لندن-بی بی سی فارسی-چند روز پیش مدیرکل اتباع و امور مهاجران خارجی استان فارس «طرح ممنوعیت فروش مواد غذائی به اتباع بیگانه» را تکذیب اما با تاکید بر این که «مردم با مشاهده یک تبعه بیگانه از او مطالبه کارت کنند» راه را بر بازجوئی همگانی از مهاجران در مکان های عمومی و خصوصی باز کرد.
این نخستین بار نیست که طرحی تبعیض آمیز علیه مهاجران افغانی مطرح و به رغم تکذیب رسمی اجرا می شود.
برخی تحلیلگران «خودحقیربینی در برابر اروپائیان و آمریکائیان و خودبزرگ بینی در برابر افغان ها، عرب ها و ترک ها» را از شاخص های ذهن و روان شناسی جمعی مسلط، و نه همگانی، در میان ایرانیان و از مولفه های پایدار فرهنگ غالب، و نه خرده فرهنگ ها، در ایران می دانند و برخورد تبعیض آمیز لایه هائی از مردم را با مهاجران افغانی بر همین زمینه توضیح می دهند.
هیچ تحقیق میدانی برای اثبات یا ابطال این برداشت وجود ندارد اما معتقدان بدان نه فقط به نمونه های گوناگون و مکرر گفتار و کردار برآمده از این ذهنیت و روان شناسی در نهادهای حکومتی و در میان لایه های گوناگون مردم استناد می کنند که از سکوت بسیاری از روشنفکران ایرانی در برابر این گونه برخوردها، از حضور توهم خودبرتربینی ایرانیان در بسیاری از آثار ادبی و هنری گذشته و معاصر، از رواج لطیفه های تحقیرآمیز علیه اقلیت ها و مهاجران، از ممنوعیت نانوشته ورود مهاجران افغانی و عراقی به شبکه مناسبات خانوادگی و دوستی و از تصویر رایج افغانی و عرب و ترک در شعور جمعی اکثریت نیز چون دلایلی برای تایید برداشت خود نام می برند.
بسیاری از ایرانیان فارسی زبان نه فقط به همسایگان و مهاجران، که به غیرفارسی زبانان هم میهن خود را به دیده تحقیر می نگرند.
احساس حقارت در برابر قدرتمند و خودبزرگ بینی در برابر ضعیفان از نمودارهای آسیب شناختی روان شناسانه انسان در جوامعی است که استبداد در ساخت و بافت سیاسی و اجتماعی و در فرهنگ و تاریخ آن ها نهادینه شده است.
اروپائیان و آمریکائیان در عرصه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از ایران پیشرفته تراند و قدرت های اروپائی و آمریکا، از عصر ناصری به دوران قاجار تا انقلاب اسلامی، از تعیین کنندگان سرنوشت سیاسی ایران بودند.
خودکوچک بینی ایرانیان در برابر جوامعی که آنان را برتر می دانند به مولفه ای مهم در روان شناسی جمعی بخش هائی از مردم بدل شده است.
ارمنی های و آشوری ها شاید تنها اقلیتی هستند که از توهم خودبزرگ بینی ایرانیان در امان مانده اند. هر دو اقلیت در مذهب با اروپائیان وجه مشترک دارند.
بسیاری از ایرانیان از دوران مشروطه به بعد بر توهم تعلق به «نژاد آریائی» خود را نه با همسایگان خود که با اروپائیان همسنگ می پندارند.
همذات پنداری با قدرت، مکانیزمی که برای جبران ضعف ابداع می شود، تمایل ضعیف به یکی پنداشتن خود با قوی و جبران ضعف واقعی با تصورات و توهمات ذهنی، می تواند زمینه های فرهنگی و روانی همذات پنداری ایرانیان را با اروپائیان توضیح دهد.
اما تبیین خودبزرگ بینی در برابر همسایگان در فرهنگ غالب بر ایران به آسانی توضیح خودکوچک بینی آنان در برابر اروپائیان و امریکائیان نیست چرا که در این پدیده تصورات مبهم بر جای شاخص های روشن نشسته اند.
گرایش هائی در این جوامع از کم رنگ شدن نظام ارزشی و فرهنگ خود در برابر فرهنگ اسلامی و جذب نشدن لایه هائی از مهاجران مسلمان در فرهنگ اروپائی نگران اند،
برخی مالیات دهندگان پرداخت حقوق بی کاری به مهاجران بیکار را اتلاف در مالیات های پرداختی خود تلقی می کنند،
برخی کارگران از رقابت نیروی کار ازران قیمت مهاجران با کارگران بومی رنج می برند،
اندک شماری به مکاتب نژادپرستانه و خارجی ستیز گرایش دارند اما این عوامل در ذهنیت ایرانیانی که بر مهاجران افغان و عرب ستم می کنندف تاثیر چندانی ندارد.
هزینه زندگی مهاجران افغان و عرب در ایران از مالیات مردم تامین نمی شود،
بر اساس آمارهای رسمی نیروی کار ارزان قیمت مهاجران افغانی تهدیدی برای بازار کار در ایران نیست اما کیسه کارفرمایان را می کند.
مهاجران افغان و عرب با مردم ایران هم فرهنگ اند. تفاوت و فاصله ایرانیان با مهاجران و همسایگان افغان، ترک و عرب خود در عرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چندان نیست و برخی همسایگان در برخی عرصه ها از ایرانیان پیشی گرفته اند.
عرب ها، ترک ها، بلوچ ها، افغان ها و کردها از عناصر تشکیل دهندگان محدوده ژئوپولیتکی ایران بوده و گاه بر آن حکومت کرده اند.
این درست است که اغلب مهاجران افغانی در ایران به لایه های کم سواد و فقیر جامعه خود تعلق داشته و اغلب تحصیل کردگان افغان به اروپا و امریکا مهاجرت کرده اند اما تفاوت سطح فرهنگ مهاجران افغانی با سطح فرهنگ اکثریت مردم ایران، که به لایه های فقیر و کم سواد تعلق دارند، از تفاوت فرهنگی ایرانیان مهاجر به اروپا با اروپائیان کم تر است.
مهاجران عرب و افغان در بسیاری از مولفه های فرهنگی با اکثریت ایرانیان همساز و همرنگ اند و خطر از دست رفتن نظام ارزشی و فرهنگ، که در اروپا از زمینه های برخورد تبعیض آمیز با مهاجران مسلمان است، در ایران مطرح نیست.
چرا ما برتریم؟
ملی گرایان افراطی برای تمیز ملت، قوم، نژاد و فرهنگ «برتر» خود شاخص هائی را عمده می کنند. رنگ پوست در اغلب موارد، تعلق به «نژاد آریا» در آلمان نازی و تعلق به «فرهنگ مسیحی ـ یونانی» در راست افراطی اروپای کنونی شاخصه ای است که به گمان معتقدان به برتری نژاد، ملت و فرهنگ «برتران» را از دیگران متمایز می کند.
هرجند بخشی از لایه های ثروتمند و متوسط ایران، که خود را «مدرن و متمدن» می پندارند، لایه های فقیر، کم درآمد و کم سواد جامعه خود را تحقیر و با همین روان شناسی به مهاجران افغان می نگرند، اما توهم «برتری فرهنگی» ایرانیان نسبت به همسایگان خود به هیچ زمینه ائی متکی نیست.
فرهنگ ایرانی در سنجش با همسایگان عرب و ترک چندان پیشرفته و متمایز نیست و اشتراکات فرهنگی بین ایرانیان و همسایگان افغان، عرب و ترک در حدی است که به جای تفاوت فرهنگی باید از همگنی فرهنگی سخن گفت.
ایرانیان در بسیاری از مولفه های کیفی فرهنگ غالب بر جامعه از جمله دین، خاطره تاریخی، آداب و رسوم و آئین ها، نظام ارزشی، رفتار و کردار اجتماعی، فقر فرهنگی، عقب ماندگی علمی و در بسیاری شاخص های کمی چون درصد باسوادان، تیراژ کتاب و مطبوعات، شمار مراکز دانشگاهی، سهم در فرهنگ، علم و دانش به همایسگان خود نزدیک و گاه و در برخی موارد عقب مانده تراند.
برخی ملی گرایان افراطی زبان فارسی و برخی اسلام گرایان مذهب شیعه را عامل وحدت و برتری ایرانیان می دانند اما بخش مهمی از ایرانیان به زبانی هائی جز فارسی سخن گفته و بخش مهمی از ایرانیان سنی مذهب اند.
عصر طلائی قدرت های ضعیف شده
تمدن ها و فرهنگ هائی که در گذشته دور قدرتمند و اکنون ضعیف اند، بین النهرین، مصر، یونان و ایران، برای پوشاندن اکنون خود به «عصر طلائی» آرمانی شده در گذشته پناه می برند.
مکانیزم جبرانی شکست مدام
ایرانیان در تاریخ دراز خود در اغلب جنگ ها از همسایگان عرب، ترک و افغان خود شکست خورده و تحقیر شده اند.
تحقیر و شکست در واقعیت می تواند به توهم برتری نسبت به فاتحان در ذهنیت و روان جمعی منجر شود.
تبلیغ و ترویج توهم برتری ایرانیان نسبت به ترک ها و عرب ها از مضامین اصلی شاهنامه فردوسی است. شاهنامه به روزگاری خلق شد که اعراب امپراطوری ساسانی را درهم پاشیده و خلفای عرب بر بخشی و سلسله های ترک تبار بر بخش دیگر ایران حکومت می کردند.
ایرانیان با شکست در جنگ با روسیه تزاری و با تسلط قدرت های استعماری بر کشور خود به دوران قاجار در یکی از افت ها و فرودهای تاریخی خود می زیستند. هم بدین دوران بود که برخی متفکران ایرانی «عصر طلائی» ایران باستان را به زمان حال احضار کردند..
نفرت نژادپرستانه از عرب ها و ترک ها، که در توهم برخی نویسندگان به عصر طلائی ایرانیان پایان دادند، از مضامین اصلی برخی آثار صادق هدایت است که خلاق ترین و مدرن ترین نویسنده ایرانی به دوران خود بود.
فرهنگ دولتی به عصر پهلوی اول بر تقدیس استبداد سلطنتی و نظام شاهنشاهی استوار بود.
پهلوی اول در روند بازسازی ملت و کشور به «عصر طلائی» و ایران باستان، افسانه برتری نژاد آریا و توهم آریائی بودن ایرانیان متوسل شد و پهلوی دوم نیز کمابیش همین تبلیغات را ادامه داد.
جمهوری اسلامی کوشید تا مفهوم ملت ایران را با «امت واحده اسلامی» جایگزین کند اما در برابر مقاومت ملی گرائی ایرانی شکست خورد.
نفوذ و جاذبه ملی گرائی در میان ایرانیان در حدی است که برخی دولتمردان جمهوری اسلامی پس از سی سال تبلیغ «امت واحده اسلامی» برای کسب رای بیش تر به شعارهای ملی گرایانه متوسل شده و می کوشند تا با جاانداختن «ایران شیعه» ملی گرائی را با مذهب آشتی دهند.
* فرج سرکوهی روزنامه نگار و منتقد ادبی مقیم آلمان است.