محاکمه یک نسل - مهدی هاشمی فعال سیاسی عرب اهواز

مسائل ملی قومی عرب اهوازی ایران

علی شریفی یکی از چهار جوان اعدامی گفت:
ما مخالف تروریسم و خشونت از هر طرفی که باشد هستیم. ما حقوق ملت خود را به شکل مسالمت آمیز و از طریق برگزاری تظاهرات پیگیری کردیم. ما بی گناه هستیم و اتهام محاربه با خدا و پیامبر و فساد فی الارض و حکم اعدام در دادگاهی غیرعادلانه بر ما تحمیل شد.
مطالبات ما مسالمت آمیز بود و خواستار رسیدن به حقوق سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ملت خود بودیم اما به اعدام محکوم شدیم."

در اواسط ماه ژوئن 2012، نظام جنایتکار جمهوری اسلامی 4 تن از جوانان بی گناه عرب اهوازی را به اتهام قتل یک مامور نیروی انتظامی در جریان تظاهرات آوریل سال 2011، اعدام کرد. این رژیم جنایتکار همچون اعدامهای سالهای گذشته، جوانان عربی که برخاسته از فقر و بدبختی و پرورش یافته محله های حاشیه ای و فقیرنشین سرزمین طلای سیاه، را با اتهاماتی واهی و خالی از حقیقت را روانه چوبه دار ساخت و خانواده هایشان را داغدار کرد.
 این جوانان چند روزی قبل از اجرا شدن حکم اعدامشان فرصت یافتند تا از داخل زندان کارون اهواز پیامی را به جهانیان ارسال کنند. در فیلم ضبط شده از این جوانان که توسط فعالان حقوقی اهوازی منتشر شد این جوانان وضعیت خود در زندان و خواسته هایشان را به شکل ریز بیان کردند:
علی شریفی یکی از چهار جوان اعدامی گفت:
ما مخالف تروریسم و خشونت از هر طرفی که باشد هستیم. ما حقوق ملت خود را به شکل مسالمت آمیز و از طریق برگزاری تظاهرات پیگیری کردیم. ما بی گناه هستیم و اتهام محاربه با خدا و پیامبر و فساد فی الارض و حکم اعدام در دادگاهی غیرعادلانه بر ما تحمیل شد.
مطالبات ما مسالمت آمیز بود و خواستار رسیدن به حقوق سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ملت خود بودیم اما به اعدام محکوم شدیم."
 
وی در پایان گفت:" ما از مرگ نمی ترسیم و به هر چه خدا بخواهد قانع هستیم"
طه حیدری دیگر فعال سیاسی اعدام شده نیز در پیام خود گفت:" من از ساکنان منطقه ملاشیه در اهواز هستم و دو فرزند دارم. در 20 آوریل 2011 بازداشت شدم و سه ماه را در زندان اطلاعات سپری کردم. در سلول های تاریک در حالی که چشم بند بر روی چشمانم بود متحمل شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی شدم."
او گفت:" به همراه برادرانم و دوستانم در انتفاضه 15 آوریل که قیام گرسنگان ، پابرهنگان و مظلومان بود ، شرکت کردیم. ما علیه فارسی سازی منطقه و تبعیض قیام کردیم و هنگامیکه تجمع مسالمت آمیز برگزار کرده بودیم توسط نیروهای رژیم بازداشت شدیم."
 
او افزود:" من و برادرانم و دوستانم تهدید شدیم در صورتی که از همکاری واعتراف به هر چه بر ما دیکته شده سرباز زنیم با مرگ روبه رو خواهیم شد."
 
حیدری افزود:" با حضور احمدی نماینده دادستانی شکنجه شدیم و او ما را به اعدام تهدید کرد سپس شعبه 4 دادگاه انقلاب به ریاست مرتضی کیارستمی ما را به اعدام محکوم کرد."
او به نمایندگی از دوستانش گفت:" ما ساکن یک محله بسیار فقیری هستیم که دهها هزار نفر در آن زندگی می کنند. در حالی که بزرگترین شرکت صنایع فولاد ایران در مقابل ما قرار دارد اغلب کارگران آن از خارج از اهواز استخدام می شوند. با این وجود محله ما از بالاترین سطح فقر ، بیکاری ، گسترش مواد مخدر و پایین ترین سطح رفاه مدنی ، اجتماعی و بهداشتی رنج می برد."
 
وی گفت:" نصیب ما از چاه های نفت و گاز چیزی جز دود نیست. رژیم همچنین مسیر آب رودخانه های منطقه را به سمت مناطق فارس نشین منحرف کرد و به این ترتیب کشاورزی منطقه نابود شد. شرکت های استعماری نیشکر نیز بقیه زمین ها و آب ها را تصاحب کردند."
بنا بر اظهارات این جوانان می توان اذعان کرد که آنها از فقر و بعدالتی و تبعیضی که نظام در ایران در حق همنوعان عربشان دارد، رنج می برند و خواهان برچیده شدن آن بواسطه شیوه های مسالمت آمیز هستند. همچنین بنا با اظهارات این جوانان، آنها تظاهرات مسالمت آمیزرا وسیله ای برای درخواست حقوق حقه ملت عرب اهواز می دانند و هر ساله در سالگرد انتفاضه 15 آوریل 2005 تظاهرات کرده اند.
آنها با شجاعت تمام به سرنوشت خود قانع هستند و بنا به گفته علی شریفی  در پیگیری خواسته های برحقشان هیچ ابایی از مرگ ندارند.
این سخنان معصومانه و بی پرده این جوانان، حکایت از راه و روشی است که نسل جدید عرب اهواز از میانه دهه 90 میلادی و تاکنون برگزیده است. نسلی که با امیدهای فراوان به استقبال اصلاحات خاتمی رفت و استان خوزستان با نسبت 85% به محمد خاتمی رای داد تا شاید روزنه ای به سوی آروزهایش بگشاید و به عدالت و مساوات قدمی نزدیکتر شود. 8 سال دوران حکومت خاتمی فضایی بود که در آن جوانان تحصیل کرده و روشنفکر عرب اهوازی به شکل مسالمت آمیز و از طریق برگزاری نشست های بحث و گفتگو سعی در آن داشتند تا رژیم را با عقل و منطق متقاعد سازند تا تبعیض پی ریزی شده و در سیستم مرکزی نهادینه شده، را پایان دهد و خواسته های انسانی و برحقشان را محقق سازد. شکست این مهم آنهم در تعامل با مهندس گفتگوی تمدنها که سودای رهبری گفتگو در میان تمدنها در سطح جهان را در سر می پروراند، تاثیر سنگینی بر نسل جدید عرب اهوازی داشت. در اواخر مارس 2005 درز کردن نامه ای بکلی محرمانه از دفتر مهندس گفتگوی تمدنها، رویای جوانان عرب را نقش برآب ساخت. نامه ای که از توطئه غیرانسانی رژیمی با ریاست محمد خاتمی، برای کوچاندن یک میلیون عرب از اقلیم اهواز و جایگزین کردن آنها بواسطه مهاجران غیرعرب از دیگر استانهای ایران پرده بر می داشت.
نسل جدید عرب اهواز که به راه و شیوه مبارزاتی مسالمت آمیز ایمان داشت انتفاضه عظیم و تاریخی 15 آوریل 2005 را به انداخت تا توطئه غیرانسانی و جنایتکارانه رژیم را متوقف سازد. در آن زمان در جوار اقلیم اهواز نه صدامی بود و نه عرب دیگری که جانب ملت عرب اهواز را بگیرد، تا جمهوری اسلامی بتواند جوانان عرب دست آویز آن بداند و آنها را دسته دسته اعدام کند.
انتفاضه ملت عرب اهواز به وحشیانه ترین صورت سرکوب شد و دهها جوان و کودک عرب به ضرب گلوله جان خود را از دست دادند و شماری نیز دست و پا بسته در رودخانه کارون به آب سپرده شدند و کشته شدند و چندین دسته از جوانان بی پناه ملت عرب گردنهایشان به جرثقیلها جمهوری اسلامی سپرده شده تا در ارتفاع چند متری از سطح زمین جان عزیزشان را از دست بدهند. همه این وحشی گریهای با اتهاماتی واهی هم از طرف نظام و هم از اپوزیسیون بر آن سرپوش گذاشته شد و ملت عرب اهواز به گناه ناکرده جدایی طلبی محکوم به سرکوب شد و قتل و ترور و به زندان سپردن و اعدام کردن جوانان عرب از آن زمان تاکنون مجازاتی درخور ملت عرب اهواز شناخته شد.
در تعامل با مرکز و مرکز گرایان، نسل جدید عرب اهوازی با دیدگاه سیاه و مبتنی بر توهمات به دور از حقیقت مرکز مواجه است. تحلیل و بررسی سیاست های رژیم های حاکم در ایران از زمان رضاخان تاکنون، نشان از آن دارد که این رژیم ها سیاستهایی را در اقلیم اهواز به اجرا گذاشته اند که هیچ شباهتی با سیاستهای یک نظام برای ملت خویش ندارد. در عوض سیاستهای به اجرا گذاشته شد شباهت کاملی با سیاستهای اسرائیل در فلسطین دارد و گاهی اوقات حتی از سیاستهای صهیونیستی اسرائیل نیز فراتر رفته است. برای ا ثبات این ادعا به بررسی این سیاست ها می پردازیم.
سیاست مصادره زمین
براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظام مالک تمامی اراضی اقلیم اهواز است و هیچگونه مالکیت خصوصی بر اراضی زراعی و دیگر اراضی معتبر نیست و هر زمان نظام اراده کند مالکان عرب این اراضی باید آنها را تخلیه کنند. به عنوان مثال نظام در چارچوب طرح توسعه نیشکر حدود 300 هزار هکتار از زمینهای کشاورزی حاصلخیز را از کشاورزان عرب مصادره کرد و آنها را آواره ساخت تا در شهرکهای حاشیه ای و فقیر نشین اهواز از کوی ملاشیه، کوی صیاحی، کوت عبدالله، کوی اهواز و غیره ساکن شوند و در فقر و بدبختی روزگار گذرانند. دهها هزار هکتار دیگر از زمینهای کشاورزان عرب در چارچوب طرح های مناطق آزاد تجاری و بنیاد مستضعفان و رزمندگان و غیره و غیره توسط نظام مصادره شد.
مصادره آبها
از زمان ساختن اولین تونل انتقال آب برسرچشمه رودخانه کارون بیش از هفتاد سال می گذرد. از آن زمان تاکنون دهها تونل انحراف آب و دهها سد بر رودخانه ای اقلیم اهواز از قبیل رودخانه های کارون، کرخه، دز، جراحی ساخته شدند و آبهای رودخانه های اقلیم اهواز به یقما رفت تا کویرستان مرکزی ایران را سیراب کند. در انتقال آب رودخانه های کارون نظام هیچگونه قاعده ای را رعایت نکرد و هیچگونه حقی برای ساکنان اصلی اقلیم اهواز در نظر نگرفته است و اقلیم اهواز را که روزگاری پرآبترین منطقه ایران بود را با خطر خشکی تمام و تبدیل شدن به صحرا مواجه ساخته است. کسی نیست که از این رژیم بپرسد که آیا ملت عرب حقی در این آبها دارند یا نه. چرا باید آب به دیگران برسد و ملت عرب در بی آبی گرفتار شود و مجبور باشد آب شور بنوشد.
غارت نفت
غارت نفت اقلیم اهواز بر همه عیان است و نیازی به شرح آن نیست. دهها سال است که نظام در ایران ثروت عظیم نفت را از زیر پای ملت عرب اهواز غارت می کند و این ملت بی پناه هیچ نصیبی از این ثروت نبرده است جز آلودگی هوا و آلودگی محیط زیست آنها.
نابودی محیط زیست
اجرای طرحهای امنیتی از قبیل طرح توسعه نیشکر که هیچگونه توجیه اقتصادی ندارد و ویرانگر محیط زیست است، خشکاندن رودخانه های اقلیم اهواز و آلودگی آبهای سطحی و سفره های زیرزمینی آب از طریق روانه ساختن فاضلاب صنعتی، روستایی و شهری دهها شهر غرب کشور در بستر رودخانه ها ی این اقلیم، خشکاندن تالاب عظیم این اقلیم که شهره جهانی دارند همه و همه سبب آن شده است که محیط زیست اقلیم اهواز در وضعیتی کاملا خطرناک قرار بگیرد به گونه ای که در سال گذشته و در پی طوفانهای شن اقلیم اهواز به عنوان آلوده ترین منطقه دنیا معرفی شد. این سیاستها به وضوح نشان می دهد که نظام در اهواز سیاستهایی معروف به سیاستهای سرزمین سوخته را دنبال می کند.
سیاستهای غیرانسانی در حق ملت عرب اهواز
این سیاستها شرحی دراز نیاز دارند و می توان به موارد زیر اشاره کرد:
تبعیض برنامه ریزی شده در تمام عرصه های زندگی روزمره از قبیل تبعیض در درست یافتن به فرصت های شغلی، تبعیض در تولیت مناصب دولتی و غیره و غیره. در این زمینه می توان به نرخ بیکاری بالای 40% در مناطق 100% عرب اهواز اشاره کرد.
محرومیت از تمامی حقوق اجتماعی و فرهنگی از جمله می توان به محرومیت تحصیل به زبان عربی، محرومیت از داشتن رسانه ای به ز بان عربی، ممنوعیت انتخاب نامهای عربی غیر مذهبی برای فرزندان، محرومیت از آگاهی به تاریخ ملت عرب اهواز و غیره و غیره. 
تحقیر هویت عربی ملت عرب اهواز
انکار وجود ملت عرب اهواز و یا تشکیک در هویت آنها و گاهی کولی نامیدن آنها و گاهی عرب زبان خواندن آنها، بمنظور عدم اعتراف به حقوق ملی آنها
محرومیت از ثروتهای طبیعی اقلیم، در این زمینه می توان به این نکته اشاره کرد که نمایندگان استان خوزستان در مجلس جمهوری اسلامی برای سالهای پی درپی سعی کردند تا یک درصد از پول حاصل از فروش نفت را به اقلیم اهواز اختصاص دهند اما رژیم زیر بار آن نرفت.
محرومیت از تمامی حقوق سیاسی و در عوض به حاشیه راندن ملت عرب اهواز
این سیاستها و دهها سیاست دیگر حکایت از اشغالگرانه بودن سیاستهای نظام ایران در اهواز است. رژیم با این سیاستهایش توانسته است خود را به عنوان اشغالگری تمام عیار به نسل جدید عرب که خواهان احقاق حقوق خود بدون هیچ پیش شرطی است، بنمایاند. مرکز و طرفداران سیستم مرکزی باید از خود بپرسند که این رژیم ایران است که اشغالگر است یا ملت عرب جدایی طلب است!
از رژیم که بگذریم به اپوزیسیون می رسیم. زمانی که رژیم با سیاستهای اشغالگرانه خود به مال و جان و هویت و فرهنگ و تاریخ ملت عرب اهواز می تازد و هر آنچه در راه خود می یابد ویران می سازد و به یقما می برد، سکوت آنها حکایت از چه دارد. زمانی که اپوزیسون برای کوچکترین مسئله ای که در مرکز اتفاق می افتد هیوها به راه می اندازد و گوش جهانیان را کر می سازد اما در برابر حکم اعدام دهها جوان عرب ساکت می نشیند و حتی حاضر نیست اخبار آنها را منعکس کند، این دوگانگی چه مفهومی می تواند داشته باشد غیر از همراهی با سیاسیتهای اشغالگرانه رژیم بر علیه ملت بی پناه عرب اهواز.
برهمگان واجب است بدانند که انتفاضه آوریل 2005 حافظه تاریخی نسل های عرب اهوازی را از هرگونه شائبه ای که سیاستهای آپارتاید قومی برجای گذاشته بود پاک کرد و تاریخ را به 20 آوریل 1925 بازگرداند. نسل جدید عرب کاملا به هویت و تاریخ عربی خود آگاه است و بهیچوجه در مقابله با توهمات و مهملات تاریخی مرکزنشینان تسلیم نمی شود و برایش خون برادران حیدری و دهها شهید عرب اهوازی دیگر غیرقابل نسیان است. برای ا ین نسل عرب اهوازی بودن یا نبودن مسئله است نه همراه شدن با توهمات بی اساس مرکز نشینان.
آنچه در حال جریان است محاکمه نسل جدید عرب اهوازی از سوی نظام ایران است. این نظام برای رهایی از خواسته های انسانی و برحق این نسل که به شیوه ای مسالمت آمیز مطالبه می شود هراسان است. اپوزیسیون ایرانی نیز شاهد بر این محاکمه است. رژیم به اتهام واهی محاربه با خدا و رسول نسل جدید عرب اهوازی را به چوبه دار می برد تا با ایجاد رعب و وحشت ملت عرب اهواز را سرکوب کند و خود را از اعطای هرگونه حقی به آنها معاف سازد و اپوزیسیون با اتهام جدایی طلبی بر این جنایت سرپوش می گذارد و در نظر آنها توهمات تاریخی شان والاتر از جان شریف آدمی زاد است بویژه اگر این آدمی زاد عرب باشد.
پس تا دیر نشده است به خود بیاییم و موضعمان را در قبال نسل جدید عرب اهوازی اصلاح کرده و دست از توهمات اشغالگرانه برداریم و با ملت عرب اهواز از باب هموطنی حقیقی و نه دروغین وارد تعامل شویم.
روز شنبه 7 ژولای 2012 نیز رژیم 6 نفر دیگر از جوانان خلف آباد را به اتهام محاربه با خدا و رسول به اعدام محکوم کرد. این هم امتحانی دیگر است برای اپوزیسون ایرانی تا یکی از دو گزینه هموطنی  یا اشغالگری را انتخاب کند. 
 


Comments (0)