نوروز سال 1388 ، قرنطینه ی زندان قزل حصار
سرمای استخوان سوز هوا باعث می شود که جرات کنار کشیدن پتو را از روی سرت نداشته باشی، حتی اگر کرک های پتو که بوی نمشان حالت تهوع ایجاد می کند گلویت را خراش دهند.صدای زندانی خدمات قرنطینه که با لهجه ی افغانی می گوید :"بلند شید آماره" بیدارت میکند و مجددا یادآوری می کند که در چه جهنمی هستی و مبهوت ازینکه در این جهنم چه می کنی.
سرمای هوا در هواخوری زندان از پوست تراشیده سرت به عمق افکارت رسوخ می کند. آواز گنجشک ها روی سیم خاردارهای زندان همراه با چهره ی عبوس افسر نگهبان که در تلاش است وظیفه ی شمردنت را بدون نقص انجام دهد ملغمه ای دراماتیک ایجاد می کند که همراه با تماشای چهره ی تراژیک زندانیان، کمدی زندگیت را بیرحمانه تکمیل می کند.
تو زندانی 189456 هستی، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی. در میان زندانیانی با شماره های مشابه و با اتهاماتی غیر مشابه از آدم ربایی و اسیدپاشی و تجاوز گرفته تا خرید و فروش و قاچاق مواد مخدر.
برای حفظ سلامتی همه ی زندانیان باید دوش بگیرند. در حالیکه جریان آب از لوله ی آب روی سر تراشیده ات میریزد و سرمای تنت را تثبیت میکند، اعتراض می کنی و می گویی :"آقا آب خیلی سرده" و جواب میدهند که :"سرد نیست داداش تو خماری".
شب عید است و ایرانیان رسم دارند شب عید را در کنار خانواده باشند و تو در میان خانواده ی جدیدت ازینکه اینقدر خوشبختی در میانشان وفور دارد مشعوف می شوی ! آنقدر خوشبخت هستند که یکیشان از خماری به دنبال تراشیدن نئوپان تخت برای دود کردنش است و آن یکی از بالای سرت خوشبختی را به صورت زرداب بالا می آورد. جریان زرداب از روی لبه ی تخت به پایین می چکد. قطره قره ی این زرداب از معده ای بیرون آمده که از نرسیدن مواد مخدر کثافت وجود آدم خوشبخت را توی صورتت می پاشد. آنطرف تر یک انسان حوشبخت دیگر که بیشتر از نوزده سال سن ندارد از لای شلوار پاره پاره ی کثیفش چرک و کثافت زخم های پایش را بیرون می کشد. می گویند این کثافت یا به زبان علمی عفونت نتیجه ی کشیدن کراک و تحلیل رفتن بدن است. یک انسان خوشبخت دیگر دست و پایش را با چند تکه پارچه بسته و محکم می کشد و سرش را به دیوار می کوبد. همه ی زندانیان می گویند او ایدز دارد و واهمه دارند ازینکه نزدیکش شوند. تو تنها در هیاهوی زنگی ها نشسته ای و خوشبخت بودنت را به یاد میاوری، خوشبختی ای که با این تئاتر زیبا روی صحنه نمایش داده می شود. موسیقی متن این تئاتر از سیمای ملی پخش میشود، تصاویری از جوش و خروش مردم به هنگام خرید شب عید ماهی قرمزهای کوچک، سفره ی هفت سین و دیگر مراسم مرتبط با نوروز همراه با موسیقی فیلم آملی که موسیقی بسیار زیباییست از فیلمی با موضوع خوشبختی. با شنیدن آهنگ در ذهنت صحنه ای از رقصیدن والس با معشوقه ات را تجسم می کنی و با ذره ذره ی وجودت رقص واقعی خوشبختی را حس می کنی. رقاصان این والس زندانیان هستند. آن زندانی در هنگام رقص چرک از پایش بیرون میریزد و روی پای معشوقه اش میریزد و آن یکی در هنگام بوسیدن لبان معشوقش زراداب به دهانش میریزد و لابد آن یکی هم که با دستنبد از فنس های هواخوری آویزان شده با چنگ زدن به آنها بدن معشوقه اش را تجسم میکند.
سال نو می آید. این بار برای تو آمدن سال نو چهره ی عریان آن چیزیست که با آن مبارزه می کنی. سال نو یادآوری کردن تداوم و استمرار استثمار است. تدام جامعه ای که بهره کشی از انسان ها شالوده ی آن است. مراسم سال نو به انسان ها یادآوری می کند که چقدر خوشبخت هستند که خورشید یک بار دیگر از همان جایی که 365 روز پیش گذشته بود عبور کرد و آن ها هنوز استثمار میشوند و هنوز از دل این جامعه کثافت و لجن بیرون میزند.
و فوران خوشبختی اینجاست که قرنطینه ی زندان تئاتر را یک روز کش میدهد تا سال کبیسه شود.
خورشید به دور زمین می چرخد و می چرخد و می چرخد، خوشبختی جریان دارد و جریان دارد و جریان دارد و آهنگ فیلم آملی نیز پخش می شود و می شود و می شود و انسان های خوشبخت استثمار شده در جامعه ی طبقاتی با تمام علایم خوشبختی روی چهره و پوست و تنشان با این آهنگ می رقصند و می رقصند و می رقصند و استثمار می شوند و استثمار می شوند و استثمار می شوند.
در گوشت صدایی منفجر می شود :
آغاز سال چند هزار و چند صد و چند استثماری مبارک !
www.youtube.com
منبع:اخبار روز
سرمای استخوان سوز هوا باعث می شود که جرات کنار کشیدن پتو را از روی سرت نداشته باشی، حتی اگر کرک های پتو که بوی نمشان حالت تهوع ایجاد می کند گلویت را خراش دهند.صدای زندانی خدمات قرنطینه که با لهجه ی افغانی می گوید :"بلند شید آماره" بیدارت میکند و مجددا یادآوری می کند که در چه جهنمی هستی و مبهوت ازینکه در این جهنم چه می کنی.
سرمای هوا در هواخوری زندان از پوست تراشیده سرت به عمق افکارت رسوخ می کند. آواز گنجشک ها روی سیم خاردارهای زندان همراه با چهره ی عبوس افسر نگهبان که در تلاش است وظیفه ی شمردنت را بدون نقص انجام دهد ملغمه ای دراماتیک ایجاد می کند که همراه با تماشای چهره ی تراژیک زندانیان، کمدی زندگیت را بیرحمانه تکمیل می کند.
تو زندانی 189456 هستی، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی. در میان زندانیانی با شماره های مشابه و با اتهاماتی غیر مشابه از آدم ربایی و اسیدپاشی و تجاوز گرفته تا خرید و فروش و قاچاق مواد مخدر.
برای حفظ سلامتی همه ی زندانیان باید دوش بگیرند. در حالیکه جریان آب از لوله ی آب روی سر تراشیده ات میریزد و سرمای تنت را تثبیت میکند، اعتراض می کنی و می گویی :"آقا آب خیلی سرده" و جواب میدهند که :"سرد نیست داداش تو خماری".
شب عید است و ایرانیان رسم دارند شب عید را در کنار خانواده باشند و تو در میان خانواده ی جدیدت ازینکه اینقدر خوشبختی در میانشان وفور دارد مشعوف می شوی ! آنقدر خوشبخت هستند که یکیشان از خماری به دنبال تراشیدن نئوپان تخت برای دود کردنش است و آن یکی از بالای سرت خوشبختی را به صورت زرداب بالا می آورد. جریان زرداب از روی لبه ی تخت به پایین می چکد. قطره قره ی این زرداب از معده ای بیرون آمده که از نرسیدن مواد مخدر کثافت وجود آدم خوشبخت را توی صورتت می پاشد. آنطرف تر یک انسان حوشبخت دیگر که بیشتر از نوزده سال سن ندارد از لای شلوار پاره پاره ی کثیفش چرک و کثافت زخم های پایش را بیرون می کشد. می گویند این کثافت یا به زبان علمی عفونت نتیجه ی کشیدن کراک و تحلیل رفتن بدن است. یک انسان خوشبخت دیگر دست و پایش را با چند تکه پارچه بسته و محکم می کشد و سرش را به دیوار می کوبد. همه ی زندانیان می گویند او ایدز دارد و واهمه دارند ازینکه نزدیکش شوند. تو تنها در هیاهوی زنگی ها نشسته ای و خوشبخت بودنت را به یاد میاوری، خوشبختی ای که با این تئاتر زیبا روی صحنه نمایش داده می شود. موسیقی متن این تئاتر از سیمای ملی پخش میشود، تصاویری از جوش و خروش مردم به هنگام خرید شب عید ماهی قرمزهای کوچک، سفره ی هفت سین و دیگر مراسم مرتبط با نوروز همراه با موسیقی فیلم آملی که موسیقی بسیار زیباییست از فیلمی با موضوع خوشبختی. با شنیدن آهنگ در ذهنت صحنه ای از رقصیدن والس با معشوقه ات را تجسم می کنی و با ذره ذره ی وجودت رقص واقعی خوشبختی را حس می کنی. رقاصان این والس زندانیان هستند. آن زندانی در هنگام رقص چرک از پایش بیرون میریزد و روی پای معشوقه اش میریزد و آن یکی در هنگام بوسیدن لبان معشوقش زراداب به دهانش میریزد و لابد آن یکی هم که با دستنبد از فنس های هواخوری آویزان شده با چنگ زدن به آنها بدن معشوقه اش را تجسم میکند.
سال نو می آید. این بار برای تو آمدن سال نو چهره ی عریان آن چیزیست که با آن مبارزه می کنی. سال نو یادآوری کردن تداوم و استمرار استثمار است. تدام جامعه ای که بهره کشی از انسان ها شالوده ی آن است. مراسم سال نو به انسان ها یادآوری می کند که چقدر خوشبخت هستند که خورشید یک بار دیگر از همان جایی که 365 روز پیش گذشته بود عبور کرد و آن ها هنوز استثمار میشوند و هنوز از دل این جامعه کثافت و لجن بیرون میزند.
و فوران خوشبختی اینجاست که قرنطینه ی زندان تئاتر را یک روز کش میدهد تا سال کبیسه شود.
خورشید به دور زمین می چرخد و می چرخد و می چرخد، خوشبختی جریان دارد و جریان دارد و جریان دارد و آهنگ فیلم آملی نیز پخش می شود و می شود و می شود و انسان های خوشبخت استثمار شده در جامعه ی طبقاتی با تمام علایم خوشبختی روی چهره و پوست و تنشان با این آهنگ می رقصند و می رقصند و می رقصند و استثمار می شوند و استثمار می شوند و استثمار می شوند.
در گوشت صدایی منفجر می شود :
آغاز سال چند هزار و چند صد و چند استثماری مبارک !
www.youtube.com
منبع:اخبار روز