
 
( بسا که در کودکي از گِل اسباب بازي ساختم . کودکي به من نعمت و بزرگي محروميت(به من) داده است ) .
 
ت– روستاستايي و بيزاري از توسعه شهر:
 
براي شاعران رمانتيک روستا و شهرهاي  کوچک نماد پاکي و سادگي وزيبايي و صداقت هستند . آنها معتقدند که  روستا مکاني براي پيدا کردن  اصالت هاي ضايع انسانيت است.روستا حتی براي شاعراني که در شهرهاي بزرگ و پيشرفته  زندگي مي کنند ستودني  است  زيرا مردم روستا برخلاف مردم شهر انسانهايي ساده و بدون ريا هستند .
بدر شاکر السياب شاعر معروف عراقي که از روستاي جيکور بصره به بغداد مهاجرت مي کند هيچ حسي نسبت به شهر الرشيد ندارد  زيرا اعتقاد داشت که اين شهر مي کوشد جايگزين  جيکوري شود که براي او نهايت زيبايي است .
جيکور عادل سکراني فلاحيّه است . فلاحيّه ي سلمان کعبي . شهري با مساحتي بزرگ که مرکز آن شبيه روستاهاي زياد اطراف آن است .او دوست ندارد که بازار قديمي فلاحيّه را به يک بازار مدرن تبديل کنند و کوچه ها وخانه هاي قديمي را به بهانه هايي ويران سازند . سکراني رويکردي مثبت به  روستا و مظاهر آن داشته و هر جا توانسته از آن صحبت کرده است . او در شعر " ضيعة الخواطر "  مي گويد :
 
کلمایوسعون المدینه
أکثریضیعولی الخواطر
تنسحگ أحلامی الحنینه
کلما یرکضولک یاباچر!
 
( هر وقت شهر را توسعه مي دهند . بيشتر ، خاطراتم را (برايم) از بين مي برند  . اي فردا هرگاه به سويت مي دوند ، خوابهاي مهربان من زير پا ميروند)
 
سکراني  در شعر" مصير القريه "   نا اميد شده و به نهايت پاکي يعني نهايت روستا اعتراف مي کند :
 
عالم أمس چانت القریه!
والیوم قریه أصبح العالم!
 ( ديروز روستا يک جهان بود و امروز جهان يک روستا شده است )
 
ث - ستايش  طبيعت :
 
يکي از اصول انقلاب ادبي رمانتيسم توجه ويژه به طبيعت است .« هنر ، آشتي دهنده و واسطه ميان انسان وطبيعت است . شاعر رمانتيک ، با نوعي احساس و عاطفه با طبيعت رو به رو مي شود و طبيعت نيز براي او ، منشأ عاطفه و احساس و تأمل است . در واقع ، تخيّل شاعر يا هنرمند رمانتيک ، با طبيعت نوعي تعامل و رابطه مقابل برقرار مي کند » .(سير رمانتيسم در اروپا - .مسعود جعفري)
عادل سکراني جهت رهايي از زندگي پر هياهوي امروزه  به طبيعت پناه مي برد . او  در شعر زير خواهان برگشتن به دامن طبيعت ديروز است طبيعتي که به وسيله توسعه هاي  صنعتي روز به روز نابود ونابودتر مي شود :
 
« ردينی إلهَمِس نخل ) الفلاحيه ( إلأمِس عمری »
«ردينی إلأمِس تَمری »
«ردينی لدغل نخل إلأمِس ، للسوس ، للخرنوب ، للطرفا »
« ردينی ، الغرام السگف و الخطاف
ردينی الحديث الاثل و الصفصاف »
 
(مرا به نجواي نخل هاي فلاحيّه و به ديروز عمرم برگردان  )
( مرا به ديروز خرمايم برگردان )
(مرا به دغل خرماي ديروز برگردان به سوس ، خرنوب و طرفه برگردان . )
(مرا به عشق سقف وپرستو برگردان . مرا به حديث اثل و درخت بيد برگردان )
 
دغل وسوس و خرنوب و اثل و طرفه  نام هاي عربي چند گياه هستند .
 
ج  – تعصب واژگاني :
 
شاعران رمانتيک معتقدند که هر واژه اي را نمي توان در شعر آورد .  در شعر عادل سکراني به راحتي نمي توان  کلماتي مانند : نام هاي ماشين ، موبايل، پيامک ، بانک ، قبض آب ، پيتزا ، ساندويچ ، نام هاي وسايل برقي ،دوچرخه ، کامپيوتر و... را پيدا کرد .
 
 
 
ح – سحر سخن :
 
نزد شاعران رمانتيک کلمه اهميت خاصي دارد .هوگو در اين باره مي گويد : «کلمه ، عبارت از سخن است وسخن خداست». رمانتيک  ها شعر را نوعي نوشته نمي دانند ، بلکه آن را حس زيباشناسي تعريف مي کنند .
عادل سکراني  در وراي   کلمات  معنا را به عاريت مي گيرد، آن چنان که گويي با کلمات افسون مي کند. او آن چنان  حسرت و افسوس را در قالب کلمات مي ريزد که خواننده احساس مي کند از او مي گويد و ناله ، ناله ي او است . سکراني اعتقاد دارد که بايد به قلب و جان انسان توجه کرد زيرا احساس بيش از فکر نفوذ دارد  و دل بايد با آزادي تمام سخن گويد .
او برخلاف أغلب شاعران اهوازي به دنبال تصوير شعري نمي دود بلکه با احساسات  زيبايش خواننده را مسحورمي کند وآن را به سمت ناله هاي  خود مي کشد .
 
خ – کشف معاني و نمادهاي شعري جديد :
 
رمانتيک ها بيش از تقليد پايبند تصور هستند .يعني از آن چه هست نمي گويند ، از آن چه نيست حرف مي زنند . لذا آنها پيوسته معاني و نمادهاي جديد مي سازند. ويکتورهو گو رمانتيسم را آزادي خواهي در هنر مي داند .
عادل سکراني  تغييرات بزرگي را در درون مايه و قالب هاي وزني و حتی  دايره لغوي زبان شعر عاميانه بوجود آورد .
در اشعار او واژگان معنايي فراتر از معناي ظاهري دارند . مثلاً "عصر النخيله " سمبلي براي ديروز زيبا و " عصر اللانخيله "  امروز زشت است .
 
 
 
د - الهام گرفتن ازحقايق و افسانه هاي ملي و توجه به فرهنگ و باورهاي عاميّانه :
 
 
«رمانتيک ها از ادبيات مسيحي قرون وسطی و رسانس و افسانه هاي ملي کشورهاي خويش الهام مي گيرند و نيز از ادبيات معاصر ملل ديگر تقليد مي کنند و همانطور که در قرن هفدهم آثار ارسطو پايه تمام افکارفلسفي شمرده شده است . در عصر رمانتيک بيشتر به شکسپيراستناد مي شود. »(مکتب هاي ادبي – رضا سيدحسيني).
الهام گرفتن شاعران رمانتيک از  افسانه هاي ملي و فرهنگ عاميانه ناشي از عدم تحقق آرزوهاي آنها در عصرشان مي باشد .
عادل سکراني در قطعه زير " تموز " را خداي باروري بين النهرين مي داند که نمادي براي برانگيختن گمان و بيماري است .
« أتموز تقتلني کلّ عام
بنفس الظنون
و نفس الجنون
و لا أرتوي يا مثير السقام
بماء السّبب
فيا للعجب !»
( اي تموز ، مرا هر سال ، با همان گمان ها و همان ديوانگي ، آشفته مي کني و (من) – اي برانگيزنده ي بيماري ها – شگفتا که با آب سبب (دليل) سيرآب نمي شوم ! )
 
و در قطعه ي زير عبقر موضعي مي باشد که عرب ها گمان مي کرده اند جنّ وپري بسيار دارد . و نام جايي که هرچيز خوب ونيکو را به انجا نسبت مي دادند .
 
ياعبقر
يَالحرز ال ملکني و ملک شيطاني
تعيديني لزمان الجاهليّه و أکتب أحزاني
و تردّيني لبلاد الأهل و الأعمام
رکبان و تغنّي العرب (رکبان)ي
و ترجعيني گلب شاعر مثل لون الرّمل أحمر
 
(اي عبقر. اي تعويذي که مالک من ومالک ديو من است . تو مرا به عصر جاهلي برمي گرداني و من اندوه هايم را مي نويسم ! . و مرا به ديار خويشان و نزديکان ، به صورت رکبان ، باز مي گرداني و عرب ها رکبانم را آواز مي خوانند . و مرا به هيأت قلب شاعري بر مي گرداني ، قلب شاعري که مانند رنگ شن ، قرمز است .)
 
 
و در قطعه اي ديگر مي سرايد :
إنزل یا مطر «کانون»
إنزل و اترس الماعون
خل تسیس شموعي!
 
( اي باران کانون پايين بيا، پايين بيا و ظرف را پر کن ، بگذار شمعهايم شناور شوند)
 
قرار دادن ظرف براي پر شدن از آب باران يک عادت عاميانه در ميان عرب هاي منطقه مي باشد . در قطعه ي بالا ، سکراني  يک عادت عاميه که ريشه در فرهنگ عربي دارد را وارد شعرش کرده است .
 
 
ذ – ميل به تنهايي :
 
غم و اندوه و پناه بردن به  تنهايي يکي از جلوه هاي بسيار مهم گرايش رمانتيسم است . چرا که شاعران رمانتيک چنان در بند من شخصي خويش گرفتار شده اند که همه چيز را  در  قالب تنگ خود تصور مي کنند .در شعر سکراني تنهايي موج مي زند . او در تک بيتي (دارمي) زير مي گويد :
منعزّل عن الناس و آکل بروحي
و اشرب بکاس الياس خمرة جروحي
( از مردم دور هستم و درحال خوردن جان مي باشم و با کاس يأس ، خمر زخم هايم را مي نوشم ) .
خوردن جان در ميان  مردم عرب  کنايّه أز ناراحتي و غصه خوردن مي باشد.
 
در قطعه ي زير تنهايي عادل دور بودن از انسانها نيست زيرا به باور او ، تنهايي ضمير و روح ، دردناک تر از تنهايي جسم وبدن است :
وین ماترکن غریب
یاضمیري یاکئیب
تدفع آمالک ضرایب
للزمن هذا الرهیب
وبین أنیاب النوایب
موقفک جداً عصیب
( اي ضمير غريبم ، در هر جايي  که  باشي غريب هستي ، آرزوهايت را به اين روزگار وحشت آور خراج مي دهي . و در ميان دندان هاي مصيبت حالتت خيلي سخت است )
 
 
ر - مرگ انديشي :
 
 
مرگ يکي از مسائل مهمي است که  نه فقط ذهن  شاعران بلکه همه ي انسان ها را به خود  مشغول کرده است . شايد اين أمر بدليل عدم شناخت کافي از عالم مرگ  باشد .  انسان ها دوست دارند که آرزوهايشان  در اين جهان محقق شود . امّا  مرگ ، همه احساسات ، اميدها  و برنامه هاي زندگي  را مي بلعد و انسان را به عالمي مجهول مي برد . ارائه تصوير دردناک از پديده مرگ در شعر بزرگان معاصر امري مرسوم است .براي مثال نازک الملائکه بر اين باور است که مرگ هميشه پيروز و انسان همواره در مصاف با آن ، ناتوان وسرگردان است :
«هکذا الموت غالبا أبد الدهر          ونحن الصرعی الضعاف الحياری »
و بدر شاکر السيّاب در يکي از شعرهايش مي گويد :
 
«وا حسرتا
 أکذا أموت کما يجفُّ ندی الصباح
ما کاد يلمع بين أفواف الزنابق و الأقاحي »
 
(دريغا ! آيا من نيز چون از بين رفتن شبنم صبح گاهي بي آن که در نازک هاي زنبق ها و اقاقيا بدرخشد از بين خواهم رفت؟ )
 
اشعارعادل سکراني در برگيرنده نوعي حزن رمانتيک در مواجهه با مرگ است که حاصل مرگ انديشي شاعر است :
يا موت ُ
يخشی وجهک المجهول من يحيا سنين العمر ميتا
يخشاک من يحيا سنين العمر موتا
يخشاک يا مجهول صوتا
صوتاً يحيل الصّوت لاصوتاً غريبا
(اي مرگ ،کسي از صورت نا آشنايت مي هراسد که سال هاي زندگي را ، به گونه ي مُرده اي زندگي مي کند!از تو مي هراسد کسي که سال هاي زندگي را به گونه ي مرگي ، زندگي مي کند ! اي نا آشنا ، از تو که به گونه ي صدايي هستي ، مي هراسد ! صدايي که صدا رابه گونه ي ناصداي شگفتي ، در مي آورد.)
 
 
 
ز  –  خاطره گويي :
 
رمانتيک ها دائم در ترديد و ابهام نسبت به سرنوشت خود به سر مي برند.از نظر آنها يادآوري خاطرات دوائي است که دردهاي آنها را تسکين مي دهد . هوگو پدر جنبش رمانتيسم خاطره را مقدس مي داند .
أيّام زيباي کودکي و نوجواني و بهرمندي از خاطرات آنها بر شعر عادل سکراني سايه گسترده است :
 
 
یاماأمس گال الأمس گوم
گوم افرح بعمتک(…)
خمطت لک من عیالهاعلوم
بیهن شذا الحکمه الطریه
( چه بسا ديروز ، ديروز گفت : بلند شو . بلند شو و از (آمدن) عمّه ات (....) خوشحال شو . از خانواده اش برايت أخبار آورده است . أخباري که بوي حکمت تازه مي دهند)
و در قطعه ي( مربع) زير مي گويد :
لعبنا و ماتعبنا و ما شبعنا                 و رکضنا و ماتعبنا من المشاوير
و لعبنا و من تعبنا الفي جمعنا            و تتّبعنا الطيور ال بِالسِّما تطير
(بازي کرديم امّا نه خسته و نه سير شديم . پس دويديم امّا از دويدن ها خسته نشديم . باز هم بازي کرديم و هنگامي که خسته شديم سايه ما را گرد آورد و ما با چشمانمان ، پرندگاني را که در آسمان پرواز مي کنند ، دنبال کرديم )
 
 
 
نتيجه :
بر أساس آنچه گذشت ، بايد گفت  که عادل سکراني ، شاعري متعهد ، شايسته ، و نالاني است  که همواره گم شده هايي چون انسانيت ، صداقت ، عشق ، سادگي ، و پاکي را جست وجو مي کند .
 
 
 

منابع :
 
1 – مختارات من شعر عادل السکرانيّ الجزء الأول
2 – مختارات من شعر عادل السکراني الجزء الثاني
3 – جنبه هاي ادبيلت غنايي در شعر عرب در خوزستان
5 – سير رمانتيسم در اروپا – جعفري
6 – مکتب هاي ادبي - رضا سيدحسيني
7 – وبلاگ فلاحيتي

الثلاثاء 2 يوليوز 2013
           

هدهد نیوز | سیاست | مسائل ملي | جامعه وحقوق | دانش و فن آورى | زنان ومردان | ورزش | ديدكاه | گفتگو | فرهنگ و هنر | تروريسم | محيط زيست | گوناگون | ميراث | ويدئو | سلامت | سرگرمى