عبدالستار دوشکی
کـز آن آتـشـت بـهـره جـز دود نیست
قرار بر این گذاشته بودم تا مدتی به "مرخصی سیاسی" بروم و از تحلیل و نوشتار و گفتار پرهیز کنم. اما سخنان اخیر آقای مسعود بهنود که ادعای ٥٠ سال تجربه روزنامه نگاری دارد و مجری یکی از برنامه های تلویزیون بی بی سی فارسی نیز است مرا برآن داشت تا معنی روشنفکر ایرانی را به سبک و سیاق وی مورد تجزیه و تحلیل موجز قرار بدهم. وی در مصاحبه با مجری یکی از برنامه های صدای آمریکا بنام برنامه پولتیک مدعی شده است "روشنفکر ایرانی فقط می تواند شیعه باشد زیرا روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعه معنی ندارد، به دلیل آنکه شیعه گری در خون ایرانیان است و روشنفکری که شیعه نباشد، نمی تواند "روشنفکر ایرانی قلمداد شود. کما اینکه به زعم ایشان روشنفکرانی نظیر عباس هویدا و امثالهم (نظیر احمد کسروی) "روشنفکر ایرانی" نیستند بلکه "روشنفکر بیگانه" هستند. ایشان در همان مصاحبه گله می کنند که چرا رسانه ها (احتمالا بی بی سی و صدای آمریکا) جولانگاه فعالان سیاسی اپوزیسیون شده اند. در حالیکه به گفته ایشان، این رسانه ها باید جایگاه وزین روزنامه نگاران با تجربه ای مثل او باشند و سیاسیون باید در احزاب سیاسی فعالیت کنند و نه اینکه در رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و غیره ظاهر شوند.
وقتی مسعود بهنود این سخنان تبعیض آمیز و به نوعی "نژادگرایانه" را به زبان آورد، مجری برنامه او را به چالش کشید و به او فرصت داد تا سخنان خود را تصحیح کند. اما بهنود مجددا بر مواضع خود مبنی بر اینکه شیعه گری در خون ایرانی است و روشنفکر باید "شیعه باشد" تاکید کرد و نمک تلخ تبعیض افزونتری بر زخم های بیش از ٢٥ میلیون ایرانی غیر شیعه پاشید. شاید برای بسیاری این شیوه نگرش و رفتار تبعیضگرایانه از جانب یک روزنامه نگار با سابقه و شناخته شده "ایرانی" باعث تعجب باشد. اما برای من ء "غیر روشنفکر" ء "غیر شیعه" ء "غیر فارس زبان" ء "غیر مرکز نشین"، و "غیر اصلاح طلب" باعث تعجب و حتی اعتراض نیست. زیرا ما در آن مملکت غم زده ولایت فقیه با اینگونه ادبیات وتبعیض های مذهبی و "روشنفکری" عادت کرده ایم. در نتیجه بنده نه تنها گله ای از مسعود بهنود (که او را در لندن دیده ام و با احترام می شناسم) ندارم، بلکه متشکر و خوشحالم از اینکه ایشان این حقیقت پنهان را عریان کردند تا مناسبتی باشد برای بررسی مجدد پاسمان این زخم همیشگی و دیرینه.
مدتی پیش با یکی از مجریان یک رسانه معتبر و شناخته شده برونمرزی صحبتی داشتم. ابراز تمایل نمودم تا در مورد مذاکرات هسته ای بعنوان یک "صاحبنظر" (تحلیلگر) شرکت کنم. با هزار و یک تعجب پرسید: "مگه شما بلوچ نیستید؟ جواب دادم آری ! وی با لحنی کوچک انگارانه ادامه داد: "مسئله هسته ای یک مسئله ملی است و نه یک موضوع محلی". من هم گفتم: ببخشید "اشتباه کردم". و این داستان زندگی ما در مملکتی است که باید به آن افتخار کنیم. در نتیجه افشای راز آقای بهنود بمثابه تعزيه گردان ِ حقیقت تلخ نابرابری مذهبی در ایران، مطلب جدید و شوک آوری نیست، بلکه اعترافی است به تلخی نگاه تبعیض آمیز که در ضمیر ناخودآگاه "ایرانی فارس زبان ء شعیه ء مذهب طرفدار اصلاحات در نظام جمهوری اسلامی" همواره نهفته بوده و هرازگاهی همانند نیشتر جدایی و تحقیر بر زخم کهنه تبعیض و نکوهیدنی مذهبی فرود می آید. با این اوصاف شاید بتوان گفت آقای بهنود اصلاح طلب حکومتی که در رسانه های "بیگانه" کار و مصاحبه می کند، هم طبال يزيد است و هم علمدار حسين.
این مصاحبه و سخنان دردآور یکی از همکاران تلویزیون بی بی سی فارسی با یکی از مجریان صدای آمریکا از این منظر حائز اهمیت است که مدیران هیچکدام از این رسانه ها به احتمال زیاد این اجازه را به "ایرانیان غیر شیعه" نخواهند داد تا سخنان تبعیض آمیز مسعود بهنود را به چالش بکشند. این در حالی است که وی تفکرات "شوونیستی" و تبعیض آمیز خود را در رسانه های فارسی زبان بریتانیایی و آمریکایی تکرار می کند، بدون آنکه این رسانه های به اقلیت های مذهبی و قومی ایران اجازه "حق دفاع" از خود و ابراز عقیده بدهند. بر طبق قوانین بریتانیا ابراز اینگونه عقاید "نژادگرایانه" مبتنی بر تبعیض مذهبی جرم محسوب می شود. اما آقای بهنود با زیرکی خاص خودش این مطالب را با مجری صدای آمریکا در میان گذاشته و نه با بی بی سی فارسی در انگلیس، که طبیعتا تبعات قانونی خود را به دنبال می داشت. در نتیجه دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
این شیوه بیان و طرز نگرش انحصارطلبانه مسعود بهنود که به گفته خودش سالها بعنوان خبرنگار همراه عباس هویدا در رژیم گذشته به کشورهای مختلف سفر می کرده و بعد از انقلاب طرفدار حداقل طیف بخصوصی از نظام جمهوری اسلامی بوده و اینک با رادیو و تلویزیونهای بریتانیایی و آمریکایی همکاری دارد، بیانگر شیوه تفکر غالب بر برخی از این رسانه ها است که نه تنها "روشنفکر" بلکه "تحلیلگر" ایرانی را مقید به پیش شرط چهارگانه "شیعه بودن"، "فارس زبان بودن"، مرکزگرا بودن"، و "اصلاح طلب حکومتی بودن" می دانند؛ و در تفاسیر و برنامه های خود از "حضور مبارک الزامی" آنها استفاده می کنند. بنده علیرغم احترامی که به مدیران بی بی سی فارسی، رادیو فردا و صدای آمریکا قائلم و آنها را با احترام می شناسم و آنها نیز هرازگاهی لطف کرده و بنده را دعوت می کنند، اما خودسانسوری در به ترسیم کشیدن این انتقادات بر حق و موجه را نه شایسته خود و نه در خور حرفه ای آنها می دانم. زیرا صدف زان سبب گشت گوهر فروش، که از پای تا سر همه گشت گوش.
برخلاف نظر آقای مسعود بهنود هیچکدام از افتخارات گذشته ایران شیعه نبودند. تشیع در ایران چهارصد سال پیش و آن هم با زور سرنیزه توسط صفویان بنا نهاده شد. در نتیجه اکثریت مفاخر تاریخ ایران همانند فردوسی، حافظ، عمر خیام، سعدی، مولانا، باباطاهرعریان، ابوعلی سینا، جامی، خاقانی، صائب تبریزی، سنایی، غزنوی، وحشی بافقی، خواجه نظامالملک طوسی، عطار نیشابوری، رودکی؛ زکریای رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابوریحان بیرونی، ناصر خسرو، ابوالفضل بیهقی، نظامی گنجوی، انوری، خواجوی کرمانی، و غیره که همگی سـُـنی مذهب بودند، جزو "روشنفکر" و یا افتخارات ایران محسوب نمی شوند، چون در رگ های آنها خون شیعه صفوی جریان نداشت. اینگونه سخنان نه تنها اجحاف به تاریخ ایران بلکه ظلم به میلیونها ایرانی است که روشنفکری را در عبای شیعه گری جستجو نمی کنند. آیا خود آقای بهنود و یا کارفرمایان و گمارنده گان رسانه ای وی این حقیقت را درک نمی کنند که انکار دیگران از طریق سخنان خودشکوفایانه برای بسیاری از ایرانیان آزادیخواه غیر شیعه و غیر مذهبی از جمله سـُـنی ها، زرتشتی ها، بهایی ها، ارمنی ها، آشوری ها، یارسانی ها، یهودی ها، سکولارها و غیره توهین آمیز می باشد؟