فاخته و كفو، سوگواران بهار
قاسم منصورآل كثير- شايد تنها تعدادي از مولفه هاي يك فرهنگ مكتوب و معرفي شده باشند كه جز اين تعداد انگشت شمار از آنان كه در كتب مختلف آمده است، باقي اين مولفه ها سينه به سينه در گذر عمر نسل ها، زمزمه شده، جريان يافته و شرايط گوناگوني را در اعصار متفاوت تجربه كرده و دگرگوني هايي در آنها ايجاد شده است كه گاه بسياري از آنها موضوعيت خود را از دست داده و انبوهي قابل توجه از آنان با گذر زمان فراموش شده باشند.
در كشورمان كثرت فرهنگ هاي متفاوت با اشتراكات زيبايي را شاهديم. يكي از الزامات شناخت اين فرهنگ ها نسبت به يكديگر، معرفي آنها است. چرا كه معرفي و شناخت است كه مسير همزيستي را هموار مي كند.
حال براي آنكه همزيستي مستحكم تر و استوارتر باشد، اين شناخت بايد از طريق مقالات، گزارش ها و پژوهش هاي متفاوت صورت گيرد. يكي از مولفه هاي فرهنگ مردم عرب ايران، افسانه و داستان هايي است كه سينه به سينه و به طور شفاهي نقل شده اند. داستان پرنده خوش آواز «فاخته» كه بسياري آن را با نام «كوكو» مي شناسند. اين پرنده در نيمه دوم اسفندماه و در ايام بهار به برخي قسمت هاي خوزستان مي آيد. مردم شهرهاي اهواز، شادگان، آبادان، خرمشهر، رامشير و... داستاني را درباره اين پرنده نقل مي كنند. براي آشنايي بيشتر با اين داستان كه در باور مردم سينه به سينه نقل شده بايد پاي حرف افراد سالخورده بنشينيم. «ام عدنان» يكي از پيرزن هاي شادگان است: او در اين باره مي گويد: پرنده فاخته در فصل بهار، هنگام رسيدن ميوه درخت كنار، مي خواهد به جوجه اش كنار بدهد.
فاخته كوچك به دليل وجود يك دانه درشت در گلويش نمي تواند كنار را ببلعد. مادر اين پرنده در رثاي جوجه اش براي او ناله مي كند كه اين ناله در بين مردم به صورت شعري كوتاه حفظ شده است كه مادران و پدران براي بچه هاي خود هنگام بازي دادن و خواباندن شان مي خوانند. «ام عدنان» در ادامه مي گويد: پرنده مادر شعري را به صورت آواز براي فاخته كوچكش مي خواند.
پرنده مادر اين شعر را به عربي اين گونه تكرار مي كند (يا فاختي، يا فاختي، يا بنتي، طاح النبگ ما ظگتي) به معناي اي فاخته، اي فاخته، اي دخترم، ميوه كنار رسيد و تو آن را نچشيدي.
اين است كه همه ساله اين پرنده در فصل بهار براي جوجه اش مي خواند كه نشان از توجه مردم آن زمان به طبيعت را دارد. اما اين شعر در بخش هاي ديگر عرب نشين به شكلي ديگر خوانده مي شود و در آن بخش ها به جاي اينكه فاخته مادر به ميوه كنار اشاره بكند، به رطب اشاره دارد و مي گويد: «طاح الرطب ما ظگتي» يعني رطب رسيد و آن را نچشيدي.
برخي معتقدند محيط مي تواند بر زندگي جمعي انسان ها تاثير بگذارد، همان گونه كه داستان فاخته در بهار بر مردم تاثير گذاشته و گاه اين تاثير متقابل نيز بوده است. اينجاست كه سخن مارك اوژه در كتاب انسان شناسي مصداق پيدا مي كند كه مي گويد: در ميان فرهنگ هاي مختلف شباهت هاي مشتركي وجود دارد و هم درون هر فرهنگ تفاوت هايي. همچنين از دلايل تفاوت فرهنگي، تفاوت ميان جايگاه هاي اجتماعي، موقعيت جغرافيايي و... است.
براي اين تفاوت در شعر براي فاخته نيز در بخش هايي از خوزستان كه درخت كنار به وفور كاشته مي شود، مردم از نام كنار در شعر استفاده مي كنند، اما در بخش هايي كه كاشت نخل بيشتر است در شعر به نام رطب برمي خوريم. فولكلوري را هنر شفاهي نيز مي گويند چرا كه عناصر فلكلوري عناصري زبانگرد و شفاهي هستند كه از شخص يا گروهي به شخص يا گروهي ديگر، نسل اندرنسل، بي واسطه هرگونه متن نوشته يي، به طور شفاهي تقليد و منتقل مي شوند.
جاي تامل دارد كه گاه جوامعي كه در محيط هاي يكسان زندگي مي كردند، شباهت هاي عجيبي با هم داشتند و برعكس، گاه جوامعي با محيط هاي متفاوت شباهت هاي عجيب با يكديگر از خود نشان مي دهند. در اين بين، داستاني شبيه به داستان پرنده «فاخته» در بخش غرب و شمال غرب كشورمان نيز شنيده مي شود: داستان پرنده «كفو» در منطقه كردستان و سنندج. مردم كرد، اين داستان را سينه به سينه نقل مي كنند و معتقدند در گذشته مادرشوهري بود كه دائم از عروسش براي تكان دادن مشك شير ايراد مي گرفت و به عروس خود مي گفت: چرا خوب مشك را تكان نمي دهي و شير كف كرده است.
در نهايت عروس به خاطر ظلم هايي كه در حقش مي شد تبديل به پرنده مي شود و همه ساله در نيمه دوم اسفند و نزديك به بهار به اين ديار مي رود و بر روي هر درختي كه مي نشيند آوازخوان «كفو كفو» مي خواند.
مباحث فولكلور ريشه در زندگي و حيات جامعه در طول قرن ها با همه زير و بالاهاي پنهان و آشكار داشته و دارد. به گفته آني ماري شميل ساختار سرود و شعر روح آن ملت و تنها وسيله موفق براي ايجاد دوستي و تفاهم ميان ملت ها و اقوام است. همين ها هستند كه مي توانند سرچشمه پيوستگي ها و وحدت و دوستي همه ملل باشند و با شباهت هاي گاه حيرت انگيزشان آنها را از درون و عمق به يكديگر بپيوندند و صلاي همدلي و صميميتي نهفته و غيرقابل انكار سر دهند. فولكلور خصلتي پويا دارد، مثلايك شعر يا ترانه مردمي، يا يك شوخي يا يك طنز و لطيفه سياسي و اجتماعي كه در يك جامعه و در زمان مناسب با وضع و موقعيت خاص آن زمان و جامعه ساخته و به كار برده شده است.
در فرهنگ ايران پرندگان زيادي به صورت افسانه معرفي شده اند همچون «مرغ توفان» كه پرنده يي اسطوره يي است و در فرهنگ هاي قديمي به آن اشاره شده است. بنا بر فرهنگ عامه، مرغ توفان پرنده بسيار بزرگي است كه به خاطر جثه سترگش در حالت عادي قادر به پرواز نيست. «عنقا» نيز يكي ديگر از پرندگان است كه از ريشه «عنق» و به معناي «دارنده گردن دراز» است. وجه مشترك سيمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانه يي بودن» است.
در واقع عنقا يك اسطوره عربي است و سيمرغ يك اسطوره ايراني. شباهت هاي گفته شده باعث شده كه در ذهن شاعران و نويسندگان اين دو مرغ اسطوره يي گاهي به هم مشتبه شوند، حال آنكه در حقيقت دو خاستگاه متفاوت دارند. اما تنها فاخته است كه در فصل بهار به مناطق مختلف خوزستان مي آيد و مردم عرب اين استان اين پرنده را نشانه زيبايي و حاصلخيزي و همچنين به عنوان هويت و نشانه فرهنگ خودشان مي دانند.
فصل بهار فصل جفتگيري فاخته هاست. پرنده نر با سردادن آواز خود پيام هايي براي جلب توجه پرنده ماده مي فرستد. به محض پايان گرفتن فصل جفتگيري، پرنده نر ديگر آواز نمي خواند. به همين دليل است كه فقط در فصل بهار آواز فاخته شنيده مي شود.
فاخته ها را هنگام تخمگذاري نزديك شهرها و روستاها مي توان ديد. پس از اينكه فصل جفتگيري و تخمگذاري تمام شد، فاخته به سوي جنگل ها ي انبوه پرواز مي كند. او ترجيح مي دهد روي درخت هاي بلند پوشيده از برگ هاي انبوه زندگي كند، چون آنجا به راحتي مي تواند خود را پنهان كند. فاخته پرنده يي است خاكي رنگ و بسيار زيبا شبيه كبوتر، اين پرنده «كوكو» هم ناميده مي شود. نام كوكو از صدايش گرفته شده است، ساعت هاي كوكو نيز ساعت هاي معروفي هستند.
در كشورمان كثرت فرهنگ هاي متفاوت با اشتراكات زيبايي را شاهديم. يكي از الزامات شناخت اين فرهنگ ها نسبت به يكديگر، معرفي آنها است. چرا كه معرفي و شناخت است كه مسير همزيستي را هموار مي كند.
حال براي آنكه همزيستي مستحكم تر و استوارتر باشد، اين شناخت بايد از طريق مقالات، گزارش ها و پژوهش هاي متفاوت صورت گيرد. يكي از مولفه هاي فرهنگ مردم عرب ايران، افسانه و داستان هايي است كه سينه به سينه و به طور شفاهي نقل شده اند. داستان پرنده خوش آواز «فاخته» كه بسياري آن را با نام «كوكو» مي شناسند. اين پرنده در نيمه دوم اسفندماه و در ايام بهار به برخي قسمت هاي خوزستان مي آيد. مردم شهرهاي اهواز، شادگان، آبادان، خرمشهر، رامشير و... داستاني را درباره اين پرنده نقل مي كنند. براي آشنايي بيشتر با اين داستان كه در باور مردم سينه به سينه نقل شده بايد پاي حرف افراد سالخورده بنشينيم. «ام عدنان» يكي از پيرزن هاي شادگان است: او در اين باره مي گويد: پرنده فاخته در فصل بهار، هنگام رسيدن ميوه درخت كنار، مي خواهد به جوجه اش كنار بدهد.
فاخته كوچك به دليل وجود يك دانه درشت در گلويش نمي تواند كنار را ببلعد. مادر اين پرنده در رثاي جوجه اش براي او ناله مي كند كه اين ناله در بين مردم به صورت شعري كوتاه حفظ شده است كه مادران و پدران براي بچه هاي خود هنگام بازي دادن و خواباندن شان مي خوانند. «ام عدنان» در ادامه مي گويد: پرنده مادر شعري را به صورت آواز براي فاخته كوچكش مي خواند.
پرنده مادر اين شعر را به عربي اين گونه تكرار مي كند (يا فاختي، يا فاختي، يا بنتي، طاح النبگ ما ظگتي) به معناي اي فاخته، اي فاخته، اي دخترم، ميوه كنار رسيد و تو آن را نچشيدي.
اين است كه همه ساله اين پرنده در فصل بهار براي جوجه اش مي خواند كه نشان از توجه مردم آن زمان به طبيعت را دارد. اما اين شعر در بخش هاي ديگر عرب نشين به شكلي ديگر خوانده مي شود و در آن بخش ها به جاي اينكه فاخته مادر به ميوه كنار اشاره بكند، به رطب اشاره دارد و مي گويد: «طاح الرطب ما ظگتي» يعني رطب رسيد و آن را نچشيدي.
برخي معتقدند محيط مي تواند بر زندگي جمعي انسان ها تاثير بگذارد، همان گونه كه داستان فاخته در بهار بر مردم تاثير گذاشته و گاه اين تاثير متقابل نيز بوده است. اينجاست كه سخن مارك اوژه در كتاب انسان شناسي مصداق پيدا مي كند كه مي گويد: در ميان فرهنگ هاي مختلف شباهت هاي مشتركي وجود دارد و هم درون هر فرهنگ تفاوت هايي. همچنين از دلايل تفاوت فرهنگي، تفاوت ميان جايگاه هاي اجتماعي، موقعيت جغرافيايي و... است.
براي اين تفاوت در شعر براي فاخته نيز در بخش هايي از خوزستان كه درخت كنار به وفور كاشته مي شود، مردم از نام كنار در شعر استفاده مي كنند، اما در بخش هايي كه كاشت نخل بيشتر است در شعر به نام رطب برمي خوريم. فولكلوري را هنر شفاهي نيز مي گويند چرا كه عناصر فلكلوري عناصري زبانگرد و شفاهي هستند كه از شخص يا گروهي به شخص يا گروهي ديگر، نسل اندرنسل، بي واسطه هرگونه متن نوشته يي، به طور شفاهي تقليد و منتقل مي شوند.
جاي تامل دارد كه گاه جوامعي كه در محيط هاي يكسان زندگي مي كردند، شباهت هاي عجيبي با هم داشتند و برعكس، گاه جوامعي با محيط هاي متفاوت شباهت هاي عجيب با يكديگر از خود نشان مي دهند. در اين بين، داستاني شبيه به داستان پرنده «فاخته» در بخش غرب و شمال غرب كشورمان نيز شنيده مي شود: داستان پرنده «كفو» در منطقه كردستان و سنندج. مردم كرد، اين داستان را سينه به سينه نقل مي كنند و معتقدند در گذشته مادرشوهري بود كه دائم از عروسش براي تكان دادن مشك شير ايراد مي گرفت و به عروس خود مي گفت: چرا خوب مشك را تكان نمي دهي و شير كف كرده است.
در نهايت عروس به خاطر ظلم هايي كه در حقش مي شد تبديل به پرنده مي شود و همه ساله در نيمه دوم اسفند و نزديك به بهار به اين ديار مي رود و بر روي هر درختي كه مي نشيند آوازخوان «كفو كفو» مي خواند.
مباحث فولكلور ريشه در زندگي و حيات جامعه در طول قرن ها با همه زير و بالاهاي پنهان و آشكار داشته و دارد. به گفته آني ماري شميل ساختار سرود و شعر روح آن ملت و تنها وسيله موفق براي ايجاد دوستي و تفاهم ميان ملت ها و اقوام است. همين ها هستند كه مي توانند سرچشمه پيوستگي ها و وحدت و دوستي همه ملل باشند و با شباهت هاي گاه حيرت انگيزشان آنها را از درون و عمق به يكديگر بپيوندند و صلاي همدلي و صميميتي نهفته و غيرقابل انكار سر دهند. فولكلور خصلتي پويا دارد، مثلايك شعر يا ترانه مردمي، يا يك شوخي يا يك طنز و لطيفه سياسي و اجتماعي كه در يك جامعه و در زمان مناسب با وضع و موقعيت خاص آن زمان و جامعه ساخته و به كار برده شده است.
در فرهنگ ايران پرندگان زيادي به صورت افسانه معرفي شده اند همچون «مرغ توفان» كه پرنده يي اسطوره يي است و در فرهنگ هاي قديمي به آن اشاره شده است. بنا بر فرهنگ عامه، مرغ توفان پرنده بسيار بزرگي است كه به خاطر جثه سترگش در حالت عادي قادر به پرواز نيست. «عنقا» نيز يكي ديگر از پرندگان است كه از ريشه «عنق» و به معناي «دارنده گردن دراز» است. وجه مشترك سيمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانه يي بودن» است.
در واقع عنقا يك اسطوره عربي است و سيمرغ يك اسطوره ايراني. شباهت هاي گفته شده باعث شده كه در ذهن شاعران و نويسندگان اين دو مرغ اسطوره يي گاهي به هم مشتبه شوند، حال آنكه در حقيقت دو خاستگاه متفاوت دارند. اما تنها فاخته است كه در فصل بهار به مناطق مختلف خوزستان مي آيد و مردم عرب اين استان اين پرنده را نشانه زيبايي و حاصلخيزي و همچنين به عنوان هويت و نشانه فرهنگ خودشان مي دانند.
فصل بهار فصل جفتگيري فاخته هاست. پرنده نر با سردادن آواز خود پيام هايي براي جلب توجه پرنده ماده مي فرستد. به محض پايان گرفتن فصل جفتگيري، پرنده نر ديگر آواز نمي خواند. به همين دليل است كه فقط در فصل بهار آواز فاخته شنيده مي شود.
فاخته ها را هنگام تخمگذاري نزديك شهرها و روستاها مي توان ديد. پس از اينكه فصل جفتگيري و تخمگذاري تمام شد، فاخته به سوي جنگل ها ي انبوه پرواز مي كند. او ترجيح مي دهد روي درخت هاي بلند پوشيده از برگ هاي انبوه زندگي كند، چون آنجا به راحتي مي تواند خود را پنهان كند. فاخته پرنده يي است خاكي رنگ و بسيار زيبا شبيه كبوتر، اين پرنده «كوكو» هم ناميده مي شود. نام كوكو از صدايش گرفته شده است، ساعت هاي كوكو نيز ساعت هاي معروفي هستند.
منبع روزنامه اعتماد