عنوان کتاب :فرهنگ اصطلاحات آبادان
تالیف:احمد کعبی فلاحیه
انتشارات:تمدن پارس/تهران، تابستان 1391، 400 صفحه
بروال - اگر منابع مربوط به گویشهای دیگر خوزستان، از جمله لُر و بختیاری را در نظر نگیریم، کتاب «واژهنامهای از گویش شوشتری» (1355) تألیف شادروان محمد باقر نیرومند، شاید از اولین منابع در زمینه گویشهای خوزستان باشد. کتاب یادشده که به خط خود مؤلف و توسط ناشر معروفی چون «فرهنگستان زبان ایران» منتشر شده بود، متأسفانه به واسطه توزیع نامطلوب انتشارات دولتی در آن زمان، چندان دیده نشد. نُه سال بعد، یعنی در سال 1364 کتاب دیگری در همین زمینه به نام «فارسی شوشتری» (به تألیف عبدالله وزیری الهی) در اهواز منتشر شد که گویای تلاش علاقهمندان برای کار در این رشته بود. در این مدت نیز چند پایاننامه دانشگاهی درباره این گویشها تدوین شد.[[1]]url:file:///C:/Users/bw-s/Desktop/Abadan.doc#_ftn1 «فرهنگ اصطلاحات آبادان» که به گویش مردم آبادان میپردازد، کتاب دیگری در این زمینه است. مؤلف سابقاً در این زمینه کار کرده و کتابهایی چون «واژگان عربی در انگلیسی» (سروش، 1367) و «فرهنگ واژگان انگلیسی در گویش مردم آبادان» (امید فردا، 1388) را در کارنامه خود دارد. علاوه بر این خودش این توفیق را داشته که بچه آبادان باشد و با گوشههای مختلف فرهنگ آبادان بیشتر از هرکسی آشنا باشد.
عنوان کتاب، «فرهنگ اصطلاحات آبادان» به نظر عنوان مناسبی نمیآید، و «اصطلاحات» امر دیگری را به ذهن متبادر میکند. از آنجا که کتاب مجموعهای از لغات فارسی عامیانه (یا گفتاری) آبادان و بعضی لغات «زبان مخفی» است، بهتر بود آن را «فرهنگ فارسی عامیانه آبادان» مینامیدند. عنوان انگلیسی دقیقتر است، چون در آن کلمه dialect(گویش) آمده است.
مؤلف مقدمه مفصلی بر کتاب نوشته و در آن به روش کار خود، مشکلات پیش رو و شیوه استفاده از فرهنگ اشاره میکند. از جمله میگوید: «از سال 1382 مشغول تدوین کتاب بوده و برای این کار انبوهی از فیشها را گرد آورده و....». سخنی است پذیرفتنی، ولی متاسفانه آنچه در این مقدمه مغفول مانده، فهرست منابعی است که او ضمن تألیف به آنها مراجعه کرده است.[[2]]url:file:///C:/Users/bw-s/Desktop/Abadan.doc#_ftn2 شاید به جبران همین نقیصه باشد که او دو صفحه و نیم از کتابش را به تشکر از کسانی اختصاص داده (95 نفر!) که در جریان تألیف چیزی از آنها پرسیده یا مورد مشورت وی قرار گرفتهاند.
***
آبادان، شهری که پس از کشف نفت در سال 1287 شمسی چهره کاملاً دگرگونی یافت، در این صد سال اخیر مسکن مهاجرانی بود که از شهرهای همجوار و نیز از استانهای بوشهر، چهارمحال بختیاری، اصفهان و... برای کار در شرکت نفت به آنجا آمده بودند. غیر از سکنه بومی آبادان، یعنی عربها و فارسها، و مهاجران مناطق دیگر، عده قابل توجهی از انگلیسیها، هندیها، برمهایها و رانگونیها نیز در آبادان سکونت داشتند. زندگی اجتماعی و شغلی این گروهها با یکدیگر، رفته رفته لهجهای را به وجود آورد که هر گروه انگ خود را بر آن زده بود. مثلا لغات بوشهری و اصفهانی نشان از وجود بوشهریها و اصفهانیها، و لغات انگلیسی و هندی بازتاب حضور انگلیسیها و هندیها در این شهر است.[[3]]url:file:///C:/Users/bw-s/Desktop/Abadan.doc#_ftn3 (ترکیب زبانی مردم این شهر: عربی / فارسی / انگلیسی، هندی و برمهای...، هر گروه به نسبتِ تقریبی 30 درصد، در یک نمودار در کتاب نشان داده شده است.)
چنانکه گفته شد، این کتاب فرهنگ لغات عامیانه گفتاری و متداول میان مردم فارس زبان آبادان است. در ذیل هر مدخل معنی واژه و کاربرد آن به دست داده شده. مؤلف اگرچه مدخلها را آوانویسی نکرده، ولی تلفظ واژهها را با حرکت گذاری (اِعراب) نشان داده و «گاه که تلفظ پارهای از لغات، علیرغم حرکتگذاری، رسا به نظر نمیرسیده، از کلمه همآوای دیگری به عنوان مُدل استفاده کرده، مثلا در مورد کلمه coach، علاوه بر حرکتگذاری، عبارت «بر وزن موج» را اضافه کرده.»(ص 11)، غیر از کلمات عامیانه، تعداد قابل توجهی از لغات، تعبیرات و مصطلحات اصحاب حرفههای سنتی، چون کفاشها، رنگرزها، ماهیفروشها، نخلکارها و ... نیز در آن آمده است. مؤلف میگوید که برای گردآوری این گونه لغات پای صحبت اهل هر صنف نشسته و مصطلحات هر صنف را از زبان اهل همان صنف روایت کرده است. تعاریفِ گویشها مختصراند و جز در مواردی معدود، از حد یکی دو جمله فراتر نمیروند. غالب تعاریف با چاشنی طنز همراه هستند. گهگاه در مورد بعضی مدخلها به واژههای دیگری ارجاع داده شده، و داستانها و رمانهای نویسندگان جنوبی به عنوان شاهد مورد استفاده قرار گرفته است.
در تورقی که در کتاب کردم، یادداشتهایی در مورد مدخلها برداشتم و جای بعضی دیگر را خالی دیدم. یادداشتها و مدخلهای از قلم افتاده را به صورت زیر خلاصه میکنم:
ــ ص 40، اصطلاح «اخباری» آمده ولی از اصطلاح مقابل آن، «اصولی» یاد نشده.
ــ ص 38 «اَپلای» به معنی «تأئید یا قبول» است (مثلاً قبول شدن تقاضای استخدام)، و «تقاضایِ رسمی جهت استخدام، از اصطلاحات کارگزینی نفت» که در تعریف اپلای آمده، باید به مدخل جداگانهای به عنوان «اپلیکیشن» (application)، اختصاص مییافت.
ــ ص 64 جای مدخل «ایستگاه 7»، به خاطر اهمیتش در جغرافیای آبادان، و همین طور ایستگاههای دیگر، خالی است. البته برابر این ایستگاه، یعنی «کُفیشه» (تحریف کلمه کافی شاپ)، در حرف «ک» مدخل جداگانه دارد.
ــ در حرف الف، مدخل: «آبِِ شط»، کنایه از چیز فراوان، جا داشت به اصطلاحِ «ریگِ بیابان» اشاره میشد یا مدخل مستقلی به آن اختصاص مییافت.
ــ در حرف ب، ص 77، در مدخل «بُخور» نوشتهاند که مادهای است خوشبو که بر اثر حرارت بوی خوشی «از خود ساطع میکند». فعل «سطع» را معمولاً برای نور به کار میبرند و در اینجا مثلا میشد نوشت: «بوی خوشی میدهد.»
ص 89 «بَلَدی» معنای دیگرش، در عربی محلی «رُفتگر» است که در فارسی مردم همین منطقه به همین شکل کاربرد دارد (منسوب به "بلدیه"ــ شهرداری قدیم.)
ص 98، در ذکر «بیضی» یا «هُما بیضی»، از سیگارهای رایج آن زمان، جا داشت از «هُما تاجدار» یاد میشد.
ــ ص 61 «اُورهول» (به معنای تعمیر سرویس کلی یا عمده) برابرش overhaul، بدون فاصله است.
ــ ص 90، در تعریف بُلکُم، به معنی فضول، پر رو، و اینکه این واژه در کتاب «تاریخ بیهقی» بسیار به کار رفته، گفته نشده که این واژه در کتاب بیهقی چه کاربرد و چه معنایی داشته.
ــ در حرف ب، «بلم» هست ولی «بلمچی» نیست (به جایش بلمرون آمده ـ ص 90). یا مثلاً مورد بیعانه یا بیعونه (به معنی پول پیش) از قلم افتاده.
ــ در مدخل بمونی، نامی است که بر نوزاد پسر یا دختری که امیدی به زنده بودنش نمیرفت میگذاشتند، جا داشت به شکل دیگر این کلمه ــ «ماندنی» (یا در تداول عامه: مُندنی) اشاره میشد.
ــ در ص 94، در تعریف پوشیه، آن را نوعی «روانداز» نوشتهاند. «روبند» به نظر صحیحتر میآید، چون از «روانداز» چیزهایی مانند پتو یا ملافه به ذهن میآید. ضمنا این کلمه که در عربی به کار میرود، تحریفی از کلمه «پوشیده» است.
ــ ص 104 در توضیح مدخل «پَته»، برابر آن، patentنوشته نشده.
ــ ص 116، «پیرهن سفیدها»، به معنی «اعضای حزب توده آبادان»، مدخل جداگانه دارد ولی برای اصطلاح «تودهای» مدخل جداگانهای تخصیص داده نشده.
ص 131، اصطلاح «تو بورس» یا «توی بورس» جایش خالی است.
ص 153 مدخل «چِرداق / چرداغ»، (به کسر چ) به معنی کارگاه خرما پاککنی یا محل بسته بندی خرما جهت صادرات، جلال حنفی البغدادی، پژوهشگر عراقی آن را (به فتح چ)، تحریف شده «چارطاق» میداند (جمع: چرادیغ). همو، الالفاظ العامیه البغدادیه، جلد 2 (بغداد، وزارة الثقافة والاعلام، 1982)، ص 286.
ایضا در حرف چ، واژههایی مانند: «چته، چشه، چمه، چشونه، چمونه، چتونه» و قس علی هذا، ذکر نشدهاند.
ص 160، برای «چیت»، نوعی پارچه پر مصرف در این مناطق، مدخلی اختصاص داده نشده.
ص 163، در تعریف مدخل «حجره» کلمه «حَفیز» در برابر office از قلم افتاده، و برای اصطلاح اخیر مدخل جداگانهای اختصاص نیافته.
ــ ص 178 جا داشت برای «خلاص» (دنده خلاص) و «خُلّص» (یک رنگ و خالص) مدخلهای جداگانهای ترتیب مییافت. گرچه در حرف ب، کلمه «بوش» آمده که در زبان مردم خوزستان به معنی دنده خلاص است.
ــ ص 224 در مدخل سپر تاس (ظرف غذای کارگران)، جا داشت به تلفظ عربی آن ــ «صفرطاس» اشاره میشد.
ــ ص 205 مدخل «رادیو نفتی» و «رادیو برقی» معنی شده ولی به اصطلاحات «رادیو ترانزیستوری» و «رادیو لامپی» اشاره نشده.
ــ ص 241، «شرعیات»، به معنی یک ماده درسی در آن دوره، نیامده است.
ــ ص 242، در توضیح مدخل «شطیت»، جا داشت به اصل عربی آن، «شطیط» اشاره میشد.
ــ ص 246 در توضیح «شنتور آبی» (یا فوّاره) نوشتهاند که ریشهاش «انتشار» یا «نشر» است، در صورتی که از ریشه عربی «شَنَتَر» است، به معنی «ادرار کردن پسر بچه به حالت ایستاده».
ــ ص 285 مدخلِ «نانَ قُپی» به صورت «قُپی، نون» آمده، ولی برای «قُپی آمدن» مدخل جداگانهای تخصیص نیافته.
ــ ص 286 مدخل «قِسری/ قَصری» به معنی «ظرف دفع کودکان» هست ولی «قِسِر در رفتن» (به کسر ق و سین) و امثالهم نیست.
ــ ص 317 از «گاگِله»، از نباتات خوردنی و آشنا برای مردم آن مناطق، یاد نشده است.
ــ ص 323 همین طور مدخل «گِل و شِل» و مدخلهایی نظیر این نیامده.
چنانکه در مقدمه این کتاب آمده، قرار است از این مؤلف سه کتاب دیگر منتشر شود: یکی درباره اَعلام آبادان، و دو دیگر به نامهای «فولکلور آبادان» و «آبادان، نفت و دیگر هیچ».
[2]. برای فهرستی از این منابع در زبان فارسی و نقد آنها ر. ک. به: مهرداد نغزگوی کهن، «تاریخچه فرهنگنویسی عامیانه»، فرهنگنویسی(جلد1)، ویژهنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دی 1386، صص 167ـ183.
[3].برای نگاهی تازه به آبادان، ر. ک. به: کاوه احسانی، «تجدد و مهندسی اجتماعی در شرکت ـ شهرهای خوزستان: نگاهی به تجربه آبادان و مسجد سلیمان»، گفتگو (فصلنامه فرهنگی و اجتماعی)، ویژهنامه خوزستان، پائیز 1378، صص 9 ـ 45.