حسن منیمنه
دانیا قلیلات خطیب بهدرستی به رسمیت شناختن روایتها و شکایتهای متقابل اسرائیلی و فلسطینی را به عنوان مسیری برای تشنجزدایی و راهحل نهایی نزاع خاورمیانه پیشنهاد میکند. او به نحو قانعکنندهای هم استدلال میکند که طرفی که دست بالا را دارد، در موقعیتی است که میتواند در این راه پیشقدم شود.
به دنبال آن، خطیب از اسرائیل میخواهد که النکبه (Nakba) یعنی تبعید و سلب مالکیت اجباری فلسطینیها را در مقطع ایجاد دولت اسرائیل به رسمیت بشناسد. تقاضای او در صورتی قوت پیدا میکند و تاثیرگذار میشود که گسترش یابد و پسزمینه کامل نزاعها را در بر گیرد.
نزاع خاورمیانه در واقع، مبارزهای است بین اسرائیل به عنوان دولتی با قدرت عملی و رشدیابنده، و فلسطین که به نام دولت خوانده میشود اما هنوز فاقد الزامات بنیادی برای یک شکلگیری واقعی است –هر دو برای سرزمینی واحد یا دارای همپوشانی رقابت میکنند. بیتردید، اسرائیل در اینجا دارای امتیاز قابل توجهی است، هم از نظر ظرفیت خودش و هم از نظر حمایتهای خارجی که از آن میشود، بهویژه از سوی ایالات متحده آمریکا. روایت اسرائیل از دستیابی به توانمندسازی خود و استقلال، که پس از تاریخی طولانی از تعقیب و محرومیت حاصل شده، بسیار جذاب است؛ بهویژه آنکه تولد اسرائیل پس از نسلکشی یهودیان اروپا در جنگ جهانی دوم، تلویحا یا صریحا، به عنوان جبران تاریخ در نظر گرفته میشود.
خطیب بهدرستی، از منظر یک بومی فلسطینی و از چشمانداز اعراب منطقه به شکاف موجود در روایت اشاره میکند که در آن النکبه یا نادیده گرفته شده یا کوچک دیده شده و یا تقصیر آن به گردن قربانیان آن انداخته شده است.
با این حال، شاید مفید باشد که از خطیب و به طور کلی از فرهنگ سیاسی عرب بخواهیم تا النکبه را به عنوان یک فاجعه انسانی فی نفسه و به خاطر استحقاق خود موضوع مطرح کنند و از افتادن به دام معادلسازیهایی که بالقوه مسالهساز است، پرهیز کنند.
وقتی این کار به شکل خردمندانهای انجام گرفت، معادلسازیها هم ممکن است راهی برای انسانی دیدن متقابل موضوع نشان دهند، اما اگر از معادلسازی برداشت غلطی صورت گیرد چه بسا باعث عمیقتر شدن شکاف موجود شود. بیتردید، النکبه زخمی از هتک حرمت آزادی، عزت و مالکیت بر روان اعراب و فلسطینیان به جای گذاشته است. در جریان آن یک میلیون فلسطینی به تبعید رانده شدند و این به مثابه رویدادی تعیینکننده در وجدان ملی میلیونها فلسطینی باقی ماند. از سوی دیگر، هولوکاست تهاجمی مستقیم و تحقیرآمیز به حیات و انسانیت یهودیان اروپا بود که برای ریشهکن کردن آنها طراحی و اجرا شد. هولوکاست باعث کشته شدن شش میلیون یهودی و محو یهودیان از بخشهای زیادی از قاره اروپا شد. النکبه و هولوکاست منطقا معادل هم نمیتوانند بود؛ برخی ممکن است چنین کاری را توهینآمیز ببینند و فکر کنند که این معادلسازی صرفا به معنای آن است که ابعاد عظیم تباهی اخلاقی در آن جنایت نسلکشی به دست نازیها درک نمیشود. نیازی به توسل جستن به این معادلسازی هم نیست. اذعان به مصیبت النکبه نیازی به گفتوگو ندارد.
اما نزاع خاورمیانه جنبه دیگری هم دارد که در آن اسرائیل طرف ضعیفتر است. به نظر میرسد یهودی اسرائیلی با آنکه از عذابی که در اروپا کشیده گریخته، به وضعیت جدیدی از اهریمنانگاری و طردشدگی گرفتار آمده که اغلب از همان زبان و نشانهشناسی جریان یهودستیز اروپایی –که امروز عقب نشسته– استفاده میکند. فرهنگ سیاسی عرب آنقدر ضدیت با صهیونیسم را به یک موضع بیگانهساز ایدئولوژیک گسترش داده که باعث همگرایی یهودستیزان اروپایی و الهیات رادیکال اسلامی در محکومیت همه یهودیان به عنوان نمایندگان شر شده است.
از آنجا که به رسمیت شناختن این مصائب قرار است متقابل باشد، لازم است تهدیداتی که به صورت بخشی از فرهنگ سیاسی عرب درآمده و اسرائیل بارها با آن روبهرو شده –و مدام از حذف، نابودی و اخراج یهودیان به قارهای دیگر میگوید– به عنوان مکمل بحثهای مربوط به صدمه اخلاقی النکبه در نظر گرفته شود. هم این تهدیدها و هم رنج ناشی از النکبه عمدتا در فرهنگ سیاسی طرف مقابل، طرد شده یا کوچک انگاشته شده است؛ بنابراین، اذعان به اهمیت این دو موضوع به همدلی واقعی نیاز دارد که خود اولین گام برای سازش است. قطعا جنبههای مادی النکبه باید در نظر گرفته شود، ارزیابی گردد و حلوفصل شود، اما این کار باید در متن گستردهتری صورت گیرد که اغلب فرهنگ سیاسی عرب آن را نادیده میگیرد؛ یعنی احساس مسئولیت منطقهای در قبال همه قربانیان جابهجاییهای اجباری از جمله یهودیان رانده شده از سرزمینهای عربی.
معادلسازیها، چه کلی یا جزئی، ممکن است کاذب تلقی شوند و به نفاق دامن بزنند: مناخیم بگین به خاطر نقش تاریخیاش مورد احترام اسرائیلیهاست، علیرغم آنکه در ابتدای فعالیتهای مبارزاتیاش به روشی افراط گرایید که شاید به عنوان تروریسم شناخته شود. اما تجربه دلال المغربی، حتی اگر به بهترین شکل ارائه شود، باز محدود به همان اقدامی است که منجر به کشته شدن عدهای بیگناه شده است. داستان زندگی او را میتوان به عنوان بازتابی از یأس ملی در نظر گرفت. با این حال، تقدیس او به عنوان یک قهرمان و تجلیل از او به عنوان یک سرمشق، در تضاد با ضرورت به رسمیت شناختن مصائب و رنجهای طرف مقابل است؛ امری که واقعا، همانطور که دانیا قلیلات خطیب میگوید، لازمه مسیر آشتی است.
این مقاله در تریبون آزاد فکره از ستونهای بخش عربی وبسایت انستیتو واشنگتن منتشر شده است. نظرات بیانشده از سوی نویسندگان این تریبون آرای شخصی هر یک از نویسندگان است و لزوما مورد تایید انستیتو، کارمندان آن، هئیت امنا و هیئت مشاوران آن نیست
---------
.