چرا خواب می‌بینند برزیلی‌اند؟

محمد حزبایی زاده




چرا خواب می‌بینند برزیلی‌اند؟

"آبادان برزیلته".این شعار دیگر جزو فرهنگ عامه آبادانی ها شده است. تنها توی مسابقات ورزشی و ورزشگاهها نیست که این شعار طنین می‌اندازد. توی کوچه و خیابان و... راستی چرا آبادانی‌ها دوست دارند برزیلی باشند؟ یا بهتر بگوییم دوست دارند این گونه شناخته شوند؟ آیا این حس در شهرهای دیگر ایران هم وجود دارد؟ یا اگر قرار است به وجود بیاید مردم کدام شهر دوست دارند شهرشان شبیه کدام شهر یا کشور دنیا باشد؟ ممکن است شادگانی‌ها دوست داشته باشند شهرشان ونیز باشد و شعار بدهند "شادگان ونیز ایران"؟ اصفهانی‌ها چطور؟ دوست دارند اسکاتلند باشند؟ حتما مشهدی‌ها عشق شهر دوشنبه هستند!

 

چرا عشق برزیل

برگردیم به اصل ماجرا. آبادان و عشق برزیل. پاسخ این سئوال چندان دشوار به نظر نمی‌رسد. مگر کسی هست که شیفته برزیل نباشد؟ سرزمین زیبایی‌ها، کارناوال‌ها. دیار عشق فوتبال، آمیزش هنر و ورزش. دریا، موج و جنگل. عشق آبادانی‌ها به سرزمین سامبا امروزی نیست. لباس تیم محبوبشان گواه این مدعاست. تا بوده تماشاگران آبادانی برای طلب موج حمله و درخواست گل، بازی زیبا  از نفتی‌ها‌، روی سکوهای سیمانی ورزشگاه این شهر پرچم برزیل را تکان داده اند. این تیم و این رنگ در تلخ‌ترین روزها مردم این شهر را گرد هم آورد؛ روزهای سخت مهاجرت.

 

حسون دورش بده

آبادانی‌ها از بازیکنانشان فقط پیروزی نمی‌خواهند، از آنها انتظار دارند در زمین جادو کنند. آبادانی‌ها هم مثل برزیلی‌ها فقط به برد فکر نمی‌کنند.آنها بازی زیبا می‌خواهند. یادمان نمی‌رود وقتی ورزشگاه یک صدا در تشویق عبدالرضا برزگری فریاد می‌زد"حسون دورش بده". آنها از برزگری می‌خواستند جادو کند، فقط گل و برد نمی‌طلبیدند. و این خصلت برزیلی‌هاست؛ جادو در مستطیل سبز. آبادانی‌ها به طنز و کنایه و با همان زبان اغراق آمیز مدعی هستند مربی تیم ملی برزیل در پاسخ به پرسش خبرنگاری که علت بازی خوب تیمش در میادین جهانی را جویا شده بود گفته" قبل از هر بازی، فیلم بازی صنعت نفت آبادن را به بازیکنان نشان میدم و میگم این جور بازی کنین".

 

افتخار همه

آبادانی‌ها شعار لطیف برزیلی‌ها که می‌گوید "همه دوست دارند برزیلی باشند" یا "کسی نیست که دوست نداشته باشد برزیلی باشد" را هم دست کاری کردند. متاسفانه از لطافتش کاستند و کمی چاشنی خودخواهی به آن دادند. البته این شعار بیشتر در دوره‌های انتخابات روی زبانها می‌افتد که "مردم یا آبادانی‌اند یا دوست دارند آبادانی باشند". باور نمی‌کنید تا مدتها از این که خانمم متولد آبادان است احساس غرور می‌کردم. هرچند در شناسنامه‌اش نامی از آبادان نیست ولی چه زورها که نزدیم تا ثابت کنیم سر کار علیه در یکی از بیمارستان‌های آن شهر قدم به حیاط هستی گذاشته. از سر کنجکاوی تا مدتها هم به این مسئله توجه کردم که تا مدتها هر مدیر غیر بومی که وارد استان می‌شد می‌گفت من آبادانی‌ام.

 

البته فوتبال تنها یک برگ از کتاب جادوی برزیلی است که آبادانی‌ها را شیدای خود کرده است. آبادانی‌ها باید همه حقیقت برزیلی‌ها را بپذیرند. در همان فوتبال هم فقط حس وعشق نیست. امروز فوتبال برزیل در رده‌های نخست جهان ایستاده در حالی که تیم محبوب آبادانی‌ها با چنگ و دندان و هزار اما و اگر توانست خود را در جدول لیگ نگه دارد.

 

غول پول

برزیل جلوه‌های دیگری هم دارد، که شاید برشمردن آنها چندان آبادانی‌ها را خوش نیاید. برزیل امروز در صف غول‌های اقتصادی ایستاده است. برای نمونه  در سال 2011 تولید ناخالص داخلی برزیل(9493 میلیارد دلار) از تولید ناخالص داخلی کشور انگلیس فراتر رفت. جایگاه اقتصادی برزیل در جهان از اقتصاد دو کشور ایتالیا و اسپانیا بالاتراست. اقتصاد این کشور از نظر تولید ناخالص داخلی از اقتصاد روسیه جلوتر است.

 

شاهرگ پیر

آبادان اما از همان ابتدا شاهرگ حیاتش را به پالایشگاه نفت خود بست. هنوز آبادانی‌ها، در خواب نیمروز تابستانی ، شب نشینی ‌ها یا هر وقت فرصتی دست می‌دهد که دور هم جمع شوند و هم صحبت، کامشان را با خاطرات خوش آن روزها شیرین می‌کنند. مگر قطع برق در ظهرهای گرم آنها را از خواب بیدار کند. این درست که پالایشگاه آبادان ساخت استعمار پیر بزرگترین پالایشگاه خاورمیانه بلکه جهان بود. اما این اندازه و بزرگی مربوط به  اوایل قرن گذشته است. امروز یا جهان دیگر از این غول‌های صنعتی بی نیاز شده یا این مرکز تولیدی در رده بندی اهمیت، جا عوض کرده است.

 

آزاد و لوکس

منطقه آزاد هم با گذشت بیش از یک دهه از تاسیس و راه اندازی نتوانسته به زندگی مردم منطقه تکانی بدهد. البته از ماشین‌های لوکس خارجی با پلاک منطقه می‌گذریم که ابن مقوله از زوایای مختلف قابل بررسی و ارزیابی است. اما در ایجاد تحرک اقتصادی، آماده سازی شرایط برای ایجاد فرصت‌های شغلی جدید و...نشانه‌های امیدوار کننده دیده نمی‌شود. شاید تاخیر چند ساله در تولد این منطقه آزاد و تغییرات سریع در منطقه، در بی تحرکی آن بی تاثیر نباشد.     

سرمایه اصلی

سرمایه اصلی برزیل، برزیلی‌ها هستند، چون کشورشان را دوست دارند. این عشق و علاقه هم فانتزی نیست. فوتبالیست، شاعر و نویسنده یا فعال اقتصادی در هر کجای جهان باشد مقصد آخرش برزیل چون بهشت است. ریوالدوی یخ فروش وقتی در جهان فوتبال ستاره می‌شود باز هم برزیل را فراموش نمی‌کند. بگذریم از کسانی که جنگ ناچارشان کرد ترک یار و دیار کنند و شرایط نه تنها کمک نکرد برگردند که برعکس در راه برگشتشان مانع گذاشت. سری به شهرک شهید بهشتی مشهد که بزنید و با ساکنانش هم صحبت بشوید، خیلی از این موانع بر شما روشن می‌شود. اما این همه ماجرا نیست. خیل عظیمی از کسانی که از اقصی نقاط کشور به سمت آبادان سرازیر شدند به امید یافتن کار و کسب مال آمده بودند. وهر دو این خواسته، برای بسیاری از مسافران مهیا بود. و با به هم خوردن این معادله در جنگ هشت ساله همه چیز به هم خورد.

 

بازگشت دوباره

حالا دیگر وقت آن بود که آبادانی‌ها رگ برزیلی‌شان می‌زد و برمی‌گشتند و دیار را می‌ساختند. درست مثل حرکات بازیکنان برزیلی در میدان، که تابع الهام است نه منطق رسمی، باید کاری می‌شد. به گفته پائلو کوئیلو  برزیلی‌ها از اینکه به امور معنوی یا جادویی بپردازند شرمی ندارند. از این رو بیش از آنکه منطقی یا دکارتی باشند، بسیار انسانند. خیلی‌ها برگشتند که برگردند اما در اولین مواجهه با خرابی‌ها از خیر یار و دیار گذشتند و همه عشق‌شان به این شهر را در سفرهای نوروزی خلاصه کردند و در مطالبی که روی سایت‌های اینترنتی می‌فرستادند. برزیلی‌ها اما این گونه نیستند. هر جای جهان باشند، خوش یا ناخوش دل از برزیل نمی‌کنند.

 

گریه و پشیمانی

یکی از دوستان آبادانی‌ پایتخت نشینم به مناسبتی به اهواز آمد و ابراز علاقه کرد سری به آیادان بزنیم تا تجدید خاطره‌ای بکند از شهری که کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش را در آن سپری کرده بود. با دیدن کوچه‌ها و خانه‌های محل زندگی گذشته‌اش گریه سر داد و اشک فراوان ریخت. گفت می‌خواهم برگردم اینجا زندگی کنم. در راه برگشت و پس از فرو نشستن طوفان احساسات گفت: بعید می‌دونم بچه‌هام دل از تهران بکنند.

آبادان واقعا شهر هفتاد و دو ملت بود. از هر نظر نمونه هم زیستی اقوام و ادیان بود. مسجد وقتی دیوار به دیوار کلیسا ساخته می‌شود تاکید بر این نکته دارد. و این باز از وجوه اشتراک آبادان با برزیل است که آبادانی‌ها می‌توانند به آن افتخار کنند. در برزیل امروز آسیایی، آفریقایی، آمریکایی و اروپایی در کنار هم زندگی می‌کنند، بی آنکه کسی خود را برتر از دیگری ببیند یا بالاتر بشمارد.

 

بزرگ شهر کوچک

آبادان به نسبت جمعیت و قد و قواره‌اش سهم بزرگی در ادبیات داستانی کشور  داشته و دارد. نام‌هایی همچون ناصر تقوایی(نویسنده مجموعه بی نظیر تابستان همان سال) نجف دریابندری( مترجم چیره دست و توانا که خوانندگان فارسی زبان آشنایی با آثار بسیاری ازبزرگان جهان را مدیون او هستند) قاضی ربیحاوی( خالق مجموعه کم نظیر از این مکان) و...همه فرزندان آبادانند. برزیل نویسندگان بزرگی دارد که از هم برای ما پائلو کوئیلوست. خالق شاهکار کیمیاگر. آبادانی ‌ها اما باید این حقیقت تلخ را باید بپذیرند در این زمینه چیزهای زیادی از برزیلی‌ها نیاموخته‌اند. بسیاری از جوانان آبادانی شاید  کتاب‌ها و نوشته‌های این نویسندگان را نخوانده‌اند یا حتی نامشان را نشنیده اند. می‌دانم مایه دلخوری آبادانی‌هاست اما اگر به اطرافشان نگاه کنند معلوم می‌شود تعداد کتابخانه‌های این شهر بعد از جنگ چند برابر شده، آمار مراجعه به کتابخانه‌ها چگونه است و روزگار کتاب و کتابخوانی خوش است یا ناخوش؟

 

ربیحاوی و کوئیلو

شاید نویسندگان صاحب نام آبادانی از همشهری‌هایشان خیلی دلخور ‌شوند وقتی می‌شنوند برزیلی‌ها  تنها از یک کتاب همقطارشان پائولو کوئیلو 6میلیون نسخه خریدند و خواندند.

انتخاب عشق و بالیدن به نام آن گویی گران است و هزینه دارد.
منبع:بروال الاهواز


السبت 21 يوليوز 2012
           

هدهد نیوز | سیاست | مسائل ملي | جامعه وحقوق | دانش و فن آورى | زنان ومردان | ورزش | ديدكاه | گفتگو | فرهنگ و هنر | تروريسم | محيط زيست | گوناگون | ميراث | ويدئو | سلامت | سرگرمى