مقدمه: مساله ملی یا مساله ملیت ها، نتیجه پیدایش مناسبات سرمایه داری در جهان است. این مساله ابتدا در اروپای قرن ۱٨ و ۱۹ پدیدار شد که تشکیل کنفدراسیون سویس در سال ۱٨۴٨ پیامد آن بود که سپس به فدراسیون تبدیل شد. در سال ۱۹۰۵ پارلمان نروژ رای به استقلال و جدایی از سوئد داد. در اواخر قرن بیستم، اسلواکی از کشور چکسلواکی جدا شد. هم اکنون در کانادا و بلژیک نظام فدرال برقرار است و در اسپانیا و بریتانیا به ملیت های غیراسپانیایی و غیرانگلیسی خود مختاری داده اند. لذا در این جا ما شاهد سه نوع راه حل برای مساله ملی در غرب هستیم: استقلال، فدرالیسم و خود مختاری.
می توان گفت مساله ملیت ها در جهان عرب، ایران، اروپا و سایر کشورهای دنیا، یک مساله واحد است که در آن ستم ملی برای نخستین بار در تاریخ علیه ملیت های زیر سلطه ملیت غالب اعمال می شود. ستم ملی که زاده نوعی نابرابری است و صفت تبعیض را می توان به آن اطلاق کرد عرصه های زبانی، فرهنگی، نژادی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. این امر در همه نقاط دنیا که ستم ملی وجود دارد صدق می کند و در ایران و دنیای عرب هم کارکرد دارد.
همزمانی مساله ملیت ها در ایران و جهان عرب
بحران ملیت ها در جهان عرب با بحران ملیت ها در ایران همزمان است. به طور مثال مساله کرد در عراق در اوایل قرن بیستم بروز کرد. هنگامی که جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد در نیمه چهل قرن بیستم برپا گردید، ملا مصطفی بارزانی وزیر دفاع اش بود که بعدها رهبری جنبش خلق کرد در عراق را به عهده گرفت. در همان هنگام، حکومت خود مختار جعفر پیشه وری در آزربایجان ایران ایجاد شد.
به نظر نگارنده مساله شیخ خزعل آخرین حکمران عربستان (خوزستان کنونی) هم بخشی از مساله ملی در ایران به شمار می رود. در دوره فرمانروایی شیخ خزعل (۱٨۹۷ - ۱۹۲۵) که با انقلاب مشروطیت همزمان بود، ما شاهد رشد اقتصاد سرمایه داری و پیدایش طبقه بورژوازی در ایران هستیم. در همان هنگام میرزا کوچک خان جنگلی، خواستار برپایی منطقه خودمختار گیلان و رسمی شدن زبان گیلکی بود.
مساله شیخ خزعل و مساله ملی در عربستان ایران یک مساله عربی – ایرانی است که در تلاقی دو جهان عرب وایران رخ می دهد، گرچه در نهایت یک مساله درون ایران به شمار می رود.
در واقع نقاط تماس جهان عرب و ایران، از نظر جغرافیایی – انسانی، عربستان [خوزستان] و کردستان یعنی عرب ها و کردها هستند و از نظر انسانی، ترکمن ها.
قبل از پرداختن به مساله ملی در جهان عرب، بی مورد نیست اگر به آخرین نمونه انفجار مساله ملی اشاره کنم. این امر در کشور مسلمان مالی در غرب آفریقا و در همسایگی جهان عرب رخ داده است. در ماه مارس ۲۰۱۲ ملت ستمدیده "طوارق"، اقلیم "ازواد" در شمال مالی را مستقل اعلام کرد. "طوارق" بخشی از بربرهای شمال آفریقا و منطقه صحرای این قاره هستند که دین شان اسلام و زبانشان "آمازیغی" است.
گستره مساله ملی در جهان عرب
استقلال سودان جنوبی: از سودان آغاز می کنیم. جبهه خلق برای آزادی سودان، همان گونه که از نامش پیداست، برای رهایی تمامی سرزمین سودان مبارزه می کرد اما در واقع، سازمان شورشیان جنوب سودان بود. مبارزه زنگیان جنوب با حکومت مرکزی خارطوم طی چند دهه، بیش از دو ملیون کشته برجای نهاد. سرانجام جبهه خلق برای آزادی سودان در سال ۲۰۰۵ و پس از سال ها مذاکره، با برقراری نظام فدرال در سودان موافقت کرد. البته این موافقت، با شرط "حق تعیین سرنوشت" – به شکل جدایی یا ادامه فدرالیسم – همراه بود. شش سال بعد هر دو ملت عرب در شمال و زنگیان در جنوب سودان تشخیص دادند که همزیستی ناممکن است. لذا مردم جنوب سودان در اول ژوییه ۲۰۱۱ رای به جدایی از سودان دادند و جمهوری سودان جنوبی را تشکیل دادند که اکنون کشور مستقلی به شمار می رود. گرچه توافق در سال ۲۰۰۵ انجام شده بود اما وقوع انقلاب های عربی در سال ۲۰۱۱ این زایمان را آسان تر کرد که از بطن آن، جمهوری سودان جنوبی بر آمد. عمر حسن البشیر رییس جمهور سودان با پای خود به "جوبا" پایتخت سودان جنوبی رفت و سودان نخستین کشوری بود که کشور نواستقلال را به رسمیت شناخت.
مساله بربرها در شمال آفریقا: جغرافیای مردم "آمازیغ" یا بربرها از جزایر قناری در اقیانوس اطلس در غرب، تا مصر در شرق گسترده است. آنان به ویژه در مراکش، الجزایر و لیبی حضور جمعیتی پررنگی دارند. طارق بن زیاد، فاتح اسپانیا، و ابن بطوطه، جهانگرد نامدار، آمازیغ تباراند.
مراکش - مبارزات نوین بربرها در این کشور از ده سال پیش برای رسمیت زبان بربری یا آمازیغی آغاز شد واین تقریبا همزمان است با مبارزات ملیت های غیرفارس در ایران در دوره اصلاحات. سرانجام حکومت مراکش در سال ۲۰۱۱ تحت تاثیر بهار عربی، زبان آمازیغی را در کنار زبان عربی، رسمی اعلام کرد. اما در ایران و بعد از آن همه مبازره ملیت های غیر فارس، نه تنها زبان هایشان رسمی نشد بلکه با آمدن باند احمدی نژاد، هر آن چه را که داشتند، از دست دادند والبته این باعث رادکالیزه شدن جنبش ملیت های غیرفارس در ایران شد. "امپریالیسم زبانی" در ایران همچنان می تازد ونه تنها هیچ حقی برای سایر زبان های بومی غیرفارسی قایل نیست بلکه می کوشد گستره جغرافیایی خود را در خارج از ایران تثبیت و توسعه دهد.
بربرها در مراکش هم اکنون نهادهای مدنی و فرهنگی خود را دارند. آنان گرچه نسبت به کندی اجرای مصوبات پادشاه و پارلمان این کشور اعتراض دارند اما با سرکوب وحشیانه ای رو به رو نیستند که ترک و کرد و عرب و بلوچ در ایران با ان روبه روهستند.
الجزایر – جنبش ملی بربرها دست کم تاریخی چهل ساله دارد. کوشش ها و مبارزاتی که در منطقه "قبایل" رخ داده به شکل تظاهرات و اعتصابات نمود داشته است. اما دستاوردهایی که بربرها در مراکش به دست آورده اند در الجزایر به آن نرسیده اند. با این وجود مردم بربر در الجزایر، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی و مدنی خاص خود را دارند که در پایتخت و عمدتا در منطقه "قبایل" فعال هستند. حکومت الجزایر فقط در این حد به بربرها امتیاز داده است.
منطقه "قبایل" در شرق الجزیره – پایتخت الجزایر - واقع است. ناآرامی های این منطقه در دهه اول قرن بیست ویکم شدت پیدا کرد وطی آن ده ها تن کشته شدند. رژیم الجزایر توانست جنبش بربرها را مهار کند اما فعالیت های سیاسی و فرهنگی آنان همچنان به شکل مسالمت آمیز و قانونی ادامه دارد.
در نیمه دوم قرن بیستم همه طبقات و ملیت های الجزایر در مبارزه علیه استعمار متحد شدند. در همان هنگام مساله بربرها هم وجود داشت اما زیر سایه مبارزه ضد استعماری بود. جنبش ملی الجزایر از دو بخش متنافر "اصلاح طلبان ملی – اسلامی" و"لاییک فرانکوفون" تشکیل می شد. ملی – اسلامی ها شبیه ملی – مذهبی های ایران بودند. این دو بخش در تبار و میهن، متحد بودند اما در زبان و فرهنگ متفرق. "ملی - اسلامی" ها به شرق عربی تمایل داشتند واز ناسیونالیسم عربی متاثر بودند. آنان اسلام را در عربیت خلاصه می کردند. شخصی به نام "ابن بادیس" رهبری فکری و سیاسی این جریان را به عهده داشت. او گرچه یک بربر بود اما می گفت "ملت الجزایر مسلمان است و تبار در عربیت دارد". شخصیت "ابن بادیس" را می توان با شخصیت احمد کسروی مقایسه کرد که یک ترک آزربایجانی مبلغ ناسیونالیسم فارس محور بود.
جریان سوم اکنون سر بر آورده است و گفتمان الجزایر پلورال چند ملیتی را مطرح می کند. این جریان در دوره مبارزه با استعمار فرانسه زیر سایه آن دو بخش جنبش ملی الجزایر به سر می برد. جنبش ملی خلق "بربر" ده سال است که بر این گفتمان پای می فشرد.
• این بخش اول سخنرانی من در جلسه پالتاک "آذرتاک" است که چندی پیش انجام شد. در بخش دوم، جنبش های ملی و فدرالی در لیبی، سوریه، عراق و یمن بررسی خواهد شد.
منبع:اخبار روز
می توان گفت مساله ملیت ها در جهان عرب، ایران، اروپا و سایر کشورهای دنیا، یک مساله واحد است که در آن ستم ملی برای نخستین بار در تاریخ علیه ملیت های زیر سلطه ملیت غالب اعمال می شود. ستم ملی که زاده نوعی نابرابری است و صفت تبعیض را می توان به آن اطلاق کرد عرصه های زبانی، فرهنگی، نژادی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. این امر در همه نقاط دنیا که ستم ملی وجود دارد صدق می کند و در ایران و دنیای عرب هم کارکرد دارد.
همزمانی مساله ملیت ها در ایران و جهان عرب
بحران ملیت ها در جهان عرب با بحران ملیت ها در ایران همزمان است. به طور مثال مساله کرد در عراق در اوایل قرن بیستم بروز کرد. هنگامی که جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد در نیمه چهل قرن بیستم برپا گردید، ملا مصطفی بارزانی وزیر دفاع اش بود که بعدها رهبری جنبش خلق کرد در عراق را به عهده گرفت. در همان هنگام، حکومت خود مختار جعفر پیشه وری در آزربایجان ایران ایجاد شد.
به نظر نگارنده مساله شیخ خزعل آخرین حکمران عربستان (خوزستان کنونی) هم بخشی از مساله ملی در ایران به شمار می رود. در دوره فرمانروایی شیخ خزعل (۱٨۹۷ - ۱۹۲۵) که با انقلاب مشروطیت همزمان بود، ما شاهد رشد اقتصاد سرمایه داری و پیدایش طبقه بورژوازی در ایران هستیم. در همان هنگام میرزا کوچک خان جنگلی، خواستار برپایی منطقه خودمختار گیلان و رسمی شدن زبان گیلکی بود.
مساله شیخ خزعل و مساله ملی در عربستان ایران یک مساله عربی – ایرانی است که در تلاقی دو جهان عرب وایران رخ می دهد، گرچه در نهایت یک مساله درون ایران به شمار می رود.
در واقع نقاط تماس جهان عرب و ایران، از نظر جغرافیایی – انسانی، عربستان [خوزستان] و کردستان یعنی عرب ها و کردها هستند و از نظر انسانی، ترکمن ها.
قبل از پرداختن به مساله ملی در جهان عرب، بی مورد نیست اگر به آخرین نمونه انفجار مساله ملی اشاره کنم. این امر در کشور مسلمان مالی در غرب آفریقا و در همسایگی جهان عرب رخ داده است. در ماه مارس ۲۰۱۲ ملت ستمدیده "طوارق"، اقلیم "ازواد" در شمال مالی را مستقل اعلام کرد. "طوارق" بخشی از بربرهای شمال آفریقا و منطقه صحرای این قاره هستند که دین شان اسلام و زبانشان "آمازیغی" است.
گستره مساله ملی در جهان عرب
استقلال سودان جنوبی: از سودان آغاز می کنیم. جبهه خلق برای آزادی سودان، همان گونه که از نامش پیداست، برای رهایی تمامی سرزمین سودان مبارزه می کرد اما در واقع، سازمان شورشیان جنوب سودان بود. مبارزه زنگیان جنوب با حکومت مرکزی خارطوم طی چند دهه، بیش از دو ملیون کشته برجای نهاد. سرانجام جبهه خلق برای آزادی سودان در سال ۲۰۰۵ و پس از سال ها مذاکره، با برقراری نظام فدرال در سودان موافقت کرد. البته این موافقت، با شرط "حق تعیین سرنوشت" – به شکل جدایی یا ادامه فدرالیسم – همراه بود. شش سال بعد هر دو ملت عرب در شمال و زنگیان در جنوب سودان تشخیص دادند که همزیستی ناممکن است. لذا مردم جنوب سودان در اول ژوییه ۲۰۱۱ رای به جدایی از سودان دادند و جمهوری سودان جنوبی را تشکیل دادند که اکنون کشور مستقلی به شمار می رود. گرچه توافق در سال ۲۰۰۵ انجام شده بود اما وقوع انقلاب های عربی در سال ۲۰۱۱ این زایمان را آسان تر کرد که از بطن آن، جمهوری سودان جنوبی بر آمد. عمر حسن البشیر رییس جمهور سودان با پای خود به "جوبا" پایتخت سودان جنوبی رفت و سودان نخستین کشوری بود که کشور نواستقلال را به رسمیت شناخت.
مساله بربرها در شمال آفریقا: جغرافیای مردم "آمازیغ" یا بربرها از جزایر قناری در اقیانوس اطلس در غرب، تا مصر در شرق گسترده است. آنان به ویژه در مراکش، الجزایر و لیبی حضور جمعیتی پررنگی دارند. طارق بن زیاد، فاتح اسپانیا، و ابن بطوطه، جهانگرد نامدار، آمازیغ تباراند.
مراکش - مبارزات نوین بربرها در این کشور از ده سال پیش برای رسمیت زبان بربری یا آمازیغی آغاز شد واین تقریبا همزمان است با مبارزات ملیت های غیرفارس در ایران در دوره اصلاحات. سرانجام حکومت مراکش در سال ۲۰۱۱ تحت تاثیر بهار عربی، زبان آمازیغی را در کنار زبان عربی، رسمی اعلام کرد. اما در ایران و بعد از آن همه مبازره ملیت های غیر فارس، نه تنها زبان هایشان رسمی نشد بلکه با آمدن باند احمدی نژاد، هر آن چه را که داشتند، از دست دادند والبته این باعث رادکالیزه شدن جنبش ملیت های غیرفارس در ایران شد. "امپریالیسم زبانی" در ایران همچنان می تازد ونه تنها هیچ حقی برای سایر زبان های بومی غیرفارسی قایل نیست بلکه می کوشد گستره جغرافیایی خود را در خارج از ایران تثبیت و توسعه دهد.
بربرها در مراکش هم اکنون نهادهای مدنی و فرهنگی خود را دارند. آنان گرچه نسبت به کندی اجرای مصوبات پادشاه و پارلمان این کشور اعتراض دارند اما با سرکوب وحشیانه ای رو به رو نیستند که ترک و کرد و عرب و بلوچ در ایران با ان روبه روهستند.
الجزایر – جنبش ملی بربرها دست کم تاریخی چهل ساله دارد. کوشش ها و مبارزاتی که در منطقه "قبایل" رخ داده به شکل تظاهرات و اعتصابات نمود داشته است. اما دستاوردهایی که بربرها در مراکش به دست آورده اند در الجزایر به آن نرسیده اند. با این وجود مردم بربر در الجزایر، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی و مدنی خاص خود را دارند که در پایتخت و عمدتا در منطقه "قبایل" فعال هستند. حکومت الجزایر فقط در این حد به بربرها امتیاز داده است.
منطقه "قبایل" در شرق الجزیره – پایتخت الجزایر - واقع است. ناآرامی های این منطقه در دهه اول قرن بیست ویکم شدت پیدا کرد وطی آن ده ها تن کشته شدند. رژیم الجزایر توانست جنبش بربرها را مهار کند اما فعالیت های سیاسی و فرهنگی آنان همچنان به شکل مسالمت آمیز و قانونی ادامه دارد.
در نیمه دوم قرن بیستم همه طبقات و ملیت های الجزایر در مبارزه علیه استعمار متحد شدند. در همان هنگام مساله بربرها هم وجود داشت اما زیر سایه مبارزه ضد استعماری بود. جنبش ملی الجزایر از دو بخش متنافر "اصلاح طلبان ملی – اسلامی" و"لاییک فرانکوفون" تشکیل می شد. ملی – اسلامی ها شبیه ملی – مذهبی های ایران بودند. این دو بخش در تبار و میهن، متحد بودند اما در زبان و فرهنگ متفرق. "ملی - اسلامی" ها به شرق عربی تمایل داشتند واز ناسیونالیسم عربی متاثر بودند. آنان اسلام را در عربیت خلاصه می کردند. شخصی به نام "ابن بادیس" رهبری فکری و سیاسی این جریان را به عهده داشت. او گرچه یک بربر بود اما می گفت "ملت الجزایر مسلمان است و تبار در عربیت دارد". شخصیت "ابن بادیس" را می توان با شخصیت احمد کسروی مقایسه کرد که یک ترک آزربایجانی مبلغ ناسیونالیسم فارس محور بود.
جریان سوم اکنون سر بر آورده است و گفتمان الجزایر پلورال چند ملیتی را مطرح می کند. این جریان در دوره مبارزه با استعمار فرانسه زیر سایه آن دو بخش جنبش ملی الجزایر به سر می برد. جنبش ملی خلق "بربر" ده سال است که بر این گفتمان پای می فشرد.
• این بخش اول سخنرانی من در جلسه پالتاک "آذرتاک" است که چندی پیش انجام شد. در بخش دوم، جنبش های ملی و فدرالی در لیبی، سوریه، عراق و یمن بررسی خواهد شد.
منبع:اخبار روز