یکشنبه برای چک کردن روغن ماشین درراه برگشت درچاه مبارک توقف كرديم ، چاهمبارک روستایی است از توابع بخش چاه مبارک واقع در شهرستان عسلویه استان بوشهر و در جنوب ایران است كه مردم ساکن آن ادعا ميكنند نام اصلیش چای مبارک است وچای نزد آنها به معنای جوی کوچک میباشد ! روستای چای مبارک از شمال به "بستانو "، از جنوب "مروع"، از مغرب دریا، واز سمت مشرق به کوه محدود میگردد.
خیلی از اسامی در این مناطق جدیدا تغییر یافته اند ، کارگر پمپ بنزین خروجی شهر پارسیان – شهری ما بین بوشهر – وبندر عباس میگفت که نام شهر قبلا قابنديه بود و " پارسیان " را جدیدا بر این شهر گذاشتند ، همين سخن را نيز خادم مسجدي درشهر درگهان جزیره قشم گفت وي كه ادعا میکرد عرب نیست ولباس عربی را از پدرش به ارث برده گفت که " عربا به قشم جَسِم ميگند " ، من اين قضيه را در چند نوشته تاریخی مشاهده کرد بودم ، گفته میشد که ساکنین اصلی جزیره قشم همه عرب واز قبیله قواسم (قاسمي ها) بودند به اين خاطر نام جزيره به جسم معروف شد.
و جسم دراصل مفرد اسم جمع مكسر قواسم كه به جواسم معروفند ميباشد، در بعضي لهجه هاي زبان عربي براي سهولت تلفظ در بعضي كلمات حرف قاف به جيم استبدال ميافت مثلا عرب هاي خوزستان به قبله جبله ميگویند .این تغییر تلفظ حروف در لهجه ها خیلی از مورخین وزبانشناسان را آشفته و درگیر خود کرده است ، مثلا میگویند که منظور از هرمز که نام استان هرمزگان از آن گرفته شده در اصل اور موس Urmus بوده يعني شهر موسى ، اور در آرامي به معناي شهر و موس همان موسى ميباشد ،مانند اور شليم يا همان اور سالم يا اور ميه به معناى شهر كنار آب ، كه براي تسهيل همزه اور به هاء تبديل شده و هور خوانده ميشود، در آخر لينك يك نقشه قدیمی از هرمزگان را قرار میدهم که نشان میدهد در 200 سال پیش این منطقه به اور موس معروف ميبوده است.
در مورد ساكنين عرب جزيره قشم یا همان جسم که دارای 2 شهر و120 روستا بود به علت عجله در امر سفر شبه کاری نتوانستم به صورت صحیح واز افراد وارد سوالات لازم را بپرسم فقط در کنار مجتمع تجاری دریا در شهر درگهان جوانی را به همراه همسرش دیدم ، لباس خانم وی يعني مانتوی بلند سیاه و نقاب که اين طرز لباس پوشیدن در ایران به لباس خلیجی ويا اماراتي معروف است ، باعث شد فكر كنم كه آنها عرب هستند ، پس به سمت آنها رفتم و از مرد که پلاک ماشين خارجيش نشان میداد از ساکنین قشم بوده پرسیدم که" شما عربيد ؟" ، در جواب گفت : "من عرب نیستم ، البته پدر و پدر بزرگم عربی را کاملا میدانستند " و چون فکر میکردم که شاید تعصب شدید دینی داشته باشد ووجود من در کنار خانواده اش برای وی مزاحمت به شمار بیاید ، سریعا از او تشکر کرده و دور شدم ،که ناگهان وهمانا که سخنی فراموش شده را به یاد آورد با صدايی بلندتر گفت که " البته تا 25 سال پیش ، تقريبا 70 درصد ساکنان شهر قشم عرب بودند " ، و انگار بعد از پردازش سوالم احساس کرده بود که کمی تاریخ جزیره برایم مهم است.از سر ادب دیگر پیش وی بازنگشتم ،تشکر دوباره نموده ودور شدم. .
درست ميگفت کتابهای تاریخ و سفرنامه های مستشرقین و اعترافات ژنرالهای پرتغالی وانگلیسی وهلندی نیز میگویند که ساکنین قشم همه عرب بودند ولی گویا آن جوان، عرب بودن را در نژاد نميشناخت ، و هر كه را عربي سخن ميگفت را عرب میدانست ، نميدانم شايد حق با وي بود.
البته وقتي از آن عده غير عرب كه به بندري معروف بودند و درباره اصالت خود اظهار بی اطلاعی میکردند میپرسیدم كه قاعدتاٌ اگر عرب نیستید حتما بايد فارس باشيد جواب منفی میگرفتم.
بعضیها هم در جواب میگفتند که ما فقط میدانیم بندری هستیم و لباس عربی را از اجدادمان به ارث بردیم.شاید نسلهای بعدی در خرمشهر(محمره) و عبادان ودیگر شهرهای عرب نشین که کم کم در حال فراموش کردن زبان مادری خود میباشند ، روزی اینگونه به یک مسافری که چمدانش پر از سوال باشد، جواب دهند .
آنچه واضح بود که در تمامی شهرهای جنوب از بندر دیلم تا بندر عباس لباس محلی فقط و فقط لباس عربی است ، ساکنین بیشتر روستاهای هرمزگان و أبوشهر وقسمت عمده ی شهرهایی چون پارسیان ، بندر لنجه ، عسلویه ، بندر مقام ، بندر خمیر، بندر ریگ ، خورموج وجزایری چون شیخ شعیب (لاوان) ، خرج (خارک)، قیس(کیش) ، جسم( قشم) به عربی سخن میگفتند در شهرهایی چون بندر عباس ویا کنگان نمیتوان خوب آمار را تمییز داد چرا که مهاجران زیادی برای کار به آنجا آمده بودند ، بیشتر مهاجران از استان های فارس و کهگیویه و بویر احمد به آنجا سرازیر میشدند ، لاریها مالک بیشتر اماکن تجاری جنوب شده بودند وآنچه باعث تعجبم میشد این بود که جوان های بختیاری اندیکا از توابع مسجدسلیمان که بیشتر از گندلیهای جمال پور بودند و در اندیکا به آل جمال معروف هستند 1200 کیلومتر از مسجد سلیمان دور شده و بیش از صد مغازه کالای خانگی شهر درگهان جزیره قشم را از آن خود کرده بودند.
علی العموم آنچه که واضح بود اینکه مردم در این مناطق زیاد به تاریخ اهتمام نمیورزند و بیشترین دغدغه آنها انجام فرایض دینی و پرداختن به کارهای تجاری بوده است. همه در هنگام اذان در مساجد حاضر شده و به ازای پنج اذان ،پنچ وعده نماز خود را به جا می آورند .
همچون شتر که حتی تابلوهای راهداری برای حفاظت از آن ویا شاید برای حفاظت از مسافران و جلوگیری از تصادف و حادثه ، شکل وشمایلش را در خود جای داده بودند ، نخل نيزشريك زندگی این خلیجیها بوده و در پس و پیش نام شهرهایشان هم حاضر بود: نخيلات ، نخل غانم ، نخل تقي ، نخل يوسف ، نخيلو ....
البته فراموشم نشود كه بگویم به مانند لنجه كه عرب هاي آنجا همچون خيلي از عرب هاي خوزستان حرف جيم را به ياء تبديل ميكردند و" لنيه " ميخواندند بیشتر اسمهاي شهرها و روستاها عربی بوده ويا ساختارشان عربي بود ، به مانند بستانو ، عطیبه ، مروع، بُهٌر و ... ، و بعضي از اسماء هم به مانند " سهمو" به واو ختم ميشد ، شوقي ضيف میگوید که این حرف در يكي از لهجه هاي زبان آرامی ادای تعریف میباشد و به مانند الف ولام تعريف در عربي ميماند ، ولی ما میتوانیم این واو را درنزد ساكنان منطقه گصبه (اروند کنار) – كه همه عرب هستند - ببینیم که برای تحبیب ونه به عنوان تعریف اسم بکار میرود . همچنین این خلیجیها در بیشتر اسمها مخصوصا اسماء خمسه تسهیل میکردند ، مثلا همزه کلمه "أبو" را حذف میکردند و به " بو " اکتفاء میکردند مانند نام روستای بو العسکر.
ساکنان آن نواحی از قبايل عربي مختلفي ميباشند مثلا ساکنین آخند از قبيله انصاري بوده، ويا ساكنين بلعسكر از عبدلي و چاه مبارکيها همه از قبیله بنی تمیم میباشند .
طبق سخنان کارگر تعویض روغنی چاه مبارک كه شكسته عربي حرف میزد، اینک قبايل آن مناطق مثل عرب های خوزستان شاخه شاخه و با تقسيمات زير شاخه اي نمیباشند وآنچه که خانواده ها را از هم متمایز میکرد فقط فامیلهای شناسنامه هایشان بود ، ابراهیم زارعی ، ابراهیم محمدی و ...
از قبایل معروفی که مردم آنجا از آنها نام میبردند میتوان به مرازیق ، قاسمی(قواسم) ، نصوری ، خالدی ،جباری ، عبدلی ، عبادی ، انصاری ، بنو تمیم و ... اشاره کرد ،.
بیشتر روستاها از یک یا حد الاکثر دو قبیله تشکیل میشوند ، یک پیرمرد عرب ساکن بُلعسکر(أبو العسکر) که با توجه به لهجه بنده فکر میکرد عبادانی هستم در جواب سوال پیش من که از کدام قبیله هستید با تبسم به عربی گفت که : " من عبدلی هستم ولی دیگر ما مثل شما قبیله ای نیستیم ، قبلا دقیقا مثل شما قبیله ای بودیم "، ونمیدانم که چرا این حس به من القا شد که پیرمرد میخواست یک جورهایی به من بفهماند که اسلام باعث این تغییر در ساختار اجتماعیشان شده است ... حتما اشتباه میکنم !! چرا که اگر قرار بود اسلام ساختارشان را تغییر بدهد در 1400 سال پیش تغییر میداد نه در قرن حاضر ، پس قصدش از آن تبسم مرموز چه بود ؟ نمیدانم !
اکثر مردم روستاها وشهرهاي جنوب از كنگان تا بندر عباس به فاصله تقریبا 500 کیلومتر از اهل تسنن بوده وجمعیت شیعه به نسبت کمتر دراین مناطق زندگی میکنند. واين امر را از مناره هاي مساجدشان ميتوان فهميد ، و دیگر اینکه در این مناطق حسینیه ها خیلی کم دیده ميشد ، در خود جزیره قشم یک مسجد شیعی و در کنارش یک حسينيه در نزدیکی قلعه پرتغالی ها ديدم ، صاحب يك رستوران در نزدیکی بازار قدیم شهر قشم میگفت كه اين مسجد را يك سني براي شيعیان ساخت و از الفت وبرادري بين اهل سنت و مذاهب دیگر سخن میگفت .
مردم در اینجا به ساختن مساجد خیلی علاقه نشان ميدهند ، تا جایی که حتی در روستای پانصد نفری تقريبا سه و یا چهار مسجد مشاهده میشود ، تمام مساجد یک مناره دارند که در شب هنگام چراغهاي رنگي آن مناره ها زیبایی خاصی به شهر ها وروستاها وجاده ها میبخشند ، تمام بنای مساجد و خانه هاي مسكوني به سبک خلیجی میباشد .خیلی از م اين مساجد مناطق سني نشين با اسامی حضرت علی و یا ائمه شیعه نامگذاری شده مثلا " مسجد سیدنا الحسین " ،همچنین در اين مناطق به عيد قربان كه نزديك است خيلي اهتمام ميورزند ، مردم وقتي به زبان فارسي نام این عید را می آوردند به آن "عيد ازحا " ميگفتند و نام قربان را براین عید نمینهادند . این ازحا همان اضحی در بیشتر مسلمانان و کشورهای عربیست .و در این سه روز خيليها را مشغول خرید عید ديدم ، و خیلی از مغازه ها با نصب پلاکاردهایی این عید را پیشاپیش به مردم تبریک میگفتند .
پیرمردان ريش بلند در آنجا همه دشداشه و چفیه پوشیده اند ، چفیه ها از همه رنگ بوده وآنها را به مانند مدل خلیجی بر سر خود میپیچند ، شيوخ مساجد بيشتر چفیه هایشان سفید رنگ است ، جوانها کمتر دشداشه میپوشيدند ، آنها را در هنگام سوار شدن موتور و یا قایقرانی ديده ام كه چفیه قرمز رنگ بر سر دارند ، خیلی از کارگران راهداری را که در جاده ها در کنار ماشین آلات سنگین میبینیم چفیه را نقاب گونه بسته وصورت خود را میپوشانند که همین امر مرا به یاد کارگران و چوپانان خوزستان می اندازد.
زنان نیز به مانند زنان روستاهای كشورهاي عربي آن سوي آب لباس پوشیده و چادرهای رنگی را کاملا به دور خود میپیچانند وبیشتر پیرزنهایشان یک نقاب خاص معمولا طلايي رنگ را بر صورت خود مینهند.
همه زنها وقتي ميخواهند سوار موتور شوند کج گونه پشت مرد خود نشسته ، یعنی دوپای خود را در یک سمت موتور قرار میدهند ،كه شاید نزد آنها زشت باشد زن، پاهای خود را در دو سمت موتور قرار دهد . به غیر آنچه که در بین جنگ زده های خوزستانی ساکن بندر عباس دیدم که بیشتر در مناطق باغ منیر ، ششصد و دوهزار و امیر آباد ساکنند هیچ زنی عبای مشکی عربی نمیپوشید
عربي را در اين مناطق به لهجه خلیجی سخن میگویند مثلا در محاوره هایشان خیلی از کلمه " الحین " به معنای الآن استفاده میکنند ، پیرمردها خوب عربی حرف میزنند ولی جوانان اینگونه نیستند ، يكي از جوانان به نام فيصل كه از قبيله انصاري روستاي آخند بود و ادعا میکرد که از بو شهر تا بندر عباس تمام ساکنین روستاها عربند ، میگفت که : متاسفانه ما عربي فراموشمان شد ، فارسيمان هم بد است نتوانستيم خوب یاد بگیریم .
البته بعضى كلمه هايي كه فيصل استفاده ميكرد به قول خوزستانیها خيلي فصيح هستند مثلا در مورد كيفيت جاده از بندر لنجه تا بندر عباس از او سوال کردم که آیا همچون جاده پارسیان بندر لنجه بد وناهموار است در جواب گفت : أردی ، یعنی بدتر
منبع:وب سایت بروال