هاشمی رفسنجانی؛ از نابودی اسرائیل تا نجات ایران
اکبر گنجی
رادیو فردا- هاشمی رفسنجانی در ۱۵ بهمن ۹۱، گفته است : «بجاست پس از گذشت ۳۴ سال از عمر پربرکت نظام جمهوری اسلامی ایران ارزیابی مجددی از دستاوردها، ناکامیها و نقاط مثبت و منفی خود داشته باشیم. چشم بستن بر روی اشتباهات و سیاستهایی که به کشور آسیب رسانده به صلاح آینده ایران اسلامی نیست».
این سخن حقی است، اما فرمانی که صادر می کند، درست نیست. میگوید:
«ارزیابی و سنجش دستاوردها و ناکامیها را کسانی میتوانند به خوبی انجام دهند که در مراحل گوناگون مبارزه، پیروزی و حیات نظام جمهوری اسلامی در متن و بطن حوادث و تحولات بوده و دلسوز انقلاب و نظام و آن را از خود بدانند».
اولاً: ارزیابی کامیابیها و ناکامیهای یک رژیم سیاسی متکی و منوط به حضور در مبارز و تأسیس و استقرار آن رژیم نیست.
ثانیاً: تحلیل خوب (درست؟) انقلاب و جمهوری اسلامی منوط به دلسوزی برای آن دو- یا از آن خود دانستن آن دو- نیست.
ثالثاً: آنان که انقلاب و جمهوری اسلامی را فرزند خود به شمار میآورند و برای حفظ آن حاضر به انجام هرکاری هستند، احتمالاً تحلیل و تبیین درستی از واقعیتهای انقلاب و جمهوری اسلامی ارائه نمیکنند. هاشمی رفسنجانی در ۱۴ بهمن ۹۱ جملاتی از آیتالله خمینی را با این تیتر بر روی وبسایت خود قرار داده است: «سخنان تاریخی امام در سال ۱۳۶۰- اهمیت حفظ نظام از حفظ یک نفر- ولو امام عصر باشد- بیشتر است». اگر حفظ جمهوری اسلامی از حفظ امام زمان هم مهمتر است، برای حفظ آن دیگر هیچ اقدامی ناموجه نخواهد بود (رجوع شود به مقاله «وجوب دروغگویی و جاسوسی برای حفظ نظام»، در کتاب بود و نمود خمینی، وعده بهشت، برپایی دوزخ، صص ۱۷۵- ۱۹۰). نگریستن از این منظر به مسائل و مشکلات، نه تنها راهگشا نیست، بلکه به فهم مسائل و مشکلات هم منتهی نمیشود.
رابعاً: هاشمی رفسنجانی قطعاً از وضعیت فعلی روابط ایران و دولتهای غربی و تحریمهای اقتصادی فلجکننده ناراضی است و به درستی نگران است که مبادا وضعیت به سمت حمله نظامی به ایران پیش رود. به همین دلیل در جلسه ۱۴ بهمن ۹۱ مجمع تشخیص مصلحت نظام میگوید :
«مردم ما با درک بالای سیاسی و شناخت شرایط روز کشور و اوج دشمنیها و تحریمها، بار دیگر هوشمندانه در راهپیمایی ۲۲ بهمن حضور گویایی خواهند داشت و چشم طمع دشمنان انقلاب را کور و در دل آنها رعب ایجاد خواهند کرد».
هاشمی - به درستی- به دنبال تنشزدایی با دولتهای غربی است. اما اگر به عنوان دلسوز و پدر جمهوری اسلامی بخواهد این وضعیت خطرناک را تبیین کند، قطعاً در درجه اول انگشت اتهام را به سوی محمود احمدی نژاد نشانه خواهد رفت که با یاوهگویی کشور را در این چنبره اسیر کرد. کما این که او در طی هفت سال اخیر مسئولیت همه مسائل و مشکلات را به گردن احمدینژاد و یارانش انداخته و میاندازد.
نقش دولت اسرائیل در پیدایش وضعیت کنونی
دولت اسرائیل بیشترین نقش را در بسیج دولتهای غربی علیه جمهوری اسلامی داشته است. دولتمردان اسرائیل، با علم کردن سخنان دنکیشوتوار زمامداران ایران برای نابودی اسرائیل و فضاسازی قوی در این خصوص که ایران قصد دارد برای نابودی اسرائیل بمب اتمی بسازد، توانستهاند تحریمهای فلجکننده علیه ایران را به تصویب رسانده و با تهدید دائمی بمباران تأسیسات هستهای ایران، بر حجم تحریمها بیفزایند. دولت اسرائیل- با توسل به عملکرد نادرست جمهوری اسلامی- مسئله فلسطین را به حاشیه راند و نزاع اعراب و اسرائیل را به نزاع اعراب و ایران تبدیل کرد. اسرائیل کوشیده و میکوشد تا ایران را خطری بالفعل برای صلح و امنیت جهانی جا بیندازد.
چرا دولت اسرائیل دست به چنین اقداماتی زده و میزند؟ البته این کنش علل و دلایل عدیدهای دارد (از جمله تداوم اشغال سرزمینهای اشغالی. فیلم مستند «قلعه بانان » که بازگوکننده نظرات شش رئیس پیشین سازمان امنیت داخلی اسرائیل - شین بت- است، بهترین شاهد این مدعاست). اما تردید نمیتوان کرد که زمامداران جمهوری اسلامی بخشی از این علل و دلایل هستند. هاشمی رفسنجانی و مریدانش، محمود احمدینژاد را عامل این وضعیت جلوه میدهند. نقش فلاکتبار احمدینژاد قابل انکار نیست، او تماماً به سود دستراستیترین جناحهای دولت اسرائیل عمل کرده است. اما کل مسئله جمهوری اسلامی و اسرائیل را نمیتوان به احمدینژاد فروکاست. این نزاع ریشه در دوران قبل از پیروزی انقلاب داشته و از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد مرحلهای شد که رفته رفته ایران را به وضعیت کنونی سوق داد.
نقش هاشمی رفسنجانی در پیدایش این وضعیت
روایت هاشمی از تبدیل مسئله نزاع با اسرائیل به یکی از ارکان نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی جالب توجه است. او خود را مسئول این امر به شمار میآورد. میگوید پس از قضایای ۱۵ خرداد ۴۲، کتاب سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار را به فارسی ترجمه کرد:
«بعد از انتشار کتاب امام آن را مطالعه فرمودند و به علمایی که آن روز مخالف پرداختن مبارزه به مسئله فلسطین بودند، پیشنهاد مطالعه دادند که حاصل آن همگانی شدن توجه به جنایات اسرائیل در ایران اسلامی شد که تا آن روز رژیم پهلوی به خاطر ارتباطاتی که با رژیم صهیونیستی داشت، سعی در کتمان مسئله فلسطین در ایران داشت».
آیتالله خمینی و هاشمی رفسنجانی قدرتمندترین زمامداران جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب بودند. هاشمی در آن دوران نظریهپرداز چپ و نیروهای رادیکال نظام بود. تندترین سخنان علیه اسرائیل، توسط آیتالله خمینی و هاشمی رفسنجانی در این دوران ایراد گردید. سخنان هاشمی در این دوران علیه اسرائیل بالغ بر صدها صفحه است. به عنوان نمونه به ۱۴ مورد زیر بنگرید:
یکم- نماز جمعه ۲۹ آبان ۱۳۶۰: در این خطبه میگوید باید اسرائیل را در تلآویو شکست داد و از منطقه برانداخت:
«من یک بار در همین تریبون نماز جمعه گفتم که مسئله اصلی این است که اصولاً دولتی به نام اسرائیل در منطقه خطرناک است و اگر مسلمین و اعراب در سیاستهاشان از این اصل نزول کنند، باختهاند. در آن خطبه مستقل توضیح دادم که اصلاً دولتی به آن نام نمیتواند بیاید...اسرائیل بیتالمقدس را بدون زور تحویل نمیدهد و این زور، جدا از مبارزه با اصل اسرائیل نیست. تا این غاصب را در تلآویو شکست ندهیم، در بیتالمقدس نمیتوانیم شکست بدهیم... اگر مشروعیت اسرائیل را پذیرفتیم، باختهایم و آمریکا هم همین را میخواهد... بروند نیروهایشان را متمرکز کنند تا اسرائیل را از منطقه براندازند. من نمیگویم یهودیان را بریزید بیرون. یهودیان هم مثل بقیه مردم میتوانند در فلسطین زندگی کنند. فلسطین متعلق به مردم فلسطین است. کسی که از شوروی یا آمریکا، از هند یا اروپا آمده، اگر جایی برایش ماند، مثل مهاجرین دیگر زندگی بکند، وگرنه برود. دولت، خاک و حکومت مال مردم فلسطین است». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۰، جلد اول، صص ۴۰۸- ۴۱۱)
دوم- نمازجمعه ۶ فروردین ۱۳۶۱:
«در اسرائیل باید این جوری جنگید! با این شکل و شیوه که ما جنگیدیم، کشور کوچکی مثل سوریه میتواند به تنهایی اسرائیل را از پا در آورد. انشاءالله در آینده این شیوه جنگ مرسوم خواهد شد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، ص ۳۱)
سوم- نمازجمعه ۱۳ فروردین ۱۳۶۱:
«به مردم فلسطین تأکید کردهام که بیایید با همان شیوه انقلاب اسلامی، انقلاب کنید و با همان شیوهای که ما با صدام جنگیدیم؛ یعنی همان شیوهای که سربازان و پاسداران و مردم ما نشان دادند که بزرگترین قدرت را در ظرف چند روز میشود خرد کرد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، ص ۶۶)
چهارم- نمازجمعه ۲۷ فروردین ۱۳۶۱: در این خطبه هاشمی اعراب را به جنگ برای نابودی اسرائیل دعوت میکند، منتها نکته مهم این است که میگوید اگر این دعوت پذیرفته شود، «ما پیشاپیش آنها خواهیم بود»:
«فتنهها از کاخ سفید شروع میشود و معبرش از چاههای نفت عربستان و کویت و قطر و دوبی و عراق است و به شخصیتهایی مثل صدام و شاه حسین و شاه حسن و خالد و امثال اینها منتهی میشود... بگذارید مسلمانهای خالص، که ما پیشاپیش آنها خواهیم آمد، بیایند و در آنجا برای شما و در کنار شما خون بدهند تا اسرائیل را بیرون کنیم و فلسطین را آزاد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، صص ۹۳- ۹۵)
پنجم- نمازجمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۱: در این خطبه مدعی است که تنها کشوری که میتواند اسرائیل را نابود سازد، ایران است. مطمئناً این یکی از کارهای بزرگ ایران خواهد بود، آمریکا و اسرائیل هم از آن اطلاع دارند. به دولتهای عربی همسایه هم مطابق معمول به شدت میتازد و میگوید اگر به مسیری که ما میگوییم بروید، دست ما بالای سر شما خواهد بود:
«هدف کلی این است که با این دو جریان، که گفتم درواقع جریانی واحد است، جمهوری اسلامی ایران و در حقیقت اسلام را در مقابل عربها و بخش مرتجع عرب قرار بدهند. و در کنار آن، حساسیتی را که دنیای عرب روی اسرائیل دارد، کم کنند و حساسیت را- رندانه و رذیلانه- به ایران منتقل کنند. ببینید! اینها که زیربار میروند، چقدر احمقند! ایرانی که- من خیال میکنم- در آینده مهمترین مرکزی است که میتواند اسرائیل را نابود کند و هرکس به غیر از ایران، امید ببندد، دارد به سراب نگاه میکند و مطمئناً این یکی از کارهای بزرگ ما خواهد بود و اسرائیل هم میداند و آمریکا هم میداند، حالا ایران را برای عربها خطر، و اسرائیل را دوست عربها میدانند!... اگر شماها دست از این ریا کاریها بردارید، با ما عاقلانه برخورد کنید، با اسرائیل بجنگید، ثروتهای اسلام و مسلمانها را در جیب تراستهای آمریکایی نریزید و بخواهید مستقل زندگی کنید، دست ما بالای سر شما هم خواهد بود و با شما خواهیم بود». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱،جلد دوم، صص ۲۱۰- ۲۱۳)
در همین زمان، شورای عالی دفاع ایران شرط جدیدی به شرایط صلح با عراق اضافه میکند. هاشمی در نطق ۲۳ خرداد ۱۳۶۱ در مجلس در این خصوص میگوید:
«شورای عالی دفاع تصمیم گرفت که یک شرط به شرایط آتشبس اضافه کند و آن این است که راهی از خاک عراق در اختیار جمهوری اسلامی برای انتقال نیروهای رزمنده به قدس باید داده شود. متأسفانه بعث عفلقی عراق با فرصتطلبی با این پیشنهاد سازنده برخورد کرد و در دنیا اعلام کرد که ما این راه را میدهیم به شرط این که ایران آتشبس را قبول کند، چون در غیر شرایط آتشبس، نمیشود راهی در اختیار کشور متخاصم گذاشت. این فرصتطلبی برای تحمیل مطلبی که ما بیش از ۲۰ ماه است که داریم روی آن مقاومت میکنیم، برای ما غیر قابل قبول است. ما راه را میخواهیم برای دفاع از اسلام، برای دفاع از مسلمین، برای جنگ و جهاد با متجاوز صهیونیزم. عراق میخواهد از ما باج بگیرد و حزب بعث در حال سقوط را از سقوط نجات دهد و حقوق ملت ما را که با نثار خون در معرض تأمین آن قرار گرفتیم، از ما دریغ کند». (هاشمی رفسنجانی، نطقهای قبل از دستور سال ۱۳۶۱، جلد دوم)
اما آتشبس بدون سرنگونی صدام حسین معنا نداشت. هاشمی در ۱۰ مهر ۱۳۶۳ طی مصاحبه ای درباره پایان جنگ گفت: «تنها رفتن صدام شرط نیست، جریانی که این همه خسارت و بلا را بر سر منطقه آورده و دل اسرائیل و کشورهای منطقه را خوش کرده باید برود». (هاشمی رفسنجانی، مصاحبههای سال ۱۳۶۳، جلد چهارم)
ششم- نمازجمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۳: در این خطبه هاشمی برای غده سرطانی اسرائیل حتی هزارمتر مربع حق حیاط قائل نمیشود. شرایط را برای خلاص شدن از شر وجود اسرائیل مهیا میبیند. برای نابودی اسرائیل اعراب باید همکاری کنند، اما نقش اصلی با «بچههای ما» است که آن را «ذوب کنند».
دو مدعای متعارض درباره اسرائیل وجود دارد. الف- اسرائیل عامل آمریکا در منطقه است و سیاستهای امپریالیستی آن کشور را محقق میسازد. ب- اسرائیل در منطقه سیاستهای خود را تعقیب کرده و آمریکا را هم به دنبال خود کشانده و میکشاند. (مقاله «تنها شدن آمریکا در حمایت از ستم » ناظر به این مدعاست) هاشمی مدافع مدعای اول است. در برابر این اعتراض که جنگ با اسرائیل به منزله جنگ با آمریکاست، از آن استقبال کرده و میگوید که شرایط منطقه بهتر از شرایط ویتنام است و «بچههای ما» میتوانند ترتیب آمریکا را هم در این جنگ بدهند. میگوید:
«از نظر ما اصل وجود اسرائیل مایه حرف است. مسئله، این نیست که اسرائیل فقط به لبنان تجاوز کرده است. در آن خطبه هم گفتم که وجود اسرائیل در منطقه- ولو در هزا متر مربع- مایه بلاست و این بدبختیها را در پی دارد و باید هرچه زودتر این غده سرطانی را- به قول امام- از پیکر منطقه خارج کرد. این اصل مسئله است و یکی از آن مواردی که ما میگفتیم، امروز پیش آمد. ما برآنیم که اسرائیل، به مثابه یک آلت دست در منطقه، در اختیار آمریکاست و نه تنها در اختیار آمریکا، که در اختیار ناتو... این جنایتکاران صهیونیست، بدون تردید سادیسم دارند... مطمئن باشید که اگر نفت نرود، اسرائیل به حیات خود نمیتواند ادامه دهد و آمریکا هم نخواهد توانست این جنایات را تمهید کند و سیل اسلحه را به اسرائیل سرازیر سازد... تنها راه مبارزه با اسرائیل، ایجاد سپاه و ارتش مشترک مسلمانان است. الان برای این که شر اسرائیل، را کم کنیم، زمینه- از جهات گوناگون- مهیاست. این جنایت[حمله به لبنان]، که وجدان بخشی از مردم دنیا را بیدار کرده است، زمینه جهانی به ما می دهد که به این معرکه وارد شویم. اسرائیل با پای خودش توی دام آمده؛ همان کاری که صدام کرد... ما میتوانیم- با هم- یک ارتش مشترک درست کنیم و در همین لبنان، اسرائیل را منهدم نماییم... بچههای ما... اسرائیل را همان جا ذوب میکنند... خواهند گفت آمریکا به منطقه میاید و به نفع اسرائیل وارد جنگ میشود. اتفاقاً بگذارید آمریکا بیاید... مسئله جالبتر این است که این منطقه هم برای جنگ بچههای ما با نیروهای آمریکا، از ویتنام مناسبتر است... ما اگر یک ماه رابطه اسرائیل را با جهان قطع کنیم، دیگر راه عبور ندارد؛ فقط از طریق دریای مدیترانه میتواند تردد کند که آنجا را هم میتوانیم ناامن کنیم. اگر مسلمانها بجنبند- که باید بجنبند- اسرائیل را خفه میکنیم». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، صص ۲۷۹-۲۸۸).
در برابر این اعتراض که داستان لبنان چه ارتباطی به ایران دارد و چرا نیروهای ایرانی را برای مقابله با تجاوز اسرائیل به لبنان اعزام کردهاید، هاشمی میگوید:
«با صراحت و قاطعیت عرض میکنم که اتفاقاً خیلی هم به ما مربوط است. ما اصلاً اعتقاد داریم که جنگ عراق به خاطر اسرائیل برما تحمیل شد و در واقع داریم چوب حضور و وجود اسرائیل را در منطقه میخوریم... آمریکا درصدد برآمد که نگذارد ایران اسلامی و انقلابی، که ضد اسرائیل و صهیونیسم است، در منطقه فعال شود. ما به خاطر اسرائیل، گرفتار جنگ امروزمان هستیم و اگر این جنگ خاتمه پیدا کند و اسرائیل بماند، مطمئن باشید که باز جنگ خواهیم داشت. آری! تا اسرائیل به این صورت در منطقه باشد، ما نمیتوانیم از جنگی احتمالی فارغ باشیم». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، صص ۲۸۹- ۲۹۹).
مدعای او این است که تا اسرائیل وجود داشته باشد، ایران هم درگیر جنگ خواهد بود. اگر اسرائیل نباشد، جنگی هم وجود نخواهد داشت.
هفتم- نماز جمعه چهارم تیر ۱۳۶۱: در این خطبه میگوید که قوت انقلاب و جمهوری اسلامی ناشی از قدرت مردم و حمایت آنان و اسلام است. مردم گناوه از او درخواست کردهاند تا به لبنان رفته و با اسرئیل بجنگند، او هم وعده میدهد که همینها اسرائیل را ساقط خواهند کرد:
«آمریکا و دشمنان ما نمیفهمیدند مبنای قوت و قدرت این انقلاب چیست و یک جای دیگری تیر میزدند... اینها را بنیصدرها و بیشعورهای لیبرال نمیفهمند... انشاءالله اسرائیل را هم همین [مردم گناوه] ساقط میکنند». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، صص ۳۳۰- ۳۳۱)
اتفاق جالب توجه آن زمان این است که «امام مخالف اعزام نیرو به لبنان هستند. با آقای خامنهای صحبت کردم. قرار شد که با امام ملاقات کنیم و موضع روشنی اتخاذ شود». (خاطرات ۴ تیر ۶۱، پس از بحران، ص ۱۱۳) فردای آن روز آن دو به دیدار آیتالله خمینی رفته و او با حضور ایران در جبهه لبنان مخالفت میکند. ( پس از بحران، ص ۱۱۳)
هشتم- نماز جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۶۱: در این خطبه نیز اسرائیل را عروسک خیمهشببازی آمریکا قلمداد کرده و به دولتهای مسلمان میگوید باید جمع شده و با اسرائیل و آمریکا بجنگیم:
«اسرائیل، ولد نامشروع آمریکا، میگوید نه! خوب، او که در مقابل آمریکا کسی نیست که بگوید نه... مدعی هستیم که باید مسلمانها دور هم بنشینند تا شاید به توافقی برسند اما باید برای جهاد علیه کفر و مبارزه با اسرائیل و آمریکا دور هم بنشینیم». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۱، جلد دوم، صص ۵۰۷- ۵۰۸)
نهم- نماز جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۶۲: مدعای او همیشه این بوده که ناسیونالیسم عرب نمیتواند با اسرائیل بجنگد، اگر اسلام ایدئولوژی مبارزه شود، دولتی به نام اسرائیل باقی نخواهد ماند:
«اگر در اسرائیل از روز اول، مبارزه فلسطینی ها بر معیار اسلام بود، تا امروز اسرائیل نمی ماند». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۲، جلد پنجم، ص ۳۰).
دهم- نمازجمعه هفتم اردیبهشت ۱۳۶۳: در این خطبه وعده میدهد که پس از پیروزی بر صدام حسین، نیروهای ایرانی به جنگ اسرائیل خواهند شتافت تا منطقه را از شر صهیونیسم نجات دهند:
«فقط یک کشور باید از ما بترسد و آن هم اسرائیل است. و این را هم هیچ وقت مخفی نکردیم. ما آن روزی که از این جنگ فارغ شدیم و نیروهایمان آزاد شدند، اولین کار ما پرداختن به مسئله فلسطین و ایجاد هماهنگی با کشورهای اسلامی است. برای اینکه فلسطین را از شر صهیونیسم نجات بدهیم و منطقه را از شر صهیونیسم نجابت بدهیم و امنیت را در منطقه به وجود آوریم و این کار را به فضل خدا خواهیم کرد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۳، جلد ششم، ص ۱۰۴)
هاشمی میان انقلاب ایران و جمهوری اسلامی با اسرائیل «خصومت آشتیناپذیر» برقرار ساخته و از «لزوم جنگ» ایران با اسرائیل، «تا نابودی کامل صهیونیسم» سخن میگوید:
«با تحقق حکومت اسلامی در ایران و اعلان روزجهانی قدس در ماههای اول پیروزی انقلاب و قطع رابطه ایران با اسرائیل و اعلان خصومت آشتیناپذیر و لزوم جنگ تا نابودی کامل صهیونیسم و آزادی تمامی خاک فلسطین، از طرف ایران، استکبار جهانی و مرتجعان عرب متوجه شدند که از این به بعد نمیشود در حد شعار و فریب دادن افکار عمومی مسلمین اکتفا کرد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۳، جلد ششم، ص ۱۱۶)
هاشمی سپس یک گام پیش رفته و از استفاده از سلاح شیمیایی و گاز سمی سخن میگوید. میگوید صدام این نوع سلاحها را علیه مردم ایران به کار برد، اما اگر نصف آنها علیه اسرائیل به کار رود، همه از شر آنها خلاص میشدند:
«استفاده از سلاح شیمیایی و گاز سمی علیه مسلمین در ایران و شهرها و مراکز صنعتی و کشتیها، اگر نصف آنچه که در ایران مرتکب شدند در خاک اسرائیل به کار میرفت امروز دنیای اسلام و عرب از شر آنها نجات یافته بود». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۳، جلد ششم، ص ۱۱۷)
یازدهم- نمازجمعه ۲۶ مرداد ۱۳۶۳: منطقه به صلح نیازمند است، اما صلح با اسرائیل و صدام حسین ممکن نیست. اسرائیل را باید از سازمان ملل اخراج کرد، آمریکا هم اگر از او پشتیبانی کرد، باید به سوی سازمان ملل بدون آمریکا و اسرائیل رفت:
«این صلح پایداری که به عنوان سیاست اصلی اشاره کردم شامل اسرائیل نمیشود. در منطقه با وجود اسرائیل ما صلح پایدار را ممکن نمیدانیم. لذا سیاست ما روی این مسئله متمرکز است که اگر منطقه صلح پایدار میخواهد باید اسرائیل و صدام از منطقه بیرون بروند... در قدم اول اسرائیل را از سازمان ملل اخراج کنیم، و اعلام کنیم کشورهای اسلامی حاضر هستند تا مخارجی که آمریکا به سازمان ملل میدهد و تهدید کرده که اگر اسرائیل بیرون برود، من هم بیرون میروم و این مخارج را نمیدهم بپذیرند. ما به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل و به عنوان یک پیشتاز، علی رغم این که در حال جنگ هستیم و نیاز فراوانی به پول داریم، حاضر هستیم، قسمت اعظیمی از این مخارج را بپردازیم و میدانیم که سازمان ملل که آمریکا در آن نباشد مخارج آن بسیار کمتر از اینها خواهد بود و انشاءالله در مسیر بسیار خوبی خواهد افتاد. و از این حربه هم نترسید. یا آمریکا تسلیم شود و بدون اسرائیل بماند و یا بدون اسرائیل و آمریکا، سازمان ملل را در مسیر اصلی خود خواهیم انداخت». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۳، جلد ششم، ص ۳۴۲)
دوازدهم- نماز جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۶۳: جمهوری اسلامی مصمم به ضربه زدن به امپریالیسم آمریکا و عاملش اسرائیل است. ببر کاغذی آمریکا را تحقیر کردیم و تهدید آمریکا به سود ایران است:
«جمهوری اسلامی، مصمم شده است که برای ضربه زدن به صهیونیسم و امپریالیزم از اخراج اسرائیل از سازمان ملل شروع کند و روی این نکته پافشاری کند... یکی از پیروزیهای ما همین است که بگذاریم اسرائیل از سازمان ملل بیرون رود و آمریکا هم دنبالش بیرون شود... آماده باشید تا این ضربه را به پیکر آمریکاییها و اسرائیلیها وارد کنید؛ وقتی که ضربه را وارد کردید، میبینید که تهدیدهای آمریکا تو خالی است؛ اینها واقعاً ببر کاغذی هستند. اگر همه ما علیه آنها رأی بدهیم، چه میتوانند بکنند؟ ما که یک کشور در حال انقلاب بودیم، آن گونه مردانه پنجه در پنجه اینها انداختیم و خفت را به آمریکا تحمیل کردیم، ابهت او را شکستیم، یک سال جاسوسهایش را اینجا نگه داشتیم و در مقابل همه تهدیدهایش نیشخند زدیم. مگر چه کاری توانست بکند؟ تهدید آمریکا برای ما یک نفع است». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۳، جلد ششم، صص ۴۱۷- ۴۱۸)
سیزدهم- نمازجمعه ۱۸ آبان ۱۳۶۳:
«هیچ چیز جز زور و اسلحه و فشار اسرائیل را از منطقه بیرون نخواهد کرد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای نمازجمعه سال ۱۳۶۳، جلد هفتم).
چهاردهم- نمازجمعه ۱۲ مهر ۱۳۶۴: اسرائیل مقر فلسطینیان در تونس را بمباران میکند. هاشمی هم دستور متقابل میدهد: در خانه اسرائیلیها بمب منفجر کنید، سفارتخانههای آمریکا و اسرائیل را منفجر کنید، چرا که با امپریالیسم و اسرائیل فقط و فقط با زبان زور میتوان سخن گفت:
«اسرائیل را اگر به خودش واگذار کنیم، یک وجب از زمین فلسطین را به فلسطینیها نخواهد داد. تحقیقاً تا زور بالای سرش نباشد، تا بمب بالای سرش نباشد، تا بمب در مقابل خانه شان منفجر نشود، یک وجب زمین را به فلسطینیها نخواهند داد... خوب! اگر فلسطینیها این جوری بودند که در جواب کشته شدن افرادشان در تونس، در اروپا، یا آمریکا یا آسیا یا هر جای دیگر در کشورهای عربی، آمریکاییها را و یا سفارت اسرائیل را به عنوان انتقام منفجر میکردند و جواب آنها را میدادند، آنها این جرئت را داشتند؟... این تروریسم دولتی اسرائیل و آمریکا علیه تونس و سازمان آزادیبخش فلسطین موقعی انجام میشود که عملاً اسلحه را زمین گذاشتهاند. این حادثه نشان میدهد که با امپریالیسم فقط با زبان زور که زبان خودشان است میشود حرف زد». (هاشمی رفسنجانی، خطبههای جمعه سال ۱۳۶۴، جلد نهم، صص ۲۹- ۳۳)
نتیجه:
الف- زمانی که هاشمی انقلاب و جمهوری اسلامی را این گونه میساخت- یعنی سرشتی ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی بدان میبخشید- احمدینژاد سرگرم شاگردی در «اسلام فقاهتی» بود. او مخالف اشغال سفارت آمریکا بود و میگفت به جای آن باید سفارت شوروی را به اشغال در آورد. احمدینژاد و دهها هزار تن دیگر- در این دوران- دانشآموز مدرسه و مکتب هاشمی رفسنجانی بودند و شدند. احمدینژاد- استاندار هاشمی- را خامنهای بالا برد و سخنانش را در دورهای به مواضع نظام تبدیل کرد. برای اینکه مواضع خودش بود. سیاستهای ولی فقیه بیش از هر چیز کشور را به این وضعیت کشانده است.
ب- جنگ ایران و عراق به سود اسرائیل بود. به همین دلیل دولت اسرائیل از هیچ اقدامی برای تداوم آن جنگ کوتاهی نکرد. آیتالله خمینی و هاشمی رفسنجانی پیشنهادهای صلح و دریافت خسارت را رد کرده و موضوع سرنگونی صدام حسین و تشکیل حکومت اسلامی در عراق را مطرح میساختند. طی جنگ هشت ساله، میلیونها مسلمان کشته و زخمی و آواره شد، زیرساختها و منابع دو کشور نیز نابود شد. منافع آن نصیب دولت اسرائیل شد. مگر رویدادهای وحشتناک عراق و سوریه به سود دولت اسرائیل تمام نمیشود؟ ماهنامه ریدرزدایجست در گزارشی در تیرماه ۱۳۶۵ نوشت که اسرائیل فروش موشکهای امریکایی را به ایران پیشنهاد کرده است: «آنچه که در پشت حمایت نظامی اسرائیل از چنین رژیمهای قانونشکنی چون آیتالله خمینی به چشم میخورد این است که درگیری بیشتر ایران و عراق در جنگ با یکدیگر، امنیت اسرائیل را کمتر تهدید میکند». ( کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۵، اوج دفاع، ص ۱۸۱)
هاشمی که آن همه از اعزام نیرو به لبنان جهت جنگ با اسرائیل دفاع میکرد، در ۱۴ فروردین ۸۱ در مقدمهای که بر خاطرات سال ۱۳۶۲ نوشته، میگوید که اعزام نیروی ایران به لبنان توطئه مشترک آمریکا و اسرائیل و فرانسه جهت کاستن فشار بر صدام و ادامه جنگ بود:
«فشار فوقالعاده آمریکا، اسرائیل و فرانسه بر مردم لبنان با هدف کشاندن نیروهای جمهوری اسلامی به لبنان برای کم کردن فشار از صدامیان و تقسیم نیروهای حاضر در جبهههای نبرد». ( کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۲، آرامش و چالش، ص ۱۱)
پ- مراکز متعدد دولت اسرائیل این گونه سخنان دنکیشوتوار را به دقت تمام جمعآوری کرده و دوز آن را به هزاران برابر رساندند. محافل به شدت دستراستی اسرائیل این مدعا را برساختند که ایران میخواهد بمب اتمی بسازد تا اسرائیل را نابود سازد. مستند آنها چه بود، خطبههای نمازجمعه سال ۱۳۸۱ هاشمی رفسنجانی (رجوع شود به مقاله «هاشمی رفسنجانی به روایت مداحان »)، غنیسازی اورانیوم و یاوهگوییهای احمدینژاد.
ت- دولت آمریکا که از پیروزی انقلاب ۵۷ زخمی شده بود، با اشغال سفارتش در سال ۱۳۵۸، بیشتر و بیشتر زخمی شد. تحریمهای اقتصادی ایران را آغاز کرد. بعدها، در جنگ تجاوزکارانه صدام حسین به ایران، به کمک عراق شتافت. آن نزاعها ادامه یافت تا به وضعیت خطرناک کنونی رسیدهایم. عراق ۱۳ سال تحت تحریمهای فلجکننده اقتصادی قرار گرفت- که طی آن نیم میلیون کودک زیر پنج سال عراقی نابود شدند- تا به آن کشور حمله و اشغال شد. هاشمی و اکثر زمامداران جمهوری اسلامی تصور دقیقی از روابط آمریکا و اسرائیل ندارند. جان هیگل، وزیر دفاع پیشنهادی اوباما، در ۱۲ بهمن ۹۱ در سنای آمریکا وقتی با این اعتراض مواجه شد که قبلاً گفته است: اعضای کنگره تحت ارعاب «لابی یهود» قرار دارند، پاسخ گفت : «پیش از این گفته بودم که از کاربرد لفظ لابی یهودی متأسفم...باید میگفتم لابی طرفدار اسرائیل». دقت کنید: وزیر دفاع آمریکا و سناتور سابق جمهوریخواه اعتراف میکند که نمایندگان مجلس آمریکا تحت ارعاب لابی طرفدار اسرائیل قرار دارند.
ث- وضعیت کنونی محصول احمدینژاد به تنهایی نیست، این وضعیت محصول یک تاریخ است. تاریخی حداقل ۳۳ ساله. تاریخی که باید مورد بازنگری ناقدانه قرار گیرد. مسئله ایران، مسئله محکوم کردن این فرد یا آن فرد نیست. مسئله اصلاح «راه طی شده» منتهی به گورستان است. از سیاستهای نادرست باید دست شست.
ج- هاشمی رفسنجانی کنونی، هاشمی رفسنجانی دهه ۱۳۶۰ نیست. هاشمی دهه ۷۰ و ۸۰ هم نیست. هاشمی دهه ۹۰ است. او از نظر ذهنی تغییر کرده است. اما این تغییر باید به گونهای هویدا شود که تأثیرگذار باشد. هاشمی در آستانه ۷۹ سالگی فرصت زیادی ندارد. مسئله کنونی ما، مسئله حفظ جمهوری اسلامی نیست که امام زمان را هم بتوان فدایش کرد، مسئله ما، مسئله حفظ ایران و ایرانیان از خطر نابودی است. باید دستی بالا زد و راهی گشود. اگر هاشمی نخواهد امروز کاری صورت دهد، با توجه به محدودیتهای امکاناتی و نیروهای اجتماعی، دیگر فرصتی برای او باقی نخواهد ماند. از دست رفتن فرصت هاشمی و دیگران مهم نیست، مهم حفظ تمامیت ارضی ایران، بقای ایرانیان و نظامی در خور آنان است، نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر که به طور طبیعی کثرتگرا، سکولار و حافظ حقوق اقلیتهای قومی و جنسی و مذهبی خواهد بود.