خوزستان، تاریخی بس دراز دارد

حسین عباسی




حسين عباسي
حسين عباسي

1/  پاره ای از واژه ­شناسان بر این باورند که تاریخ، واژه ای فارسی­ست؛ همان "تاریک" است؛ این سخن و دیدگاه، راست باشد یا نادرست، درباره ی بخش­های فراوانی از تاریخِ تاریک ما ایرانیان صدق می کند.

پادشاهان و امیران و سران، با خون­ریزی و برادرکشی بر اورنگ پادشاهی می نشستند و نام و نشان را نه به ارث، که به یغما می بردند و به زیردستان خود چه نام­های فریبنده و القاب دل­نشینی که هبه نمی فرمودند، و این زیردستان، برای به چنگ آوردن نام­های دل­رباتر، چه خون­ها که نمی ریختند تا یک وجب به خاک پای خلد­آشیان نزدیک­تر شوند؛ اعتماد السلطنه، حشمت الدوله، نصرت المُلک، ظلُّ السلطان، معزالسلطنه و صدها لقب دیگر، برگ­های کتاب تاریک تاریخ ما را سیاه­تر کرده است.

معتمد الدوله، که اعتماد حکومت به اوست و با این لقب باید پاسدارِ حرمت و ناموس مردم باشد، خود، غیر­قابل­ اعتماد بود. لایارد از قول جعفر قلی خان بختیاری می نویسد " جعفر قلی خان به من گفت: چنا­ن­چه من هم مانند محمد تقی خان به دست معتمد اسیر شدم و شما هم از اقامت زیاد در این جا خسته شدید، اجازه دارید که زن­ها و فرزندان مرا به قتل برسانید تا به دست سربازان معتمد نیفتند و از آنان هتک حرمت به عمل نیاید "( 399)؛ خانلر میرزا خاطر نشان می سازد که " اگر حاج جابرخان کلّ طایفه ی باوی را قتل عام کند از جانب من مرخّص و مأذون است. "(409)
 

2/  تاریخ­ نگاران را باید از مهم­ترین عوامل پیش­رفت آدمیان قلم­داد نمود؛ کسانی که خون دل­ها می خورند تا بر گذشته پرتو افکنند و راه برآینده­گان هموار شود. این دغدغه، هرچه بیش­تر باشد؛ یعنی نگارش و تحلیل تاریخ با توجه به داشته ­ها و یافته ­ها انجام پذیرد، ارزش کار- که خود را در روشن کردن راه نمایان می سازد – ارجمند­تر است.
 

کار تاریخ ­نویسی بسی جان­فرساست؛ نبردی­ست نابرابر میان تاریخ­نگار و فلزی سخت به نام تاریخ.
 

تاریخ­ نگار باید ادیب باشد و با ادب؛ زبان زمانه ی رخ­دادها را بداند؛ نیز، زبان آنان­که برایشان می نویسد؛ کاوش­گری خسته­ گی ناپذیر باشد؛ برافراشتن بیرق خسته­ گی و نشیمن گرفتن در یکی از ایستگاه­ها، ره­روِ تاریخ را به شب­رو بی­چراغ بدل می کند؛ اهل خبره و تخصص باشد؛ پرداختن به تمامی ابعاد و همه ی برهه­ها و قضایا کار دمدمی­مزاج­هاست؛ تاریخ­نویس، نویسنده ی تاریخ است، مؤرخ است؛ آن که وقایع تاریخی را ثبت می کند؛ تاریخ­نگار است؛ آن­که در صحت و سُقم وقایع تاریخی تحقیق می کند؛ آن­که تاریخ را به کوره ی تحلیل می برد.
 

گاه اما، آن که خود را تاریخ­نگار می داند، سندان بر چکش می کوبد و فلز تاریخ را به درون کوره ی سرد می برد. در دست او حوادث بیمار می نمایند و حال و زبانِ گفت ­و­شنود ندارند­، شکننده اند و بی­فروغ؛ خبر می نمایند و واقعه؛ سرد و بی­روح اند. این­ها همه بدین­خاطر است که یک وقایع­نگار در هیأت تاریخ­نگار در آمده، با چکمه و دست­کش به شکار شیر شرزه و گریزپای تاریخ رفته است، نه پای آبله و دست پینه بسته. در دربار پادشاهی منشی ویژه ی ثبت اتفاقات روزانه شده است و تخته بند تدوین وقایعِ دیوان و سلطان؛ وقایع ­نویس است. به ثبت و ضبط سرگذشت سلطنت کمر همت بسته است و کمر، خم و راست می کند. مقرَّب درگاه همایونی است. گاه در غیبت وزیر اعظم، امور مربوط به او را انجام می دهد. در این وادی دیگر شب و روز یک­سان است و روز، چون شب؛ تاریک. به پیش­واز حوادث نمی رود که حادثه ­ها نزد او گِردهم آمده اند. سایه­ نگاری می کند نه تاریخ­نویسی. گرچه حمایل ملی برسینه آویخته اما شکل و شمایل تاریخ­نگاران را ندارد؛ چرا که بی­کم­ و­کاست روایت نمی کند. زیرِ درفش ملت ایستاده اما آنان را از سایه ی آن محروم می سازد؛ موج سواری می کند و شعار " یک درفش/ یک دین/ یک زبان " سرمی دهد و در این میان چه دین­ها و زبان­هایی را که نادیده نمی گیرد. مس را طلا می بیند و طلا را مس. نابینا نیست، خود را به میانه ی بازار مس­گران می رساند و در این هیاهو، گوش­هایش ناله­ های تاریخ را نمی شنود. مأمور گزارش کردن وطن­ پرستی مردم کشور خویش است، اما دریغ می ورزد. بناست برای کاستن از نفوذ " دیگری " ( انگلیسی ) عدلیه ی آبرومندی در خوزستان برپا کند اما خودی­ها را اجنبی تلقی می کند. چشمِ دیدنِ منابع موثق محلی را ندارد ولی عیار مس مستشرق را بها می دهد و هم­سنگ طلا می انگارد.

احمد کسروی، به سال 1302 خورشیدی، کوله ­بار پیش­فرض­هایش را بر دوش کشید و عازم خوزستان شد. پانزده ماه " در این سرزمین توان­فرسا " (72) زیست تا کتابی بنگارد اما سرآغاز کتاب را با تحریف واقعیت آغازید؛ آن­جا که " مأموریت " را " سفر " نامید.

آن­چه درپی می آید نقدی­ست که یک تاریخ­نگار محلی، عبدالنبی قیم، بر یک وقایع­نگار ملی، احمد کسروی، داشته است؛ عیارسنجی کتاب " تاریخ پانصد ساله ی خوزستان " اثر کسروی در کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " نوشته ی قیم. به دیگر سخن، بازنویسی تاریخ خوزستان.

3/  کتاب " تاریخ پانصد ساله ی خوزستان " در سال 1313 خورشیدی به رشته ی تحریر درآمد. احمد کسروی، نویسنده ی نام­آشنای این کتاب است. پژوهش­گران از زمان نگارش کتاب تا به امروز، از آن به عنوان یکی از منابع مهم شناخت تاریخ استان خوزستان و مردم آن سامان یاد می کنند و بهره می برند.

رزش این کتاب زمانی نمایان­تر می شود که بدانیم پیش از آن تاریخ، پژوهش ویژه و جداگانه ای در ایران­ زمین در باب و باره ی این منطقه صورت نپذیرفته است و کسروی نه­ تنها خود برای یافتن منابع کتابش به کاوش پرداخت که در خوزستان استقرار یافت.

بی­گمان، کتابِ تاریخی بدون سوگیری، پیش­فرض و ایدئولوژی هنوز کتابی نانوشته است. پیش­فرض­های درست یا نادرست اندیشه ی آدمیان، در رفتار و کردارشان آشکار می شوند و به نوشته­ هایشان راه می یابند و زبان - که آیینه ی اندیشه است - میزان امانت­داری و غرض­ ورزی تاریخ­نویسان را بازتاب می دهد.

سره و ناسره، حب و بغض، نفرت و عشق شاید در زمان نگارش یک اثربه­ چشم نیاید و حتا از دید تیزبین ناقدان پنهان بماند اما گاه گذر زمان، ما را در فهم گذشته ی خویش یاری می رساند. گاه تاریخ نگار، از یک رخ­داد به آسانی می گذرد چراکه خود، آن را می زید و برایش از شمار بدیهیات است و از این رو، چنان ماندگار که ارث آینده­گان خواهد شد، ولی همین   رخ­داد به ظاهر ساده، تاریخ­ نگار دیگری را ابزار کار می شود و در آن رازهایی می یابد در خورِ رمزگشایی؛ فانوسی برای یافتن گمشده­ های دیگر دریای تاریک تاریخ.

نیز، چه ­بسا با دگرگونی یک گفتمان و پیدایی راه­کارهایی نو برای سنجش حوادث تاریخی، برگ­هایی از تاریخ رنگ ببازند؛ سیاه­ها، سفید شوند و سفیدها، خاکستری و...

اگرچه گفته آمد که انسان بدون پیش­فرض نایاب است اما تلاش آدمیان برای زدودن غبار پیش­فرض­ها و گَرد کینه­ ها و حتا چشم­بندِ دوستی­ها و کوشش برای نزدیک شدن به رخ­دادها و با بهای جان، خریدن سختی­ها و دست آخِر، تحلیل بی­پرده ی رخ­دادها و پرده­برداشتن از روابط حادثه­ ها راهی است برای تبدیل شدن به یک تاریخ ­نگار ماندگار.

شاعران، با بال خیال به پرواز درمی آیند و خود را می نگارند؛ داستان نویسان، آغاز و پایانی برای روایت خویش برمی گزینند و به یک برش تاریخی می پردازند؛ نوازنده ­گان، فریاد آدمی را نه از گلوی خود انسان که از نای نی جار می زنند؛ نگارگران، تابلوی لبخندی در برابر دیده­ گان­مان می نهند و ما باید به اندوه پنهان آن تبسم پی ببریم اما در این میان، تاریخ­ نگاران، خویشتنِ خویش و جامعه و فریاد و سکوت و آب و باد و خاک و آتش و عشق و مرگ را گِردهم می آورند؛ " آن چه بود " را می نگارند. ابزار ایشان نه صنایع ادبی و هنرهای داستان­ نویسی و پی­رنگ و نُت و رنگ ، بل یک زبان ساده است برای بیان کلیات رخ­دادهای گذشته که به کار آینده­ گان آید.

هرچه نوشته ­ها به رخ­دادها نزدیک تر باشد، درجه ی تاریخی و نمره ی حقیقت­ نگاری بالاتر می رود. البته تاریخ­ نگار می تواند به یکی از دو راه، جاودانه شود؛ راه سخت ثبت درست  رخ­دادها و راه آسان به کارگیری پیش­فرض­ها و نگارش بر بنیاد ایدولوژی­ها و راه­دادن خواسته­ های درون به نوشته ­ها.

چه ­بسا هر دو را بتوان تاریخ ­نگار نامید و هماره از این دو سخن به میان آورد؛ به یکی افتخار کرد و دیگری را طفیلی خوان تاریخ نامید!

کتاب کسروی، سرآغاز پرداختن به پیشینه ی یکی از استان­های ایران­ است. به­ طور مشخص ­تر، کسروی درباره ی عرب­های ایران نوشت؛ درباره ی قومی که دست­کم از زمان اشکانیان در آن سرزمین سکنا گزیده اند. کسروی – چنان­که از نام کتابش پیداست - به نگارش پانصد سال از تاریخ ساکنان آن اقلیم پرداخته، شیوه ی تاریخ­نگاری خویش را تحلیلی نامیده است.
 

4/   کسروی از نگاه دیگران


نویسنده ی کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " در متن و پانوشت های فراوان، دیدگاه تاریخ ­نگاران و نویسنده­گان و پژوهنده­گان را نسبت به احمد کسروی بیان داشته است. در واقع، افزون بر لغزش­های تاریخ­ نگاری، کسروی در ثبت تاریخ وقایع و وقایع تاریخی، کاستی­هایی نه چندان اندک داشت که چه در زمان حیات و چه پس از مرگ او را آماج انتقاد دیگران کرده است.

 روزنامه ی طنین ترکیه در یکی از شماره های خود " ترکیه و ترکان در ادبیات کنونی ایران؛ کسروی یکی از نثرنویسان مفرط " به­ قلم " احمد رسمی یارار " اگرچه کسروی را دانش­مندی نام­دار برشمرده، اما هواداری وی از نژاد ایرانیان و تلاش برای پاک­ کردن ایران از ترکان را بر او خُرده گرفته است.

البته کسروی این عبارت­ها را دروغ پنداشته، در پاسخ می آورد: " من هیچ­گاه نخواسته ام ترک­ها از ایران بیرون روند، هیچ­گاه نگفته ام در ایران تُرک نیست آن چه من گفته ام و خواسته ام این بوده که زبان­های گوناگون که در ایران سخن رانده می شود، از ترکی و عربی و ارمنی و آشوری، و نیم­زبان­های استان­ها( گیلکی و سمنانی و سرخه ای و سدهی و کردی و لری و شوشتری و مانند این­ها ) از میان رود و همه­گی ایرانیان دارای یک زبان ( که زبان فارسی است ) باشند. این بوده خواسته ی من و در این راه بود که کوشیده ام. "(48)

ناظر امروز گمان نمی رود دیدگاه و تلاش کسروی را بستاید و سزاوار ببیند. تنوع قومی و زبانی ایران­ زمین از دیرباز سرمایه ی داد­ و­ستد بوده، همواره سود ایران را به همراه داشته است. فربه­ شدن فرهنگ یک ملت در گرو پروبال گرفتن فرهنگ­ها و زبان­های مردمان آن سامان است.

یوسف فضایی، کسروی را به­ همین دلیل، یعنی برخورداری از ناسیونالیسم متعصب و احساس ملیت ­پرستی آمیخته به نژاد­پرستی، یک ناسیونالیست افراطی می نامد(53)

این نگاه افراطی را می توان در کتاب " تاریخ پانصد ساله ی خوزستان " کسروی یافت؛ وی از یک سو، شاه اسماعیل صفوی را دارای " خون­خواری­های فراوان "، " مروج یک رشته ناروایی­ها " و " زشت کار و خون­خوار " معرفی می کند اما چون به رویارویی مشعشعیان پرداخته، او را می ستاید چراکه " مشعشعیان بدعت­های زشتی آشکار ساخته و مردم ناپاکی بودند. " توجیه کارِ شاه اسماعیل با آن همه کارهای نادرست، حتا در صورت پذیرش ادعای کسروی مبنی بر ناپاکی مشعشعیان، نادرست می نماید، چه رسد به این که خودِ کسروی، " همه ی شاهان صفوی و از جمله شاه اسماعیل را پای­بند بدعت­های دینی " می داند(165)

این­گونه تاریخ­نگاری، به جای تحلیلِ رخ­داد، تحمیلِ دیدگاه را در چنته دارد.

کسروی را باید قربانی ایدئولوژی قومیت­گرایی نامید. حتا پاره ای از کارهایی که امروزه پسندیده می نمایند و او در گذشته انجام داده، از نگاه منتقدان امروز و معاصران کسروی ناهنجار به­شمار آمده اند. سعید نفیسی می نویسد: " کسروی کم­ کم پای مبالغه را بالا گذاشت، در فارسی نویسی کار را بدان­جا رساند که به زبانی می نوشت که کسی نمی فهمید و بعدها مجبور شدند برای زبان فارسی او فرهنگ مخصوص ترتیب بدهند. در جعل لغات بی­ باک بود و چیزهایی ساخت که سابقه نداشت و مطابق موازین علمی زبان فارسی نبود. " منظور نفیسی به­ کارگیری واژه­گانی از این دست بود: " فهلیدن " به­جای مشغول شدن؛ " یوفائیدن " برای نگه­داری حساب؛ " پارد " برای ماده؛ " بسنجیدن " به­ جای تولید؛ " گساریدن " برای مصرف و " یافه " برای اجاره. به گفته ی کاتوزیان: " کسروی نه تنها در نگارش بل­که در گفتار با کاربردن واژه­های فارسی دری سعی می کرد واژه­هایی را احیا کند که قرن­هاست به حکم ضرورت زمان، عمر آن­ها پایان یافته و دیگر کاربردی ندارند. "(49).

کسروی از این مبالغه ­ورزی­ها فراتر می رفت و در حوزه­ هایی پای می نهاد که پیشینه و پیوندی با آن­ها نداشت؛ نگارش کتابی با نام " کار و پیشه و پول "، " خُرده گرفتن از مکاتب سیاسی وقت " و " نظریه پردازی در باب داستان " از شمار کارهای بی­ محابای اوست. کسروی بی ­آنکه در زمینه ی اقتصاد تخصصی داشته باشد تعریف­های خاص خود را درباره ی مبانی علم اقتصاد بیان کرده، " در نهایت اثری غیر علمی تألیف کرده است. "؛ " در چند نوشته ی خود افکار سوسیالیست­ها را مردود می شمرد و سپس اقرار کرد که هیچ کتابی از خود آن­ها نخوانده است. " ؛ " به نقد و نظریه ی ادبی روی آورد اما اطلاعی از ادبیات داستانی " (61 ) نداشت.

سه دیدگاه یادشده درباره ی کسروی را محمد علی کاتوزیان،؛ سهراب یزدانی و فاطمه سیاح نوشته اند.

افراط ورزی کسروی تا جایی بود که نه­ تنها " تولستوی و آناتول فرانس را نخوانده بود و بدیشان خرده ­های نادرست می گرفت " ( 70 ) که به نادرست از زبان برهان قاطع و سعدی شیرازی سخن می راند. آن­جا که برای تحقیر یک قبیله، اصل و نَسَب آن را تغییر داد. کسروی، نسب " بنی کعب " را به " بنی خفاجه " می رساند و در این راه، سخن درست مسشترقان و ایرانیان را نااستوار می خواند و برهان قاطع و سخن استاد سخن، سعدی را تحریف می کند. سعدی در گلستان می آورد: " ناگاه دزدان خفاجه بر کاروان زدند و پاک بردند " اما کسروی با استناد به این سخن و تأییدآوری از برهان قاطع، " دزدان " و " خفاجه " را یکی می نامد: " بنی خفاجه، گروه انبوهی بوده و از قرن­های پیش از اسلام از عربستان به عراق کوچیده در میان بغداد و بصره نشیمن گرفته بودند و چون همیشه با راه­زنی و دزدی و تاراج و کشتار به­­سرمی برده اند و چه­بسا که راه حاجیان را می زده اند از این­جا نام­شان همیشه در تاریخ­ها دیده می شود. خودِ کلمه ی خفاجه با کلمه ی دزد هم­ معنا بوده که به فرهنگ­های فارسی نیز در آمده. "


با توجه به پی­نوشت کسروی، فرهنگ فارسی یاد شده، برهان قاطع است اما در برهان می خوانیم: " طایفه ای است از بنی عامر که اکثر آن­ها راه­زن اند. "


کسروی از نظر دیگران هم دانش و بینش داشت و هم اهل مبالغه و افراط بود اما گویا در این مقام، وی سواد را در پای سودا سربریده است.


5/  کسروی وقایع­ نگار بی­ پروا


کسروی در وادی بی­سایه و ساربان افراط، یکه ­تازی می کرد؛ " پَست شمردن اسلام "، " سرسری نامیدن جنبش روستائیان "، " بی­ خود نامیدن کیش شیعه " و دیدگاه­هایی کلی و از این دست، کسروی را از تاریخ ­نگاری دور می ساخت و به وقایع­ نگاری نزدیک می کرد.
 


اين کلی­ نگری­ها ومستثنا­ناپذیری­ها از نگاه ناقدان غرب پنهان نمانده است. ژان پیر دیکار، برنار هورکاد و یان ریشار در کتاب " ایران در قرن بیستم " تحلیلی درباره ی کسروی ارائه نموده اند: " برخی از ناسیونالیست­های ایرانی مانند احمد کسروی با پست شمردن اسلام تا جایی پیش­رفتند که حتا شعرای عرفانی مسلمان مانند حافظ و مولوی را که موجب افتخار ادبیات ایران می باشند، در کرسی اتهام می نشاندند و مسبب بدبختی ایران می شمردند "( 52)


سعید نفسی، دیدگاه کسروی را درباره ی سعدی، حافظ، تصوف و تشیع مغرضانه خواند: " پرخاش کردن به کسانی که درباره ی آن­ها بی ­اطلاع بود. "


نادیده گرفتن ارزش و جایگاه ادبیان سترگ ایران بزرگ، کسروی را به بی­راهه­ های تاریک­تری رهنمون می ساخت و به­ همان اندازه از جاده­ های انصاف دور می کرد.
کسروی با پیش­فرض ­هایش به تبیین تاریخ مشعشعیان و کعبیان و آلبوکاسب رفته، نگرشی همه­ جانبه نداشته، چارچوب ها و شرایط عینی تاریخی را در نظر نیاورده است.


قیّم، نمونه های نه چندان اندکی از دوری­ جستن کسروی از ساحت واقع­ بینی به ­دست داده که می توان در این موارد خلاصه نمود: سانسور وقایع تاریخی مانند اشاره نکردن به خلعت و شمشیر گرفتن خانلر میرزا با وجود گریختن از میدان مبارزه با انگلیسی­ها( 47و 177 )؛ نادیده ­گرفتن پای­مردی مردم عرب و رشادت های مردمان استوار " نهر هاشم " در برابر انگلستان(404)؛ یاری گرفتن از ظن و گمان در تحلیل روی­دادها، نام شهرها و روستاها و اشخاص و اهتمام نبخشیدن به کتاب­های مستند(290)؛ تحریف کتاب­های معتبر تاریخی و ارجاع دادن نادرست به آن­ها (247) سخنان خلاف واقع درباره ی افراد غیرموثق و موثق نامیدن آن­ها(221) سرپوش نهادن بر خیانت پاره ای از دولت­مردان ایرانی به وطن (217) تناقض گویی(246) تفسیر به­رای واژه­گان و اصطلاح­ها(103) رعایت نکردن اصول تاریخ­نگاری(72).


ناگفته نماند که بسیاری از تاریخ­نگاران به سواد و عربی دانی کسروی باور دارند و به گفته ی قیم، سواد عربی او فراتر از خواندن بل­که در حدّ نوشتن بود(173) با این­همه امّا او بی­گدار به ترجمه می پرداخت و بی­باکانه نه تفسیر که تاویل می کرد. کسروی به ­سادگی بر دیگران پیرایه می بندد. برای نمونه در کتاب " الرحلة المکیة " آمده است: " ویستخدم المرد من الشبان بمجلسه " که مراد، حضور جوانان در مجالس سید بدران مشعشعی است اما کسروی با به­ کاربستن هنر بازی با کلمات و وام­ گرفتن نادرست از ادبیات کهن فارسی، " أمرد " را با " امرد بازی " هماهنگ پنداشته، سید بدران را به نابه ­کاری با پسران متهم کرده است و از این گفته چنین برداشت می کند: " پیداست که بدران پاره نابه­ کاری­ها نیز داشته است. از جمله نابه­ کاری با پسران که دین اسلام کیفر آن را کشتن و سوختن گفته. "(172)


تاویل از سرغرض­ورزی را باید چیزی فراتر از مشکل تاریخ ­نگاری برشمرد، بل­که نباید با معیارهای تاریخ ­نگارانه سنجید؛ به ­ویژه چنان­چه گفته ی خود کسروی را در کتابش " تاریخ و تاریخ ­نگاری " به یاد آوریم: " مورّخ باید شیوه ی تاریخ ­نگاری را بداند، راست­گو و پاک­زبان باشد. "


شاید درباره ی کتاب کسروی؛ " پانصد سال تاریخ خوزستان " در به­ترین حالت بتوان دیدگاه نهچیری را بیان داشت: " کسروی بیش­تر وقایع­ نگاری برجسته است تا تحلیل­گر و مفسری بزرگ، برای تحلیل تاریخ به ­ناگزیر باید نگرشی تاریخی داشت و به نسبت زمانی و مکانی ارزش­ها پی برد و دریافت که ابزاری که برای سنجش نیک و بد هر واقعه ی تاریخی به کار می رود، لزوماً باید محدود به حدود فرهنگی و عینی آن برهه ی تاریخی مفروض باشد. " (131)


چه­ بسا کسروی وقایع ­نگار دوره و درباره رضاخانی نبوده، اما ریزه ­خوار خوان ایدئولوژی نادرست و خودساخته ی خویش بود؛ ملیت­ پرستی وی نه تنها در قالب نژادگرایی نمایان شد که او را به سوی تُرک ستیزی و کرد ستیزی وعرب ستیزی و دین­ ستیزی سوق داد.



6/  قیم؛ تاریخ­نگار ناقد


کار قیم در کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " تنها به نقد کتاب کسروی محدود نشده است. او در کنار نقد دیدگاه­های کسروی و تاریخ نگاران و وقایع ­نویسان دیگر، توان خویش را برای نزدیک شدن به حقایق مربوط به تاریخ خوزستان به­ کار بسته است.


قیّم، پژوهش­های دیگر را نادیده نمی گیرد و آن­ها را می کاود؛ از ارزش­مندی و کم­ارزشی آن­ها سخن می گوید. نوشته­ های تاریخی ایران و جهان عرب و غرب را در­نظر دارد. بر نگاه بی­طرفانه و شیوه ی آکادمیک آن­ها صحه می گذارد و اشتباه­ های تاریخی را تصحیح می کند؛ سیر حوادث پیشینی و پسینی و عوامل موثر در چاپ و انتشار این کتاب­ها را آشکار می سازد. از­این­رو در پانوشت­های " پانصد سال تاریخ خوزستان " و گاه در متن به ارزش­گذاری کتاب­های تاریخی  درباب خوزستان پرداخته است. کتاب کامل مصطفی الشیبی, " تشیع و تصوف " را پژوهشی ارزش­مند می داند(98) و مشکلات کتاب " تاریخ مشعشعیان " (اهل حق) نوشته ی سیاوش دلفانی را برمی شمارد (144) میان دو کتاب دکتر الزبیدی و و.وکسکل، که هر دو درباره ی روابط خارجی مشعشعیان نگاشته اند، به مقایسه می پردازد(176) اشتباه وقایع ­نگاران را در ثبت درست نام­ها و لقب­ها تبیین می کند(188) و کج­روی­های کسروی را که موجب اشتباه تاریخ ­نگاران ایرانی و غربی شده، گوشزد می کند(141و 211و303و413و433و470و477) اما از یاد نمی برد که کسروی، گاه از­سر بی­ خبری و عدم ­دست­رسی به منابع دست اول دچار اشتباه شده است. (239) نیز، تصویرها و برداشت­های سنجیده و دقیق کسروی را برجسته می کند(241 و 294 و 301) و از نقدِ ترجمه و تأثیر آن بر درستی و نادرستی تحلیل­های تاریخی نمی گذرد(251-313) و استفاده از الفاظ رکیک را در مبحث تاریخ برنمی تابد(258)


قیّم، در این راه و سنجش حتا از اشتباه ­های تاریخ ­نگاران محلی دیگر، که  به خاطر دست­رسی به منابع و لمس به­تر وقایع، می بایست تاریخ درست­ تری بنگارند، نمی گذرد(287) بل­که بر آن­ها به­ خاطر عدم  ذکرمنبع و رعایت نکردن امانت خرده می گیرد.(280) نیز، نکته ­سنجی و زبان­ دانی و واژه­ شناسی قیم ستودنی است(265 و288 و 299)


البته در این کتاب، یادآوری و تصحیح خطاهای ریزودرشت کسروی حجم بیش­تری دارد و از آن شمار، تناقض­گویی کسروی است؛ یعنی بخش­ها و دیدگاه­هایی که کسروی در کتاب خود آورده، پس از چند صفحه در همان کتاب نقض کرده است.


از نظر قیم، کسروی در نگارش تاریخ ملی ما نه­ تنها راه­های تاریخ ­نگاری را نپیموده، بل­که برای دست­یابی به حقیقت آن دوره به­ترین و مطمئن­ ترین روش­ها را نادیده گرفته است­؛ "مقایسه ی نوشته­ های مختلف و در درجه ی اول استناد به روایت تاریخ ­نگاران بی­طرف و در مرحله ی دوم اجماع تاریخ ­نگاران. "(158)


کسروی نسبت به روایت تاریخ­ نگاران محلی، که از ارزش فراوانی برخوردارند، بی­  اعتنا بوده است. بی­شک کسروی اگرچه از شیوه ی تاریخ­ن گاری آگاه بوده و در آن باره از اهل نظر به شمار می آمده، امکانات ملی را بسیج نموده بود تا تاریخی درست بنگارد اما تاریخ­ نگاری نیم ­بند، او را تا حدّ یک وقایع­ نگار فروکاست.


کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " افزون بر نقد کتاب­های پیش از خود، از مزایای دیگری برخوردار است: استفاده از منابع بسیار جدید (276)؛ آوردن شجره ­نامه (262)؛ شرح پاره ای از واژه­ها و اصطلاح­ها (311)؛ رسم جدول­ها ی مقایسه ای (342 و 378 و379)؛ مقایسه ی آمارها و تحلیل­های آماری (446 و پس از آن)؛ ترتیب منطقی بخش­های کتاب و رویدادها، روشن ساختن زاویه­ های پنهان و نانوشته ی تاریخ خوزستان.


قیم، یک تاریخ­نگار محلی است؛ از دور دستی بر آتش ندارد که خود، تاریخ را به کوره می برد و پتک می زند و عتیقه ی تاریخ را در موزه ی کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " عرضه داشته است.


از این تاریخ­ نگار فرهیخته و فرهنگ­نامه نویس، انتظار می رفت اشتباه­های تایپی کتاب اندک ­شمار باشند؛ در تبیین حدود و محدوده ی نقل­ قول­ها دقت بیش­تری به ­کار بندد؛ از تکرار جلوگیری به­ عمل آورد؛ به شرح واژگان و إعراب گذاری نام­هایی که به­ چند صورت امکان خواندن دارند، بپردازد و البته برخی از این موارد بر عهده ی نشر گران­سنگ اختران می باشد که خواننده را به خواندن کتاب­های ارزش­مند عادت داده است.


7/  چه­ بسا آدمی پس از خواندن کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " و یافتن حقایق پنهان تاریخ خود، تصمیم بگیرد کار نکوهیده ی کسروی و هم ­قطارانش را به­ کار­بندد و مراسم کتاب سوزان را با سوزاندن " تاریخ پانصد ساله ی خوزستان " زنده کند؛ جشنی که کسروی و پیروانش به ­راه می انداختند و همه­ ساله روز اول دی­ماه را پاس می داشتند و به­ زعم و " گفته ی خود، کتاب­های زیان­مند و یا ناسودمند را به آتش می کشیدند " (70) اما آرامشی که قیم تاریخ ­نگار به هم­وطن خود می دهد، تعصب­ ورزی را دور می کند، چشمانش را می شوید و برای پندآموزی آماده می سازد چراکه عصر تاریک کتاب سوزی به­ سرآمده است و امید می رود تاریخ از محاق بیرون آید.
 


8/  کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان؛ و نقد کتاب تاریخ پانصد ساله ی خوزستان کسروی " در هفت فصل نگاشته شده است. عبدالنبی قیِّم، نویسنده ی کتاب، در " پیش­گفتار " کوتاه و " آغاز سخن " چرایی نگارش این کتاب را شرح داده است. وی پیش از نگارش این کتاب، چند مقاله درباره ی کتاب­های تاریخی داشته که از آن شمار می توان به مقاله ی " نگاهی جامعه شناختی به زندگی و فرهنگ مردم عرب خوزستان " اشاره نمود.


فصل یکم، نگاهی­ست به کتاب­های تالیف ­شده درباره ی تاریخ خوزستان یعنی " تاریخ غیاثی " عبدالله بن فتح الله بغدادی (نگارش کتاب تقریباً به سال 891 ه.ق)؛ " الرحلة المکّیة یا کتاب تاریخ مشعشعیان " تالیف سید علی بن سیدعبدالله بن سید علی خان موسوی مشعشعی (پایان نگارش 1128 ه.ق)؛ " مجالس المومنین " اثر سید نورالله مرعشی حسینی شوشتری(1019-956ه.ق)؛ الإمارة الکعبیة فی القبان والفلاحیة " تالیف حاج علوان بن عبدالله الشویکی (سال تالیف: 1351ه.ق)؛ " تاریخ پانصد ساله ی خوزستان " به قلم سید احمد کسروی تبریزی؛ " تاریخ المشعشعیین وتراجم آثارهم " از جاسم حسن شُبَّر؛ " مشعشعیان؛ ماهیت فکری - اجتماعی و فرایند تحولات تاریخی " اثر محمد علی رنجبر؛ " سفرنامه ی خوزستان " نوشته ی حاج عبدالغفار نجم الملک و کتاب " شیخ خزعل و پادشاهی رضا خان " از گوردون واتر فیلد.


قیم از چند پایان­ نامه ی دانش­گاهی یاد می کند که درباره ی تاریخ خوزستان، در ایران و جهان نوشته شده، پاره ای در قالب کتاب به چاپ رسیده اند.


فصل دوم ما را با احمد کسروی آشنا می سازد؛ ناسیونالیسم کسروی، تاریخ­ نگاری کسروی و شیوه ی تاریخ­نگاری کسروی از عنوان­های درونی این فصل می باشند.
 


نویسنده در بخشی با نام " درباره ی عنوان کتاب " می آورد: " قبل از پرداختن به کتاب تاریخ پانصد ساله ی خوزستان ذکر این مطلب ضروری است که کسروی در انتخاب عنوان دچار نوعی تناقص شده است. او عنوان کتاب را تاریخ پانصد ساله ی خوزستان گذاشته، درصورتی که کتاب صرفاً به ذکر روی­دادهای مردم عرب خوزستان و خاندان ­های عرب این خطه پرداخته است . . . آن­چه امروز به عنوان خوزستان در تقسیمات کشوری مطرح است بزرگ­تر از خوزستان دوره ی کسروی است . . . اگر کسروی به ذکر روی­دادهای شهرهای شوشتر، دزفول و رامهرمز می پرداخت در این­صورت می توان این­چنین فرض کرد که منظور کسروی از خوزستان شهرهای عرب نشین، به علاوه ی سه شهر فوق بوده."


در این فصل، شرط­های احمد کسروی برای پذیرش ماموریت به خوزستان خواندنی­ست: "
 


1.   بدایت خوزستان با بدایت تهران هم­رتبه گرفته شود و به من حقوق ریاست تهران (که دو برابر می بود) داده شود.
 


2.   مدعی­ العموم را من خودم انتخاب کنم و هر زمان مقتضی دیدم برداشته شود با پیش­نهاد من فوری بردارند.
 


3.        اختیار تشکیلات عدلیه از هرباره در دست من باشد.
 


4.        از دولت هر مساعدتی خواستم مضایقه نرود. " (75)
 


فصل سوم درباره ی خوزستان است. باستان­­ شناسی ها " نشان می دهد حتا در هزاره ی نهم پیش از میلاد مسیح نیز کشاورزان در این منطقه فعالیت داشته اند "(77)


نویسنده از اقوام ساکن این منطقه و تمدن­ها و نام و محدوده ی شهرها و ریشه ی واژگانی این نام­گذاری­ها یاد می کند: "  نخستین ساکنان خوزستان، عیلامی­ها بودند که یکی از کهن­ ترین تمدن­های بشری را در این سرزمین بنا­نهادند. آن­ها از نژاد سامی بوده  ... در دوره ی هخامنشیان با فتح بابل توسط کورش به­ سال 538 پیش ­ازمیلاد، عیلام نیز همانند تمامی  سرزمین­های تحت سلطه ی بابل، جزء قلم­رو هخامنشیان شد "(84 – 83)


در فصل چهارم، سخن از تاریخ مشعشعیان است: "سید محمد بن سید فلاح پس از چند نبرد متوالی و پراکنده با شکست تیموریان در سال 845 ه.ق با استقلال کامل بر جزایر و خوزستان و بصره و آن نواحی تا بیرون بغداد و بهبهان و کهکیلویه و بندرهای خلیجِ فارس و بختیاری و لرستان و پشتکوه بل­که به نوشته ی سید علی بر کرمانشاهان نیز فرمان­روایی کرد. "(91)
 


قیم در این فصل - که بزرگ­ترین فصل کتاب است – بنیان­های عقیدتی مشعشع در دعوی مهدویت، رویارویی صفویان با مشعشعیان؛ برخورد دو سازمان شیعی، جنایات نادر در حویزه و شوشتر، سرانجام مشعشعیان و قدرت یافتن آل کثیر و بخش­های دیگری آورده، هم ­هنگام، خطاها و اشتباه ­های کسروی و دیگران را یاد آوری می کند. برای نمونه درباره ی  حکومت سید سجاد " یکی از طولانی ترین دوره­ های حکومت مشعشعی . . . تنها چیزی که کسروی . . .به آن پرداخته، بیان غارت و چپاول او و مردم اوست، به­ نحوی­که در دو صفحه حداقل شش بار درباره ی نهب و غارت و تاخت ­وتاز سید سجاد و أعراب سخن گفته است. کسروی در این مبحث نه ­تنها روی­دادها را تحلیل نکرده، بل­که حتا آن­ها را ثبت ننموده و از این نظر وقایع نگاری او ناقص است. "(175 و 177)


بنی کعب، نام فصل پنجم است؛ " قبیله ی بزرگی است که در عراق، عربستان سعودی، امارات متحده ی عربی، سوریه، اردن و ایران پراکنده است. کعب فرزند ربیعه است و تبار آن­ها عدنانی است "(261)  


تبار بنی کعب، تقسیم بندی های داخلی این قبیله، قدرت یافتن، سد سازی شیخ سلمان، لشکر کشی کریم خان زند برای مبارزه با کعبیان، شکست انگیسی ها از بنی کعب، نبرد ابو طوق، هم­گرایی مردم عرب خوزستان با مردم ایران، حمایت شیخ ثامر از پناهنده به قیمت آوارگی و علمای نام­دار بنی کعب از عناوین این فصل می باشند.


قیم در این بخش، با یاری گرفنن از منابع محلی و دست­ نوشته­ ها ی خطی، تصویری روشن­تر و کامل­تر از کسروی و دیگران ارائه نموده است. اثر انکار ناپذیر شعر بر مردم عرب باعث شده پاره ای از رخ­داد های تاریخی به ویژه رشادت­ها، شجاعت­ ها، و جان­فشانی­ ها برای خاک وطن در قالب شعر بیاید. نبرد " ابو طوق " از جمله جنگ­ها و حماسه­ هایی­ست که شاعران عرب به نظم و شعر در­آورده اند؛ جنگی که در آن " انگلیسی­ها تسلیم شجاعت و غیرت بنی کعب شدند و تا سالیان سال فکر حمله و استیلا بر بنی کعب را از خاطر خویش دور کردند و بنی کعب به عنوان دژی تسخیر ناپذیر، آن خطه را از گزند بیگانه­ گان مصون نگه­داشتند "(313)


قیم در نظر دارد کسروی " بسیاری از حقایق را از کتاب پانصد ساله ی خوزستان حذف کرده، حذف جنگ " أبو طوق " در زمان شیخ سلمان کعبی از جمله ی این حذفیات کسروی است. "(404)


از کارهای مهم بنی کعب باید به  عدم قبول تابعیت عثمانی  اشاره نمود؛ " از ظهور اسلام این نخستین باری بود که سر­حدّ غربی ایران شناخته می شد " درویش پاشا در­صدد تطمیع عشایر برمی آید و اعلام می دارد در صورت پذیرش تابعیت عثمانی " تا ده سال از پرداخت مالیات معاف خواهند بود . . . اما سران عشایر کعب با آن که مشیر الدوله مبلغ ده هزار تومان بر مالیات و خراج سالیانه ی آنان افزود زیرِ بار پیشنهاد درویش پاشا نرفتند و هم­چنان در تابعیت ایران باقی ماندند . . . از این رو میرزا تقی خان امیرکبیر از عشایر مزبور دل­جویی کرد و برای تمام شیوخ و والی حویزه جُبّه و شال و خلعت فرستاد و قسمتی از مالیات باقی­مانده از سال­های گذشته ی آن­ها را بخشید. "(350-349)


فصل ششم کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان " پیرامون آلبوکاسب است؛ قبیله ای از کعبیان که کارشان چنان بالا گرفت که شیخ مزعل، یکی از حاکمان این خاندان " درصدد بود بر قدرت و سلطه ی خویش بیافزاید و به­ عنوان یگانه قدرت مطرح از محمَّره  =]خرم­شهر [تا اهواز و آن پیرامون­ها باشد . . . ویلسون، وقایع­ نگار رسمی روابط انگلیس و شیوخ خوزستان در این­باره می نویسد: مِزعِل از انگلیسی­ها، ترک­ها و ایرانی­ها نیز دوری می کند و می کوشد که تنها روی پای خود بایستد. "(441)   


در این فصل، تاریخ مختصر اهواز و احتمال­های موجود در نام­گذاری و ریشه ی واژگانی اهواز بیان شده است.


فصل کوتاه هفتم درباره ی کتاب کسروی است. نویسنده به اشتباه­ ها و خطاهای کتاب تاریخ پانصد ساله ی خوزستان نظر افکنده، در 43 مورد از آن­ها یاد کرده است.


قیم برای کتاب " پانصد سال تاریخ خوزستان و نقد کتاب تاریخ پانصد ساله ی خوزستانِ کسروی " از 7  نسخه ی خطی،  173  کتاب چاپی،  49  مقاله و  1  منبع لاتین بهره برده است.

 


·       شماره های درون پرانتز، بر­اساس صفحات کتاب عبدالنبی قیم است.

منبع : بروال اهواز به نقل از روزنامه ی اعتماد


السبت 31 مارس 2012
           

هدهد نیوز | سیاست | مسائل ملي | جامعه وحقوق | دانش و فن آورى | زنان ومردان | ورزش | ديدكاه | گفتگو | فرهنگ و هنر | تروريسم | محيط زيست | گوناگون | ميراث | ويدئو | سلامت | سرگرمى