عید دیدنی در بند زنان؛ سین مثل سلول
رادیو زمانه- آیدا قجر«میدانی امین، من نمیدانم آدمهای بیرون چه تصوری از زندان دارند، شاید فکر میکنند ما اینجا نان خشک سَق میزنیم و مدام اشک میریزیم و افسردهایم… شاید آنقدری که ما اینجا به هر بهانهای جشن میگیریم و دور هم هستیم٬ آن بیرون از این خبرها نباشد».
این جملهها٬ بخش کوتاهی از نامه بهاره هدایت به همسرش است که امسال ششمین نوروز را در زندان میگذراند.
امسال از بند زنان زندان اوین مریم شفیع پور به مرخصى ۴ روزه نوروزی آمده و نسیم اشرفى شهروند بهایى هم مرخصى نوروزی گرفته. فاران حسامى، استاد دانشگاه آنلاین بهاییان هم در آستانه نوروز به مرخصى ۴ روزه آمده تا فرزند کوچکش را ببیند. غیر از این خبری از آزادی چند روزه زنان زندانی منتشر نشده است.
بهار در زندان
«یکنواختی» یکی از مهمترین ویژگیهای زندان است و گم شدن در شباهت روزها و شبهایی که میآیند و بیصدا میگذرند. اما ورق خوردن تقویم٬ تغییر فصلها و رسیدن به مناسبتها در اختیار زندانبان نیست. او هرچه کند، نمیتواند جلوی آمدن «بهار» را به زندان بگیرد.
آمدن بهار و رسیدن به لحظه تحویل سال برای زنان زندانی شکسته شدن یکنواختی حاکم بر زندان است. از ماهها قبل از رسیدن به نوروز به زندان میلهای بافتنی و قلاببافی در دست زنان به حرکت در میآید تا هدایایی برای فرزندان و عشقهای دورشان بافته شود. بعضیها هم با گل و برگهای خشک باغچه یا گلهایی که در مسیر بهداری است، کارتهای تبریک را تزیین میکنند.
اسامی زندانیانی که مرخصی خواهند داشت معمولا تا چند ساعت مانده به سال تحویل اعلام نمیشود و زنان با اضطراب و امید و گاهی در سکوت روی تختهای خود رج میزنند و میبافند تا عبور سنگین زمان را متوجه نشوند. التهاب قبل از عید به تعداد و مدت مرخصیهای ممکن مربوط است. دیگر زندانیان به آنهایی که وثیقههایشان توقیف شده، امید میدهند که «هنوز زود است… اسامی را کمی مانده به تحویل سال اعلام میکنند.» بهار اما تاثیر خود را گذاشته، جنب و جوش هدیه دادن٬ چیدن سفره هفتسین و انتظار مرخصی.
چند ساعت مانده به عید، زنان زندانی لباسهای خود را تعویض میکنند٬ موهایشان را میآرایند و به روی هم آغوش میگشایند. بعضی با جیغ شادی و برخی با بغض و اشک. سفرههای هفتسین چیده میشود. سفرههایی که گاه با «سنایچ» و «ساقهطلایی» به هفت میرسد. بعضی سفرهها هم هفتمین سینشان «سلول» است. بساط رقص و شادی٬ عیددیدنی و هدیه دادن و گرفتن به راه میافتد و گاه تا نزدیکیهای صبح زنان زندانی که مرخصی به نامشان نیافته، تلویزیون میبینند و مسابقه «نان خامهای خوری» میگذارند.
«من – بهاره هدایت – و مهدیه مسابقه نون خامهای خوردن گذاشتیم و دقیقا برابر شدیم… آن روز مرده بودیم از خنده و لودگی. هر روز بعد از ظهر میرفتیم مهمانی خانه یک گروه! حالا تصور کن که مهمانی دو تخت آنطرفتر یا سه تخت اینطرفتر است! بازی… نمایش… جیغ و فریاد و هیاهو و دوباره تبریک سال نو! بعد بزرگترها خاطرات زندان میگفتند و جدی میشدیم… کلاهقرمزی هم درست ساعتی پخش میشد که ما میرفتیم عیددیدنی یا مهمان داشتیم». – نامه بهاره هدایت به همسرش فروردین ۹۱ –
بهاره هدایت ششمین نوروز خود را در زندان میگذراند
هدایای عید از بند مردان هم به بند زنان سرازیر میشود. بعضی وقتها ماهی و سبزی٬ برنج و روغن و زعفران و گاه گوشوارههای چوبی که زندانیان مرد برای زنان ساخته بودند.
سال ۸۹ که شهلا جاهد هنوز به زنده ماندن امیدوار بود، با «اصرار و التماس» برای بند عمومی که زندانیان مواد مخدر، قتل و رابطهای را در خود به بند کشیده، از زندانبان ضبط بزرگی گرفته بود و در هواخوری بساط رقص به پا کرده بود. «رابطهایها» کنار «قتلیهای پرنخوت» و «موادیهای خمار» میرقصیدند و شادی میکردند. سیگارها دست به دست میشد و زندانبان در حالیکه خنده خود را نگه داشته بود، به تماشا ایستاده بود. آن زمان تعدادی از زنان زندانی سیاسی نیز در این بند بودند و با تعجب و گاه با بیتفاوتی به این گروه شاد نگاه میکردند. هنوز یکسال از وقایع ۸۸ نگذشته بود. – روایت یکی از زنان زندانی که خواست نامش فاش نشود. –
در بند ۳۵۰ که امروز زنان زندانی سیاسی را در خود دارد، امکانات کمتری وجود دارد. آنها تقریبا ایزوله هستند و حداقل ارتباط را با خارج از زندان دارند. اما «یاد گرفته بودیم چگونه زمان بگذرانیم». گروههای تئاتر و نمایش و آواز تشکیل و مهمانیهای ناهار و شام و عیددیدنی برگزار میشود: «مهمانیهایی که فقط آشپز آن تغییر میکند. مواد اولیه٬ مهمانها و مکان اما ثابت و بغض هر ساله سر جایش است».
بهاره هدایت روزهای بعد از تحویل سال را در نامهاش چنین شرح داده: «سیزده به در هم که ترکاندیم و کلی خوش گذشت٬ من هنوز هم پای چپ و بازوی راستم از آن روز درد میکند از بس که توی سر و کله هم زدیم وقت بازی… آن روز استثنائا دو ساعت بهمان تایم دادند تا توی گذر پشت بند باشیم (چون هواخوری خیلی کوچک است و کفش کامل موزاییک) آن پشت یک ردیف درخت بود و میشد توی معبر دوید… آنجا دسترشته و وسطی و زوو و از این بازیها که توپ را میاندازند هوا و اسم یکی را صدا میکنند و چند تا بازی دیگر کردیم… شکل عروسکهای مختلف شدیم. ادا درآوردیم و خندیدیم… بعد هم آمدیم و ناهار خوردیم…».
زمان تحویل سال که نزدیک میشود٬ زنان زندانی دور سفره هفتسین، دستان خود را در هم گره میزنند٬ سرود میخوانند و شمارهها را معکوس میشمارند. «ای ایران» یکی از سرودهای همیشگی است. تعدادی لبخند میزنند و عدهای اشک پهنای صورتشان را میپوشاند٬ خصوصا مادرانی که سال جدید را دور از فرزندانشان آغاز میکنند.
لحظه سخت تحویل سال
دلتنگی و عشق از دیوارهای زندان بالا میرود. گاهی هم حاجی فیروز پا به بند میگذارد. مانند تحویل سال نو ۹۲ که مریم اکبری با بلوز و دامنی بلند و قرمز، صورتاش را سیاه کرده بود. هرچند که به گفته شیوا نظرآهاری «سختترین لحظه زندان است٬ لحظه نو شدن سال».
شیوا نظرآهاری، لحظه تحویل سال را سختترین لحظه زندان میداند
او برای رادیو زمانه از بند ۲۰۹ گفت: «از چند ماه قبل٬ این سختی روی دلم بود که نکند شب عید در خانه نباشم. آزادیهای شب عیدی هم که تمام شد، تا لحظه آخر چشممان به در سلول بود اما خبری از آزادی نبود. باید با لحظه تلخ سال تحویل در سکوت بند ۲۰۹ روبهرو میشدم. باید تلخیاش ذرهذره مینشست در جانمان و هضماش میکردیم تا بگذرد. لحظات سخت و سنگین میگذشت. قبل از تحویل سال حمام رفتیم و با هنگامه شهیدی٬ همسلولیام با هرچه که داشتیم در سلولمان سفره هفتسین درست کردیم. سن ایچ و ساقه طلایی و سیب. برگی از گلدانهای هواخوری کنده بودیم به عنوان سبزه. یک کاسه آب و هرچه با “س” شروع میشد. تحویل سال دستهایمان را به هم دادیم.»
«سال تحویل شد. یک دل سیر در بغل هم گریه کردیم. هنگامه از دریچه سلول با صدای بلند عید را به همه سلولها تبریک گفت و جیغ زن نگهبان را درآورد. از صبح با نگهبانها برای تماس با خانههایمان چانه میزدیم. گفتند میتوانیم ۵ دقیقه به خانوادههایمان زنگ بزنیم. انگار دنیا را به ما داده باشند. شب بود. گوشی تلفن بین تکتک اعضای خانواده چرخید. پدرم گریه امانش نداد. نتوانست حرف بزنید. بقیه بغضشان را میخوردند. مادرم آرزوی آزادی کرد و زمان تمام شد. هنوز هم فکر میکنم بین همه لحظههای سخت زندان٬ نو شدن سال سختترین لحظه است. مخصوصا در بند ۲۰۹».