وعده، وعیدهایی که برای تهیه سرپناه از سوی برخی مسوولین ادارات شهری آبادان به این خانواده سه نفره داده شد تاکنون ثمری نداشته است. از زمانی که به حکم دادگاه و به درخواست ستاد اجرایی فرمان امام این خانواده سرپناه خود را از دست داد خیابان تنها ماوای آنان است. این چادر را هم به تازگی تهیه کرده اند تا سرپناهی در گرمای این شهر تفتیده داشته باشند.
وسایل این خانواده در انبار شهرداری است و به گفته خانم باقری یکی از کارمندان این ارگان گفته است اگر وسایل شما بیشتر از این انبار بماند ممکن است خوراک موریانه و جولانگاه موشان شود. اسباب اثاثیه آنها از خیابان جمع شد تا مایه شرمساری مسوولان شهر نباشند. اما مشکل سکونت آنها را کسی حل نکرده است. خیرین هم پیش نمی آیند، همه از دردسر می ترسند.
شهرداری البته یک گام بیشتر از دیگر ادارات در جهت حل مشکل برداشته است. یک سوله را در خیابان دهداری به این خانواده پیشنهاد کرده اند که به گفته مادر خانواده نه در دارد و نه پنجره. از سرویس بهداشتی هم خبری نیست، اصلا یک سالن بزرگ است با دیوارهای سیاه دودگرفته.
لیدا باقری می گوید: راضی هستیم که به مکان پیشنهاد شده از سوی شهرداری برویم اما حداقل آن را قابل زندگی کنند. شهرداری برای گذاشتن در و پنجره وعده کمک داده اما حمام و دستشویی را چه کنم. والله فقط حمام و دستشویی داشته باشد می روم آنجا ساکن می شوم. چیز دیگری نمی خواهم.
او می گوید: از طرف دفتر یکی از نمایندگان به من گفته شد که وام 2 میلیون تومانی بلاعوض برایم درست شده که باید از کمیته امدداد بگیرم. اما کمیته امداد شهرستان می گوید وام با اقساط است. آخر من ضامن از کجا بیاورم، اقساطش را چگونه بدهم.
چادر توی پارک دیگر اقساط ندارد. اگر شهرداری بگذارد که تا حالا گذشته است می شود در پارک اتراق کرد. امنیت این خانواده هم به نگاهبان آنسوی خیابان بسته است که در شهرداری نگهبانی می دهد. امروز اما آنها یک همسایه پیداکردند. یک خانواده مسافر که بی خبر از همه جا گفتند می خواهند شب را در پارک به سر ببرند. اگر بفهمند لابد آبروی شهر می رود. اما مگر اصلا برای کسی مهم است که یک زن و شوهر با دختر کوچکشان شب ها را در پارک می خوابند؟!
دخترک در چادر خوابیده است. مادرش می گوید: کیانا از مدرسه که می آید می خوابد. بیدار که می شود دیگر شب شده و زیر نور چراغ های پارک به سختی می تواند مشق بنویسد نوشت. ناچار صبح زود او را بیدار می کنم تا مشق هایش را با عجله بنویسد. دیروز معلم به او ایراد گرفت که چرا مشق هایش را بدخط نوشته است. نمی دانم چه کنم، دیگر عاصی شده ام.
در این شهر کسی به کسی نیست. خیرین و پولدارهای شهر سراغی از این خانواده دردمند نمی گیرند. مسوولین وعده پیگیری می دهند و آنها را بین هم پاسکاری می کنند. کسی به مشکلات یک زن و شوهر میانسال توجهی نمی کند. اما دخترک آنها چه گناهی دارد؟ کسی پاسخ این سوال را می داند؟ لطفا پاسخ این سوال را در پارک روبروی شهرداری بدهید.
منبع : فیدوس