آخرین روزها و آخرین فیلم‌های جشنوارۀ کن


در این لحظات پایانی شصت و پنجمین فستیوال کن و پیش از اعلام نام برندگان، در آغاز به فیلم عباس کیارستمی می پردازیم که یکی از شرکت کنندگان در بخش مسابقه ای برای ربودن نخل طلاست. در ادامه رویدادهای دیگر جشنواره اشاره خواهیم کرد.



عباس کیا رستمی
عباس کیا رستمی

 رادیو فرانسه - عباس کیارستمی که در سال 1997 نخل طلای فستیوال کن را برای فیلم طعم گیلاس ربوده بود، با آخرین فیلمش "مثل یک عاشق" که در ژاپن، به زبان و با هنرپیشه های ژاپنی ساخته شده، به فستیوال باز می گردد.

این اثر ما را به فیلم های گذشته کیارستمی بازمی‌گرداند. بدین معنا که استفاده از دیالوگ‌های فلسفی در بارۀ زندگی و
 

روابط زن و مرد و نیز قرار دادن شخصیت ها در درون اتوموبیل که بخش اساسی فیلم در آن می گذرد، باز هم چهره می نماید.

 

این بازگشت به گذشته از این رو تعجب‌آور است که عباس کیارستمی خود می‌گفت که باساختن فیلم "کپی برابر اصل" میخواهد به سوی ساختن فیلم هائی برود که با تماشاگر رابطۀ بیشتری برقرار کند. 
در فیلم "مثل یک عاشق"، که نامش از یک قطعه موسیقی جاز گرفته شده که موسیقی مورد علاقه عباس کیا رستمی است، گرچه تصاویر ژاپنی است اما احساس فضای ایرانی به تماشاگر، دست کم تماشاگر ایرانی، دست می دهد.

 

گفتگو با عباس کیارستمی
 
26/05/2012
by شهلا رستمی
 
 

در آغاز پس از اشاره به ارتباط نزدیک عباس کیارستمی با ژاپن، از او پرسیدم چرا ژاپن را برگزیده؟

عباس کیارستمی دلیلش را دشواری کار در ایران توصیف می کند و می گوید این فیلم مانیفستی است اعتراضی به شرایط دشوار کار در کشورش. او همچنین از احساس تنهائی، علیرغم همراه بودن با هنرپیشه های فیلمش، به هنگام بالارفتن از پله های کاخ فستیوال می گوید.

 

 

 

 

دو کارگردان اهل آمریکای جنوبی "کارلوس ریگادا"ی مکزیکی و "والتر سالس" برزیلی که به ترتیب با فیلم های "پس از تاریکی، نور" و "به روی جاده"، در هشتمین روز فستیوال در بخش مسابقه ای حاضر شدند، دو اثر بسیار مأیوس کننده ارائه کردند. کارلوس ریگادا حتا با اعتراض و "هو کردن" تماشاگران مواجه شد.
او که در گذشته با فیلم های "ژاپن" در سال 2001، جایزه دوربین طلائی فستیوال کن را ربود و سپس در سال های 2005 با "مبارزه در آسمان" و در سال2007 با "نور ساکت" در بخش مسابقه ای فستیوال کن شرکت کرد، برای فیلم اخیر جایزه هیئت داوران را برنده شد. اما این بار او حتا از اصول ابتدایی فیلم سازی دور می شود.
گفتنی است که با فیلم "مبارزه در آسمان"، "کارلوس ریگادا"، به دلیل نشان دادن صحنه های سکسی بی پرده و بدن های زشت انسانهای معمولی، بسیاربحث بر انگیخته بود.

در فیلم "پس از تاریکی، نور"، کارلوس ریگادا تصاویری کند و بدون پیوند با یکدیگر را در کنارهم می گذارد و با تأکید بسیار بر صحنه های معمولی زندگی خانوادگی، فیلمی سردرگم می‌آفریند که نه هدفش مشخص است و نه از نظر سینمائی جذاب .

 

در آغاز فیلم یک نور نارنجی به شکل شیطان، در حالی که کیفی به دست دارد وارد اتاق والدین خانه می شود. نظر به این که عنوان فیلم از انجیل گرفته شده، این پرسش پیش می‌آیدکه آیا سینماگر، با وارد کردن جنبه ماورأ الطبیعه می‌خواهد بگوید سرنوشت آدمها از همان آغاز تعیین شده است؟

 

کارگردان دیگری که او نیز با انتخاب موضوع و نحوۀ پرداخت آن مخاطبان را ناامید کرد "والتر سالس"، کارگردان برزیلی بودکه با فیلم "بر روی جاده" برای سومین بار به فستیوال کن بازگشت.
ابن فبلم که برگرفته از رمانی به همین نام، نوشتۀ "جک کرواک" نویسندۀ "نسل بیت" آمریکائی است، ماجرای جوانانی را حکایت می‌کند که یکی از آنان می‌خواهد نویسنده شود.آنان مدام در سفر و تحرک هستند و زندگی، سکس و مواد مخدر را تجربه میکنند. سپس دوستی‌شان از هم می پاشد.

اگر برای آن نسل، این نوع تجربیات به گونه ای جستجویی آرمانی بود، برای تماشاگر، این همه پر چانگی سر گیجه می آورد. ظاهرأ "والتر سالس" هم همچون "کیارستمی" به سفر و جابجائی علاقمند است، چون در فیلم قبلی اش "خاطرات سفر" که به دوران نضج گرفتن افکار انقلابی در ذهن "چه گوارا" ، اختصاص داشت، قصه سفرهای او به کشورهای مختلف آمریکای لاتین را به تصویر می کشید. اما فیلم "برروی جاده" از فیلم های بسیار قوی او، از جمله "شهرک خدا"، بسیار دور است.

نسل "بیت" (ضربه)، جنبشی ادبی هنری است که در سالهای 1950 در آمریکا به وجود آمد. این جنبش از جمله بر وابستگی به طبیعت و باورهای شمنی تاکید می ورزید. در آمریکای خشکه مقدس آن سالها، حضور همجنس‌گرایان در این جمع مورد حمله قرار گرفت اما با این حال، "نسل بیت" توانست پایه‌های افکار محافظه‌کارانۀ آمریکائیان را تا حدی تکان دهد و فکر تغییر و تحول را در جنبش های مدنی و اجتماعی، همچون مخالفت با جنگ ویتنام و حتی در جنبش مه 68 فرانسه، به دنبال آورد.

 

 

 

فیلم غریب دیگری که برخی از آن دفاع کردند و شمار بیشتری آن را بسیار کوبیدند، فیلم "موتورهای مقدس" ساخته "لئوس کاراکس"، کارگردان فرانسوی است که در سالهای 80 چند فیلم ساخت و سپس بعد از هشت سال انزوا، با فیلم "لولا ایکس" به کن آمد که آن هم با استقبال سرد مواجه شد. در فیلم اخیر، شخصیتی به نام "اسکار" از بامداد تا 12 شب، در یک ماشین "لیموزین" اشرافی که راننده اش یک زن است، به گوشه و کنار شهر می رود و یازده بار با گریم‌های متفاوت، شخصیت عوض میکند. 
به عنوان مثال یک بار خود را به شکل یک پیرزن جادوگر در می آورد و در پیاده‌رو دست گدائی به سوی مردم دراز می کند اما کسی به او چیزی نمی‌دهد.
هر شخصیت، کنایه ای است به وضع موجود اجتماع و نابرابری ها ، اما سرانجام علت این گریم ها، خلق شخصیت های گونه‌گون و اتوموبیل مجللی که در آن همۀ وسایل گریم موجود است، بر کسی روش نمی شود. در پایان آقای اسکار را می‌بینیم که پاسی از شب گذشته به خانه اش بازمی گرددتا به همسر و دخترش که دو میمون هستند بپیوندد!

 

لی دانیلز، کارگردان آمریکائی، که با فیلم بسیار قوی و دردناک "پره شس" ، مشتی محکم به صورت تماشاگران زده بود، با فیلم "پسر روزنامه فروش"، با شرکت "نیکول کید من"، و "جان کیوزاک"، اثری اضطراب آور به کن ارائه کرد که در آن گرچه هنرپیشگان بازی خلاقانه ای ارائه می‌کنند، اما داستان چندان تازه به نظر نمی رسد. البته "لی دانیلز" با شخصیت‌سازی بسیار خوب جبران این کاستی را می کند اما با این حال فیلمی در خور بخش اصلی فستیوال کن ارائه نمی نماید.

 

 

 

در میان مه دومین فیلم  "سرگئی لوژنیتسا"، کارگردان اهل روسیه سفید است که در سال 2010 فیلم دیگری به نام "شادی من" به کن ارائه نمود.
داستان "درمیان مه" در زمان جنگ دوم جهانی می گذرد و حکایت از تردیدهایی دارد که می‌تواند به مرگ بیانجامد. فیلم در آرامش کامل و بیشتر در تاریکی و با گذشتن از میان شاخه های درخت و جنگل، می گذرد.
در این فیلم، دو تن از اعضای گروههای مقاومت در برابر آلمان ها، برای کشتن یکی از هم‌رزمان‌شان که مظنون به لو دادن یارانش به نازی‌ها است، به خانه او می روند اما با دیدن کودک و همسر وی، تصمیم می گیرند او را دور تر از خانه اش بکشند. و در حالی که مظنون بدون هیچگونه مقاومت گور خود را می کند و در عین حال از بیگناهی خود سخن می گوید چند گلوله شلیک می شود و شخصی که می خواست فرد مظنون را بکشد، زخمی می گردد. شخص مظنون او را بدوش می کشد تا برای نجاتش از مرگ به دهکده و یا محلی در نزدیکی آن مکان برساند...

فیلم "سرگئی لوژنیتسا" ، با سکوت ها و پلان سکانس های طولانی اش آثار "الکساندر ساکوروف" را به یاد می آورد که مور علاقه "لوژنیتسا" ست. نکته دیگر این که با مطرح کردن بزرگواری برخی انسانها در شرایط دشوار جنگ، به آرمان های سینمای شوروی سابق که هدفش تحریک احساسات میهن پرستانه و نیکوئی بود، بدون شعاری کردن فیلم، گوشه چشمی نشان میدهد.

 

 

 

با فیلم "کاسمو پلیس"، "دیوید کروننبرگ"، که بر خلاف دیگر کارگردانان و هنرپیشگان، به راحتی در خیابانهای کن رفت و آمد می کرد، خواسته یا ناخواسته وارد دنیای عباس کیارستمی شود. در فیلم او نیز همچون فیلم "لئوس کاراکس" یک اتوموبیل "لیموزین" بسیار شیک و مجهز به دستگاههای الکترونیکی را می بینیم که صاحبش می خواهد در یک روز پر ترافیک به دلیل جابجائی رئیس جمهوری آمریکا، نزد سلمانی همیشگی اش برود که دکانی محقر دارد. در این سفر، افراد مختلف سوار وپیاده می شوند و هر کدام به موضوعی اشاره می کنند. برخی روسپی هستند و برخی دیگر، چون ژولیت بینوش، با صاحب اتوموبیل رابطه ای پر سابقه‌تر دارند.
همه این ها فیلم "تن" کیارستمی را به یاد می آورد که در آن شخصیت ها سوار و پیاده می شدند و از زندگی خود صحبت می کردند. شخصیت اصلی فیلم " "رابرت پاتینسون"، هنرپیشه‌ای است که با بازی در فیلم "توای‌لایت" (سوسو)، شناخته شد.
اشکال فیلم در این است که بیننده ناچار است تا پایان دیالوگ هائی را با صداهای آرام و خواب آور بشنود.

 

دیوید کروننبرگ که در سال 1999 رئیس هیأت داوران کن بود، در سال 1996، جایزه ویژه هیأت داوران را برای فیلمش "تصادف" ربود. او سپس در سال 2002 با فیلم "مرد عنکبوتی" و در سال 2005 با فیلم "تاریخ خشونت" به این فستیوال بازگشت. از همه مهم تر این که او تاکنون 17 رمان نوشته که دوتای آنها الهام بخش دو فیلم کوتاه بوده اند.
"دیوید کروننبرگ" در سال 2006 جایزه "کالسکه طلائی" را ربود که به کارگردانان نو آور داده می شود.

 

 

ایم سانگ سو کارگردان جوان کره ای که از رشته جامعه شناسی و حرفه نقد فیلم به سینما رسیده، می رود تا خود را به عنوان یک کارگردان صاحب سبک در دنیای سینما تثبیت کند.تصاویر بی نهایت ساده و سرد و صحنه‌های مینیمالیست، به بازسازی دنیای اشراف و اختلافات طبقاتی کمک می کند. او که در سال 2010 فیلم انتقادی دیگری به نام "مستخدم" پیرامون رابطه کارفرما و مستخدم ساخته بود و آن فیلم نیز در بخش مسابقه ای کن شرکت داشت، این بار با "سر مست از پول" به این فستیوال باز میگردد و بار دیگر ، از ورای ماجراهای یک خانواده بسیار ثروتمند، به قدرت فاسد کننده پول می‌پردازد. "ایم سانگ سو" نشان می دهد که پول همه را اسیر می کند و برای از دست ندادن آن و رفاهی که به وجود می آورد، همه آماده اند روح خود را از دست بدهند. البته گاه نیز برخی از شخصیت ها بر اثر رویدادی بیدار می شوند و روح از دست رفته خود راباز می یابند.

و سرانجام فیلم "ماد" آخرین فیلم آمریکائی و آخرین فیلم بخش مسابقه ای، ساخته "جف نیکولز" امروز به نمایش در آمد.

 

در واقع یک سال پس از ربودن جایزه بخش هفته کارگردانان برای فیلم قبلی اش "پناهگاه" که در کن بسیار مورد توجه قرار گرفت، "جک نیکولز"با فیلم تازه خود برخورد دو نوجوان 14ساله را بر روی جزیره ای در "میسی‌سیپی"، با مردی که مورد پیگرد است حکایت می‌کند. فیلم که هیچ هدف دیگری جز ماجراجوئی دو نوجوان ندارد و در آن همه مخلفات یک داستان عشقی جمع است، تبدیل به فیلمی برای تلویزیون و نو جوانان می گردد. خوشبختانه در پایان دیگر از درس اخلاق، مرگ و یا تعالی "گناهکاران"، که همواره به منظور ضمانت فروش، در فیلم های آمریکائی در نظر گرفته می شود، خبری نیست.

  

خبرهای دیگری پیرامون فستیوال کن

 

 

 

پاتریک روتمن، مستند ساز فرانسوی که سال گذشته فیلم " فتح" را از او در همین فستیوال دیدیم، این بار تصمیم گرفته که بعد از روایت زندگی نیکلا سارکوزی، فیلمی از زندگی "فرآنسوآ هولاند"رئیس جمهوری تازه فرانسه بسازد. گفته می شود، که "فرانسوآ هولاند" موافقت خود را با این طرح اعلام کرده است.
فیلم "فتح"، نخستین فیلمی بود که بر اساس زندگی یک رئیس جمهوری فرانسه در قدرت ساخته می شد.

 

رسیدن شماری از سرمایه گذاران "وال استریت" به کن

 

 

 

یکی از رخداد های مهم فستیوال کن امسال، آمدن شماری از سرمایه گذاران و بورس بازان وال استریت به کن برای انجام تولیدات مشترک بود. پدیده ای بسیار عجیب چون اختلاف فرهنگی میان آمریکائیان و فرانسویان بسیار ژرف است.
علت این است که در پی بحران اقتصادی بزرگ چند سال اخیر و در خطر قرار گرفتن پول و سرمایه گذاریهای بی رویه دو دهه اخیر، سرمایه گذاران با نگاه خریداری به سینما می نگرند چرا که به این باور رسیده اند که تولید فیلم خطرش کمتر از سرمایه گذاریهای دیگر است. این در حالی است که صنعت سینما هم چون صنایع دیگر می تواند بازدهی نداشته باشد و سرمایه گذار را ورشکست کند.

 

البته سرمایه دارانی که می خواهند 100% در یک طرح سرمایه گذاری کنند، شرایط سختی را هم تعیین می‌کنند که از جمله، میزان فروش فیلم در سطح بین المللی است.
حال باید دید که تضاد بین دو هدف مختلف، از یک سو توجه بیش از حد به درآمد و از سوی دیگر آرمان هنری سینما، چگونه حل خواهد شد.

 

چند رده فیلم شامل این سرمایه گذاری نمی شوند: فیلم های بلند که از همان آغاز برای بازار "دی وی دی" تهیه می گردند و یا فیلم هائی که به زبان خارجی (غیر انگلیسی) تهیه می شوند.
به عنوان مثال فیلم "نجس ها"که یکی از پر فروش ترین فیلم های فرانسوی در سال 2011 بود و حتا در آلمان هم به فروش بسیاربالائی دست یافت، از آن فیلم هائی است که مورد توجه این سرمایه گذاران قرار نمی گرفت چون آن را خطری برای سرمایه خود به شمار می آوردند.

پروتکل اجتناب ناپذیر فسیتوال کن

 

 

 

 

برای کسانی که از راه تلویزیون به مراسم بالا رفتن از پله های کاخ فستیوال کن می نگرند شاید پروتکل مراسم نمایش فیلم ها چندان مشخص نباشد. 
بد نیست اشاره ای به چند مورد آنها بکنیم. نخست این که به ویژه آقایان باید پاپیون بزنند و کت شلوار سیاه برتن داشته باشند. که البته هنرمندان گاه از این اصل تخطی می کنند. برای خانم ها نیز لباس شب و زینت‌آلات اجباری است. در مورد کفش نیز دقت خاصی می شود. یعنی نمی توان با کفش تنیس از پله ها بالا رفت. رعایت وقت یکی از جدی ترین وظیفه‌هایی است که فستیوال کن، نه تنها به آنهائی که بر روی فرش قرمز گام می گذارند، بلکه برای خبرنگاران هم تحمیل می کند. هیچ کس نمی تواند پس از بسته شدن درها امید رفتن به درون سالن ها را داشته باشد.

افراد معمولی ای که با دعوت نامه در یکی از نمایش های رسمی شرکت می کنند،باید بدانند که نمی توانند خرامان خرامان چون هنرپیشگان از بین صدها عکاس وفیلمبردار عبور کنند و یا ژست های آرتیستی به خودبگیرند. در این صورت فورأ از آنها خواسته می شود که بر سرعت گامهایشان بیافزایند و وارد سالن شوند.

 

از عکاسان و فیلمبرداران صحبت شد. آنها نیز علاو بر رعایت لباس مناسب، نمی توانند هر کاری که دلشان میخواهدبکنند. آنها باید پشت نواری که کشیده شده قرارگیرند، بر روی زمین ننشینند و مزاحم عبور ستارگان نشوند. به هر کدام یک جای خاص برای تمام مدت فستیوال داده شده که در صورت عدم رعایت آن، کارت ویژه انها لغو می شود. 
همانگونه که گفته شد این قوانین به طور کلی رعایت می شود اما گاه به ستارگان اجازه داده می شود آنها را دور بزنند و یافانتزی در لباسشان به وجود آورند. که البته این نیز باید از پیش توسط مسئول مطبوعاتی فیلم با مقامات فستیوال مطرح و هماهنگ شده باشد. با این وجود پیش آمده که "ژرار دو پاردیو"، در آخرین لحظه به کن رسیده با همان لباس نامنظمش از پله ها بالا رفته است. برعکس در سال 1988، از ورود "ریچارد گیر" به سالن نمایش به دلیل پوشیدن لباسی راحت جلوگیری به عمل آمده بود.

در پایان باید بگویم که باد و بارانهای شدید و پی درپی روزهای نخست فستیوال که باعث شد شماری برنامه و ازجمله آتش بازی بزرگ کن لغو شود، بسیاری از کسبه و مسئولان میهمانی ها و شب نشینی هائی که بر روی پلاژ برگزار می شوند را از این ترساند که مبادا چون سال 2010 موج های شدید دریا همه تاسیسات نصب شده روی پلاژ را با خود ببرد. در آن سال چند روز مانده به آغاز فستیوال، مسئولان ناچار شدند با سرعت هر چه تمام تر آثار خرابی ها را پاک کنند و دوباره پلاژ را به حال پیش از توفان در بیاورند.


الجمعة 1 يونيو 2012
           

هدهد نیوز | سیاست | مسائل ملي | جامعه وحقوق | دانش و فن آورى | زنان ومردان | ورزش | ديدكاه | گفتگو | فرهنگ و هنر | تروريسم | محيط زيست | گوناگون | ميراث | ويدئو | سلامت | سرگرمى