تقاطع: علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مطابق سنت سالهای اخیرش، در شب تولد امام دوم شیعیان، میزبان گروهی از شاعران بود. مراسمی که همچون سالهای گذشته به صورت گستردهای در رسانهها و خبرگزاریهای رسمی ایران بازتاب یافت.
این رسانهها از جمله با انتشار سرودهای از «احمد بابایی» در توصیفی مذهبی از شرایط منطقه، نوشتهاند که شعر او با تشویق زیاد حاضران و شخص خامنهای همراه شده به طوریکه او بعد از شنیدن این شعر گفته «جوانها امشب غوغا کردند».
در ویدئویی نیز که از این شعرخوانی در وبسایت دفتر رهبر جمهوری اسلامی منتشر شده، او بعد از خواندن هر بیت از این شعر توسط شاعر آن، به او «آٰفرین» میگوید.
اما در شعر «بابایی» که در ادامه متن کامل آن میآید دستکم در دو جا عبارات یهودستیزانه و در یک جا عبارتی ضد عرب دیده میشود. عباراتی که بر خلاف ادعاهای رهبر و دیگر مقامات جمهوری اسلامی است که از یک سو میگویند دشمنیشان با دولت اسراییل ربطی به یهودیها ندارد و یهودیان در ایران مورد احترام هستند و از سوی دیگر از احترام به اقلیتهای قومی و زبانی در ایران سخن میگویند.
شاعر این شعر یک جا میگوید:
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
او باز در جای دیگری اضافه میکند:
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
وی همچنین در بخش دیگری از شعر خود میگوید:
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
در این سروده همچنین از تعابیر جنگطلبانه به وفور استفاده شده است.
گفتنی است بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰ در ایران، حدود ۸۷۰۰ نفر یهودی در ایران زندگی میکنند که این رقم در سالهای پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، بیش از ۸۰ هزار نفر بود.
همچنین، در حالی که آمار رسمی از تعداد عربزبانهای ایران وجود ندارد، اما تعداد آنها بین ۱/۵ تا ۳ میلیون نفر برآورد میشود.
متن کامل سرودهی احمد بابایی را در زیر بخوانید:
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شدهست
سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شدهست
سرِ دین، طعمهی سرنیزهی تکفیر شدهست
هر که در مدح علی شعر جدید آوردهست
گویی از معرکهها نعش شهید آوردهست
روضهی مشک رسیدهست به بیآبیها
خون حق میچکد از ابروی محرابیها
باز هم حرمله… سرجوخهی وهابیها
کوچه پسکوچهی آینده، به خون تر شده است
باز بوزینهی کابوس، به منبر شده است
خط و ربط عرب ای کاش که کاشی گردند
تا حرم، همسفر «قافلهباشی» گردند
لاشهخواران سقیفه، متلاشی گردند
میزند قهقهه، «القارعه» بر خامیشان
خون دین میچکد از «دولت اسلامی»شان
بنویسید: تب ناخلفیها ممنوع!
هدف آزاد شده، بیهدفیها ممنوع!
در دل «عرش»، ورود سلفیها ممنوع!
«عرش» یک روضهی فاش است که داغ و گیراست
«عرش» … گفتیم که نام دگرِ سامرّاست
شرق، در فتنهی اصحاب شمال افتادهست
بر رخ غرب، از این حادثه خال افتادهست
وا شده مشت و از این چفیه، عقال افتادهست!
گویی از هرچه که زشتیست، کفی هم کافیست!
جهت خشم خدا، یک سلفی هم کافیست!
تا «بهار عربی» روی علف باز کند
جبهه در شام و عراق از سه طرف باز کند
وای اگر دست کجی پا به «نجف» باز کند!
عاشق شیرخدا، وارث شمشیر خداست
سینهی «سنی و شیعه» سپر شیر خداست
لختِ خونِ جگر ماست به روی لبشان
کورهی دوزخیان، گوشهنشین تبشان
لهجهی عبری و لحن عربی، مکتبشان
«نیل» را تا به «فرات»، آنچه که بود، آتش زد
شک مکن؟ ما همه را «مکر یهود» آتش زد
بیجگرها جگر حمزه به دندان گیرند
انتقام اُحُد و بدر ز طفلان گیرند
چه تقاص ز لب قاری قرآن گیرند
بیشتر زان که از این قوم، بدی میجوشد
از زمین غیرت «حجربن عدی» میجوشد!
گره، انگار نه انگار به کار افتاده
سایهی سرکش ما گردنِ دار افتاده
چشم بیغیرت اگر سمت «مزار» افتاده
صاعقه در نفسِ ابری خود کاشتهایم
به سر هر مژهای یک قمه برداشتهایم
سنگ تکفیر به آئینهی مذهب؟ هیهات!
ذوالفقار علی و رحم به مرحب؟ هیهات!
دست خولی طرف معجر زینب؟ هیهات!
ما نمک خوردهی عشقیم، به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم، به زینب سوگند
داس تکفیر، گل از ریشه بچیند؟ هرگز!
کفر بر سینهی توحید نشیند؟ هرگز!
مرتضی همسر خود کشته ببیند؟ هرگز!
پایتان گر طرف «کرب و بلا» باز شود
آخرین جنگ جهانیِ حق آغاز شود
خوشخیالی است مرامی که اجاقش کور است
مفتیِ نفتیِ این حرملهگان، مزدور است
قصه حنجره و تیرِ سهپر مشهور است
خار در چشم سعودی شده «بیداریِ ما»
باز کابوس یهودی شده «بیداریِ ما»
رگ «بیداریِ ما» شد شریانی که زدند
بشنوی (بر دُهُل «جنگ جهانی» که زدند)
پاسخ شیعه به هر زخم زبانی که زدند
بذر غیرت، سر خاک شهدا میکاریم
پاسخ شیعه همین است که: صاحب داریم