اخیرا مقالهای از آقای هدایت با عنوان "سود و زیان تجزیه ایران" منتشر شده که در آن از ناگزیری تجزیه ایران و اینکه این تجزیه به نفع آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان (خوزستان) و ... خواهد بود، بحث میشود. بنیان استدلال ایشان برای رسیدن به ناگزیری تجزیه ایران در این پاراگراف نهفته است:
"چرا اگر ایران تجزیه شود، برای ایران و مناطق تجزیه شده، سودی نخواهد داشت؟ اتفاقا، و من به تازگی به این نتیجه رسیده ام که راه ایران به سوی دموکراسی، حقوق بشر، و ترقی سیاسی و اقتصادی از درون شعله های تجزیه می گذرد. چون، روشنفکران ایرانی همه راه های دیگر را به بن بست کشانده اند و در خفقان ملت های ایرانی، دست حکومت و روشنفکران حکومتی را از پشت بسته اند. آیا در ایران، روشنفکر و جریان روشنفکری وجود دارد؟ خود مبحث دیگری است."
در اینکه این مناطق علاوه بر اجحافاتی که در حق همه سرزمین و مردم ایران انجام گرفته، از ستمی مضاعف نیز در رنج بودهاند حرفی نیست. امروزه حتا پان ایرانیستهای دو آتشه نیز به این امر واقفند، اگرچه بسیاری از آنها آشکارا به آن اعتراف نمیکنند و یا سعی در توجیه آن دارند و نهایتا و در بهترین حالت حل آن را به فردایی در آیندهای موهوم حواله میدهند.
این مساله را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد.
کسی نمیتواند منکر این واقعیت باشد که ساکنین فعلی کشوری به نام ایران دارای تفاوتهای فرهنگی – زبانی مشخصی هستند. این تفاوتها موجب حرکات و جنبشهایی در ایران شده که روز به روز در حال گسترش و نیروگیریست. سوال این است: آیا این مردمان که شهروندان این کشور هستند، حق دارند خواستار به دست گرفتن سرنوشت خود و تعیین شیوه زندگی و امور اداری مناطق خود شوند و در نهایت، اگر حقوق آنها همچنان پایمال شود و باز مورد تبعیض و ستم واقع شوند، آیا حق جدایی دارند یا محکومند که همچنان زیر ستم و تحقیر و تبعیض به همزیستی با دیگران تن دهند؟
امروزه، جامعه جهانی و کنوانسیونهای سازمان ملل این حق را آشکارا به رسمیت میشناسد هرچند که برخی در جهت تفسیر دیگری از آن تلاش کنند. باید در نظر داشت که جدایی به معنی "بیرون ریختن" این مردم به بیرون از محل اقامتشان و فرستادن آنها به "سرزمین آبا و اجدادی نیاکان و تبارشان" نیست. این اندیشهایست به غایت فاشیستی که جایی در جامعه مدنی امروزین ندارد. درست این است که جداشوندگان، خاک و تمامی امکانات را نیز با خود میبرند.
جنبه دیگر قضیه، سود و زیان جدایی است. آیا آنچنانکه آقای هدایت میگویند، جدایی روندی است سراسر نفع و امتیاز برای جداشوندگان و ضرر و زیان برای ماندگاران؟ آیا در شرایطی که "روشنفکران ایرانی همه راه های دیگر را به بن بست کشانده اند و در خفقان ملت های ایرانی، دست حکومت و روشنفکران حکومتی را از پشت بسته اند" جدایی به همین سادگی است که بگوییم: خداحافظ شما، ما رفتیم و دیگران بگویند: خوش آمدید، به سلامت؟ یا اینکه این جدایی از بستر جنگی خونین و مخرب خواهد گذشت؟ جنگی که تلفات جانی و مالی و روانی آنرا حدی نیست؟ آیا جان انسانها و امکانات مادی و معنوی که در این جنگ خانمانسوز از بین خواهند رفت، به همین ارزانی است؟
با شرایطی که آقا هدایت توصیف میکنند، روند تجزیه ایران از کانال جنگی بس مهیب خواهد گذشت. جنگی که حتا ثروت نفتی مناطق نفتخیز نیز در طول سالهای متمادی قادر نخواهد بود خرابیهای آنرا جبران کند و مناطق غیرنفتخیز نیز باید عطای این جبران خرابیها را به لقایش ببخشند و سالیان و دهههای متمادی با آن بسازند و بسوزند. تلاش برای تجزیه و جنگ ناشی از آن به نفع هیچ یک از طرفین درگیر نخواهد بود. در این جنگ همه طرفهای درگیر شکست خواهند خورد و تنها پیروز آن، قدرتهای مالی جهانی خواهد بود.
ولی چه باید کرد؟
به باور امروزِ من، در حال حاضر پنج نیرو در این عرصه فعالند:
1- ناسیونالیستهای افراطی ملی-قومی که آشکارا خواستار جدایی هستند و تمام تلاش خود را در این راه به کار میگیرند.
2- ناسیونالیستهای تمامیتخواه "پان ایرانیست" که زیر پرچم "تمامیت ارضی" و "یک ملت، یک کشور، یک دولت" بر طبل سرکوب و اجبار میکوبند و راه را برای تجزیهای خونین هموار میکنند.
3- قدرتهای نظامی جهانی که برای تامین منافع دراز مدت خود به تجزیه ایران و جنگ داخلی در ایران نیاز دارند و تمام امکانات خود را برای نیرو گرفتن ناسیونالیستهای افراطی ملی- قومی و تمامیتخواهان "فارس" بکار میگیرند.
4- حاکمان اسلامی، که خواهان ادامه وضع موجود و اجحاف و ستم هستند و از اختلافات موجود برای بقای خود بهرهبرداری میکنند.
5- طرفداران حقوق بشر و دمکراسی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که تمامی حقوق ملیتها را به رسمیت میشناسند و خواهان پذیرش مساله و حل آن از طریق مسالمتآمیز و مدنی هستند و در حال حاضر، روشنگری را راه معقول برای رسیدن به نتیجه مطلوب میدانند.
برای من نیز، همزیستی مسالمتامیز به تجزیه و جدایی ارجحیت دارد ولی برای باهم ماندن لازم است که همدیگر را، آنگونه که هستیم، با همه تفاوتهایمان، بپذیریم و حقوق همدیگر را به رسمیت بشناسیم. آیا این امر در جامعه امروز ایران عملی است؟ آیا میتوانیم به آن درجه از رشد فکری و فرهنگی برسیم که حضور همدیگر را، آنگونه که هستیم، بپذیریم و همچنان باهم زندگی کنیم؟
تا یک دهه پیش حتا روشنفکران جامعه "فارس" نمیتوانستند بپذیرند که ایران جامعهایست چند فرهنگی و چند زبانی. بسیاری از این روشنفکران فکر میکردند که مثلا "ترکی" لهجهایست که در آذربایجان به آن صحبت میشود و نمیدانستند که میلیونها مردم این بخش از سرزمینشان تحت شدیدترین فشارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادیست. ولی امروزه، در سایه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر فعالان ملی و طرح و توضیح مسائل و مشکلات، با براه انداختن تظاهرات و اعتصابات وسیع و بلند کردن فریاد خود، مساله بعد دیگری به خود گرفته است. در حال حاضر کم نیستند "فارس"هایی که دیروز منکر این قضیه بودند و امروز به مشکل هممیهنانشان پی بردهاند و در جهت یافتن راه حل مناسب برای این مشکلات میکوشند. باید این روند را گسترش داد و به آن سرعت بخشید. تنها راه این کار هم روشنگری است و نه جنگ و دعوا و هوی و جنجال.
باهم زیستن، بویژه در شرایط حاضر بسیار سخت و طاقتفرسایت و در نهایت، راه به یک جامعه مدنی خواهد برد ولی "فراری خونین" راه "آسان"ی است که پذیرش نتایج آن، یعنی پذیرش کشتاری دیگر و خرابیهای دیگر، برای کسانی که به سعادت بشر میاندیشند، غیرقابل پذیرش است.
دوشنبه 14 فروردین 1391
منبع:
ایران گلوبال
"چرا اگر ایران تجزیه شود، برای ایران و مناطق تجزیه شده، سودی نخواهد داشت؟ اتفاقا، و من به تازگی به این نتیجه رسیده ام که راه ایران به سوی دموکراسی، حقوق بشر، و ترقی سیاسی و اقتصادی از درون شعله های تجزیه می گذرد. چون، روشنفکران ایرانی همه راه های دیگر را به بن بست کشانده اند و در خفقان ملت های ایرانی، دست حکومت و روشنفکران حکومتی را از پشت بسته اند. آیا در ایران، روشنفکر و جریان روشنفکری وجود دارد؟ خود مبحث دیگری است."
در اینکه این مناطق علاوه بر اجحافاتی که در حق همه سرزمین و مردم ایران انجام گرفته، از ستمی مضاعف نیز در رنج بودهاند حرفی نیست. امروزه حتا پان ایرانیستهای دو آتشه نیز به این امر واقفند، اگرچه بسیاری از آنها آشکارا به آن اعتراف نمیکنند و یا سعی در توجیه آن دارند و نهایتا و در بهترین حالت حل آن را به فردایی در آیندهای موهوم حواله میدهند.
این مساله را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد.
کسی نمیتواند منکر این واقعیت باشد که ساکنین فعلی کشوری به نام ایران دارای تفاوتهای فرهنگی – زبانی مشخصی هستند. این تفاوتها موجب حرکات و جنبشهایی در ایران شده که روز به روز در حال گسترش و نیروگیریست. سوال این است: آیا این مردمان که شهروندان این کشور هستند، حق دارند خواستار به دست گرفتن سرنوشت خود و تعیین شیوه زندگی و امور اداری مناطق خود شوند و در نهایت، اگر حقوق آنها همچنان پایمال شود و باز مورد تبعیض و ستم واقع شوند، آیا حق جدایی دارند یا محکومند که همچنان زیر ستم و تحقیر و تبعیض به همزیستی با دیگران تن دهند؟
امروزه، جامعه جهانی و کنوانسیونهای سازمان ملل این حق را آشکارا به رسمیت میشناسد هرچند که برخی در جهت تفسیر دیگری از آن تلاش کنند. باید در نظر داشت که جدایی به معنی "بیرون ریختن" این مردم به بیرون از محل اقامتشان و فرستادن آنها به "سرزمین آبا و اجدادی نیاکان و تبارشان" نیست. این اندیشهایست به غایت فاشیستی که جایی در جامعه مدنی امروزین ندارد. درست این است که جداشوندگان، خاک و تمامی امکانات را نیز با خود میبرند.
جنبه دیگر قضیه، سود و زیان جدایی است. آیا آنچنانکه آقای هدایت میگویند، جدایی روندی است سراسر نفع و امتیاز برای جداشوندگان و ضرر و زیان برای ماندگاران؟ آیا در شرایطی که "روشنفکران ایرانی همه راه های دیگر را به بن بست کشانده اند و در خفقان ملت های ایرانی، دست حکومت و روشنفکران حکومتی را از پشت بسته اند" جدایی به همین سادگی است که بگوییم: خداحافظ شما، ما رفتیم و دیگران بگویند: خوش آمدید، به سلامت؟ یا اینکه این جدایی از بستر جنگی خونین و مخرب خواهد گذشت؟ جنگی که تلفات جانی و مالی و روانی آنرا حدی نیست؟ آیا جان انسانها و امکانات مادی و معنوی که در این جنگ خانمانسوز از بین خواهند رفت، به همین ارزانی است؟
با شرایطی که آقا هدایت توصیف میکنند، روند تجزیه ایران از کانال جنگی بس مهیب خواهد گذشت. جنگی که حتا ثروت نفتی مناطق نفتخیز نیز در طول سالهای متمادی قادر نخواهد بود خرابیهای آنرا جبران کند و مناطق غیرنفتخیز نیز باید عطای این جبران خرابیها را به لقایش ببخشند و سالیان و دهههای متمادی با آن بسازند و بسوزند. تلاش برای تجزیه و جنگ ناشی از آن به نفع هیچ یک از طرفین درگیر نخواهد بود. در این جنگ همه طرفهای درگیر شکست خواهند خورد و تنها پیروز آن، قدرتهای مالی جهانی خواهد بود.
ولی چه باید کرد؟
به باور امروزِ من، در حال حاضر پنج نیرو در این عرصه فعالند:
1- ناسیونالیستهای افراطی ملی-قومی که آشکارا خواستار جدایی هستند و تمام تلاش خود را در این راه به کار میگیرند.
2- ناسیونالیستهای تمامیتخواه "پان ایرانیست" که زیر پرچم "تمامیت ارضی" و "یک ملت، یک کشور، یک دولت" بر طبل سرکوب و اجبار میکوبند و راه را برای تجزیهای خونین هموار میکنند.
3- قدرتهای نظامی جهانی که برای تامین منافع دراز مدت خود به تجزیه ایران و جنگ داخلی در ایران نیاز دارند و تمام امکانات خود را برای نیرو گرفتن ناسیونالیستهای افراطی ملی- قومی و تمامیتخواهان "فارس" بکار میگیرند.
4- حاکمان اسلامی، که خواهان ادامه وضع موجود و اجحاف و ستم هستند و از اختلافات موجود برای بقای خود بهرهبرداری میکنند.
5- طرفداران حقوق بشر و دمکراسی و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که تمامی حقوق ملیتها را به رسمیت میشناسند و خواهان پذیرش مساله و حل آن از طریق مسالمتآمیز و مدنی هستند و در حال حاضر، روشنگری را راه معقول برای رسیدن به نتیجه مطلوب میدانند.
برای من نیز، همزیستی مسالمتامیز به تجزیه و جدایی ارجحیت دارد ولی برای باهم ماندن لازم است که همدیگر را، آنگونه که هستیم، با همه تفاوتهایمان، بپذیریم و حقوق همدیگر را به رسمیت بشناسیم. آیا این امر در جامعه امروز ایران عملی است؟ آیا میتوانیم به آن درجه از رشد فکری و فرهنگی برسیم که حضور همدیگر را، آنگونه که هستیم، بپذیریم و همچنان باهم زندگی کنیم؟
تا یک دهه پیش حتا روشنفکران جامعه "فارس" نمیتوانستند بپذیرند که ایران جامعهایست چند فرهنگی و چند زبانی. بسیاری از این روشنفکران فکر میکردند که مثلا "ترکی" لهجهایست که در آذربایجان به آن صحبت میشود و نمیدانستند که میلیونها مردم این بخش از سرزمینشان تحت شدیدترین فشارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادیست. ولی امروزه، در سایه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر فعالان ملی و طرح و توضیح مسائل و مشکلات، با براه انداختن تظاهرات و اعتصابات وسیع و بلند کردن فریاد خود، مساله بعد دیگری به خود گرفته است. در حال حاضر کم نیستند "فارس"هایی که دیروز منکر این قضیه بودند و امروز به مشکل هممیهنانشان پی بردهاند و در جهت یافتن راه حل مناسب برای این مشکلات میکوشند. باید این روند را گسترش داد و به آن سرعت بخشید. تنها راه این کار هم روشنگری است و نه جنگ و دعوا و هوی و جنجال.
باهم زیستن، بویژه در شرایط حاضر بسیار سخت و طاقتفرسایت و در نهایت، راه به یک جامعه مدنی خواهد برد ولی "فراری خونین" راه "آسان"ی است که پذیرش نتایج آن، یعنی پذیرش کشتاری دیگر و خرابیهای دیگر، برای کسانی که به سعادت بشر میاندیشند، غیرقابل پذیرش است.
دوشنبه 14 فروردین 1391
منبع:
ایران گلوبال