"در نقش بیستون که در دوره داریوش نوشته شده نشانگر وجود ملیتهای مختلف در فلات ایران بوده که این ملیتها مغلوب دیکتاتوری حاکم شده بودند. در دستگاه حکومتی هخامنشیان، پارسها(فارسها) موقعیت ویژه ای داشته، مقامهای بزرگ کشوری و لشکری در کشور و کشورهای تحت تصرف را بخود اختصاص داده اند و ملتهای مغلوب در این دولت خدمه بکار گرفته می شدند".
داریوش زمانی که مشغول تهیه وآماده ساختن ارتش و جمع آوری وسائل جنگی جهت لشکر کشی به بابل بوده، ملتهای عیلام، مادها ،سارها، پارتها ساتاگیها جهت تخفیف مالیاتها و تقلیل ازفشارنمایندگان دولت بر علیه آنان شورش کردند، داریوش از این جنگ منصرف شده وبه سرکوب خونین این ملتها پرداخت.
با تعمقی در مطالعه جامعه، تاریخ و جغرافیای ایران پی می بریم که در ایران عناصر و اجزای بالقوه ای موجودند که در پایه ریزی وتکوین این جامعه موثر و کلیدی بشمار می روند. امروز تعداد شهروندان این جامعه به بیش از ۷۵ ملیون نفر می رسد. توزیع و تمرکز این شهروندان در جای جای جغرافیای ایران بنا به شرایط و اوضاع بین المللی، ملی ومنطقه ای به صورت خواسته یا ناخواسته صورت گرفته است. تاریخ برتکوین و پیدایش این جامعه نظارت داشته و شاهدی برچگونگی مهاجرت، سکونت، پایداری و استقامت در برابر حوادث طبیعی وانسانی بوده است و از مأوای خویش حماسه آفرین در برابر متجاوزین دفاع کرده و می کند. بنابراین نباید با تزویر وجعل، ستون و پایه های اصلی و شالوده حیاتی این جامعه را کمرنگ و یا کلا بی رنگ ساخت.
قشنگی فرش وموزائیک به ترکیب رنگهای آن است. ایران خواسته و یا ناخواسته و براساس واقعیت موجود و بنا به آنچه در بالا گفته شد، همانند یک فرش و یک موزائیک با ترکیب رنگ فرهنگهای مختلف، زبانهای مختلف، گویشهای مختلف تاریخ و تنوع زندگی مختلف انسانها و مذاهب مختلف بر این قشنگی افزوده است. حاکمان مستبد بویژه درهشت دهه اخیر با وسائل و ترفندهای مختلف جهت نابودی واز بین بردن جذابیت فرش و رنگ قشنگ موزائیک کمر بسته و در این راه شیوه های جهنمی یک رنگ کردن و فرایند ملت سازی را بکار گرفتند. اما این فرش یا موزائیک با پایداری، استقامت و پذیرش تکثر رنگها و دفاع از آنها مانند درخت تنومند در مقابل طوفان مخالفین و هجوم حاکمان مستبد سخت پایداری کرده و تا به امروز با استقامتی تحسین آمیز برجای مانده است. این رنگها همان زبان ، فرهنگها و شیوه زندگی ملیتهای تشکیل دهنده کشور هستند و ایرانی بشکل فرش خوش رنگ و موزائیکی رنگارنگ ساخته اند. ملیتها گرچه محروم ازهرنوع امکانات آموزش به زبان مادری و توسعه فرهنگی خویش هستند، اما شادابی و طراوت فرهنگ و زبان آنها همچنان باقی مانده است. حاکمان، روشنفکران و مدافعان نظریه ی معیوب ملت سازی از بین رفته و پس ماندگان آنها راه زوال را پیش گرفته اند.
در اینجا این سوال اساسی مطرح است که سلامتی و شادابی ایرانی چون فرش و موزائیک تا چه حد مقاوم است و در حفاظت و دفاع از آن به چه عواملی و امکانات دفاعی نیازمند است.
ایران همانند کشورهای آسیا از مجموع کشورهائی است که ساکنان آن یک رنگ و یک دست نبوده و نخواهند بود. این کشور از ملیتها و اقوام مختلفی تشکیل شده است. برای شناخت دقیق این اجزاء گذری کوتاه به تاریخ می زنیم.
استقرار و ثبات جامعه هائی که اقتصاد آنها بر کشاورزی و دامداری در فلات ایران مبتنی بوده است، نقش مهمی در تشکیل و تکوین جوامع بشری در این فلات و کشورهای همسایه بازی کرد. بنا به گفته تاریخ نگاران تا هزاره یکم قبل از میلاد بغیر از زبان عیلامی زبان دیگری در این این منطقه شنیده یا ذکر نشده است. در دوره عیلامیها بعلت وسعت مناطق زیر نفوذ و قرار گرفتن موانع طبیعی مانند دره ها و کوه ها بین مناطق زیر نفوذ خویش، حکومت آنها غیر متمرکز بوده و سیاست گذاری بشکل اتحادیه اداره مملکت را پیش می بردند. "اوان" یکی از شاهان عیلام در هزاره سوم قبل از میلاد رئیس این نوع اتحادیه بود این اتحادیه متشکل از "عیلامیها" ، "لولبی ها" و "گوتیها" بود. این نوع حکومتها تا هزاره اول هم بدین شکل ادامه داشت. بنا به شواهد موجود در باختر و شمال باختری، سیستمهای حکومتی در قرن نهم قبل از میلاد هم بشکل اتحادیه ای اجرا می شد. در جنوب ارومیه اتحادیه از ۲٨ منطقه تشکیل شده بود. بعدها سیستم حکومتی نمایان شد که بر مبنای مالکیت ارضی (نوعی فودالیسم) و نه عشیره ای و یا قومی حکومت می کرد. ساکنان این اتحادیه از نظر نژادی و زبانی باهم اختلاف زیادی داشتند، این کیفیت در سابق رایج بود، برای نمونه در کردستان و آذربایجان به زبانهای مختلفی صحبت می شد.
در بلوچستان جمعیت انبوهی در هزاره دوم قبل از میلاد در روستاهائی ساکن بودند که نقش مهمی در سیستم ارتباطی بین النهرین، ایران و هند بازی کردند. در شمال باختری مردمی سکونت داشتند که فرهنگشان شبیه مردمان کوه های زاگرس بود. در دوره حکومت مانی در قرن هشتم قبل از میلاد اداره امور کشور بشکل اتحاد و تحت یک فرمانروا حکومت می شد و حکومتهای ملی- محلی توسط شاهزادگان بومی اداره می شدند.
طبق گفته های تاریخ نگاران، عشایر آریائی از شمال دریای سیاه تا آسیای میانه واز جمله به ایران و افغانستان مهاجرت کردند. در همان زمان اقوامی در شمال شرق مانند پارتها در ترکمنستان زندگی می کردند.
پیشرفت اجتماعی عشایر آن دوره براثر تماس اقوام مهاجر با جوامع بومی سریعتر شد. اینگونه مهاجرتها جامعه نوین نژادی- زبانی را بوجود آورد. هرودت تاریخ نگار یونانی در باره مادها اینگونه نقل می کند: پس از تسخیر سرزمینها حکومت ماد بین شاهان تقسیم شد و دئیوک پادشاه ماد با دیگران متحد شد و اتحاد کشورهای کوچک ماد را اعلام کرد. حکومتهای متحد از مجموعه حکومت محلی- بومی تشکیل شده بود. در یک دوره ودر زمان ماد شورای حکومتی متشکل از چند شاه بومی-محلی اداره امور آن حاکمیت را پیش بردند. پایتخت سیاسی مادها شهر هگمتانه همدان امروزی بود. در اتحادیه مادها در قرن ششم قبل از میلاد حکومتهای اسکیف، مانا، و اورارات وارد شده وهر کدام به صورت خودمختار به حاکمیت ادامه دادند.
در اوائل قرن پنجم قبل از میلاد و در حکومت هخامنشیان نسبت به مردم مغلوب بسیار بی رحمانه رفتار می شد، آنها را به بردگی می گرفتند و خانه هایشان را از میان می بردند. داریوش اول جهت جلوگیری از گرایشهای جدائی خواهانه ملتهای تابعه یک حکومت متمرکز تاسیس نمود .در این مرحله نظام ساتراپی یا استانی را بکار گرفت ولی عمل او منجر به شورش وجنگ شد. درست است که در زمان داریوش وسعت امپراطوری او پهناتر شد ولی این نظام هرگز آرام و مستقر نبود.
آقای ناصر پورپیرار در باره تکثر ملی در این کشور و ایران به عنوان کشوری است کثیر الملله این گونه می گوید : "در نقش بیستون که در دوره داریوش نوشته شده نشانگر وجود ملیتهای مختلف در فلات ایران بوده که این ملیتها مغلوب دیکتاتوری حاکم شده بودند. در دستگاه حکومتی هخامنشیان، پارسها(فارسها) موقعیت ویژه ای داشته، مقامهای بزرگ کشوری و لشکری در کشور و کشورهای تحت تصرف را بخود اختصاص داده اند و ملتهای مغلوب در این دولت خدمه بکار گرفته می شدند".
داریوش زمانی که مشغول تهیه وآماده ساختن ارتش و جمع آوری وسائل جنگی جهت لشکر کشی به بابل بوده، ملتهای عیلام، مادها ،سارها، پارتها ساتاگیها جهت تخفیف مالیاتها و تقلیل ازفشارنمایندگان دولت بر علیه آنان شورش کردند، داریوش از این جنگ منصرف شده وبه سرکوب خونین این ملتها پرداخت.
لازم به تذکر است، در تاریخی که عشایر آریائی به فلات ایران مهاجرت کرده بودند، زندگی کوچ نشینی داشته اند. در صورتی که عیلامیها و چند ملت دیگر داری حکومت سیاسی مستقر واز سیتم شهر نیشینی و مدنیت بهره می بردند.
در زمان سلوکیان(وارثان اسکندر)باز نوعی حکومت متحد از حکومتهای بومی-محلی متشکل از بومیان و حکومت مرکزی به رهبری امرای ارتش اسکندر بود این نوع سیستم حکومتی را حاکمان از یونان باخود آورده بودند. حکومتهای محلی موظف به پرداخت مالیات بودند. در غرب اقلیم عربستان ایران اولین دولت عربی بنام میسان(میشن) تشکیل شد و متحد و تحت الحمایه سلوکیان (۲۲٣-۱٨۷ق م) بود ، مرکز آن کرخه و بعد به خارکس در نزدیکی محمره(خرمشهر امروزی) منتقل شد.
دولت پارت (اشکانیان)که در مناطق ترکمنستان امروزی اعلام وجود کرد ، به یکی از دولتهای بزرگ قدیم مبدل شد. سیستم حکومتی این دولت متشکل از اتحاد عشایر کوچ نشین و در رأس آنها پارتها بود ه اند. آنان ساکنان بومی مناطق دیگر(ملتها) را مانند حکومتهای گذشته با جنگ و لشکر کشی به تحت سلطه خود درآوردند . در اوائل، حکومتی متمرکز تشکیل دادند و بجای حاکمان بومی، در آن مناطق یکی از شاهزادگان پارتی حکومت می کرد. دراین دوره حق حاکمیت بومیها زیر پا گذاشته شد و این نوع سیستم حکومتی بخاطر شرایط نا موفق آن ازهم پاشید و مردمان محلی و بومی در مناطق خود نوعی خودمختاری بدست اورده و شریک سیاسی حکومتهای مرکزی شدند. اسناد و مدارک بدست آمده نشان می دهند که در این دوره حکومت شورائی رایج بوده و متحدین این حکومت عیلامیها، پارسها، میسا(میشن) ،عربها، اتروباتن باختر، مادها و ملل دیگر بودند.
ساسانیان در اوائل حاکمیت خویش روش اولیه اشکانیان را جهت تمرکز حکومت خود بکار گرفتند. اردشیر، شاه ساسانی، حاکمان محلی را از بین برد و اطرافیان خویش را جهت حکومت به آنجا فرستاد. مغان یا روحانیون شریک سلطه سیاسی شدند ، بنا به اعتقاد رهبران دینی و دربارساسانی، قدرت شاه نشانه ای از قدرت خدا است، لذا خدا شریک ندارد و مالک همه چیز است.
اردشیر در جنگ با رومیان در نیمه صده سوم میلادی بر آنها پیروز شد و اسیران رومی را در شمال عیلام ونزدیک رودخانه کارون اسکان داد، این اسرا معمار،استادکار و دارای حرفه صنعتی بودند، آنها ساختمانهای زیادی را ساختند که آثار انها هنوز موجود است این اسرا در پیشرفت منطقه عیلام کوشش فراوان نمودند. در این باره سید احمد کسروی می گوید : "اردشیرساسانی شاخه ای از قبیله عربی بنی العم از بنی تمیم را در جنوب عیلام مستقر ساخت". برخی از تاریخ نگاران معتقدند که این اقلیم در آن دوره اهواز نام داشت، در این باره بیت شعری از "جریر" شاعر عربی را می خوانیم :
سیروا بنی العم فلأهواز منزلکم و نهر تیری و لم تعرفکم العرب
اسرای رومی، شهرهای جندی شایور ، دزفول و شوشتررا بنا کردند.
عربها و بختیاریها در این اقلیم به شاهان ساسانی کمکهای شایانی را تقدیم نمودند. در لشکرکشی بعدی شاهان ساسانی به ممالک غرب ایران، عربها به آنها کمک کردند و گویا حتی تا مصر آنهارا همراهی کردند. لذا شاهان ساسانی قبائل عرب دیگر را درعربستان ایران اسکان دادند. بعضی از قبائل عربی مستقر در جزیره العرب و یا در عراق در آن دوره با استفاده ازضعف دولت مرکزی و دولتمردان آن زمان، به این استان مهاجرت کردند. آنان همراه با اقوام و قبایل مختلف در فلات ایران، با داشتن ادیان و مذاهب مختلف ارتباط برقرار ساخته و به شکل مسالمت آمیز زنگی نمودند. ادیان و مذاهبی که در آن دوران رایج و مخالف دین حاکم بودند از این قرارند: مانی ، مزدک و مخالفین و منشعبین از دین زرتشتی.
ارتش ساسانیان تشکیل شده از اسیران و از فرزندان ملتهای مختلف بود. لذا آن ارتش نتوانست در مقابل ارتش عرب مسلمان مقاومت کند و منقرض شد.
در دوران حکومت خلفای عرب مسلمان در این کشور سیستم سیاسی بشکل ولایات رایج بود و بر هر اقلیم و منطقه یک والی حکومت نموده واز خلیفه اطاعت کرده به مرکز مالیات ویا خراج می پرداخت. درزمان خلافت عثمان، عبدالله بن معمر والی عربستان ایران شد و در زمان خلافت علی، زیاد ابن ابیه حاکم اقلیم بود. همین سیستم در ولایات دیگر ایران بکار گرفته شده وبه شکلی غیر متمرکز حاکمیت در ایران ادامه یافت. این نوع سیستم در دوران امویان ، عباسیان و حکومتهای بعدی استمرار پیدا کرد. بعنوان نمونه، در زمان سلجوقیان و بویژه در زمان ملک شاه این نوع حکومت بیشتر نمایانگر بود، بعضی از حکومتهای محلی- ملی در این دوره شبه مستقل بودند.
در دوره خوارزمشاهیان سعی شد که بعضی از حکومتهای محلی را باهم دیگر ادغام کرده و مستقیما زیر نظر شاه درآیند أما این شیوه به قطع رابطه بین این حکومتها با حاکمیت مرکزی منجر شد. مناطق و یا اقلیمهائی که در آن دوره با دولت مرکزی قطع رابطه کرده بودند از این قرارند: اتابکان لرستان، فارس، آذربایجان و عربستان ایران.
قبل از رسیدن صفویان به قدرت، درعربستان ایران قیامی صورت گرفت، این قیام منجر به تشکیل حکومت فقرا یا مشعشعیان برهبری سید محمد مشعشع شد، این حکومت بر غرب اقلیم یعنی عربستان ایران مسلط شد و شهر حویزه را مرکز حکومت خویش ساخت . بعدها مرزهای این حکومت از کوهای زاگرس تا قسمتی از عراق رسید .
برای آشنائی با مقاومت ملیتها در برابر تجاوزات حاکمان و دست نشاندگان آنها نقل قولی را می خوانیم: "ھر قوم که تاریخ خود را بدست فراموشی سپارد سریع از میان میرود و این حقیقتی انکار ناپذیر است ـ تاریخ اقوام زندہ، آینه گذشته اند که حال را در آن می بینند و برای ساختن آیندہ ای روشن و کامیاب میتوانند به کمک آن راہ صحیحی انتخاب نمایند ـ این صلاحیت را بدست خواھند آورد که اگر در میان قوم اشتباھی رخ دادہ از تکرار آن جلوگیری کنند ـ اقوامی که فرصت پندآموزی تاریخ را از دست دھند در میدان زندگی نمیتوانند ھیچ گونه راھی منطبق بر خصوصیات و روحیات قومی برای خود انتخاب کنند ـ ھموارہ درگیر مشکلات شدہ و اسیر اشتباھات خود میگردند ـ ھمانطور که این مشکلات برای اجدادشان اتفاق افتادہ است".*
بعد از استقرار و توسعه حاکمیت صفویان در ایران سیستم سیاسی وحکومتی مشهور به نظام صفویه مستقر شد که برسه قاعده اسطوار بود:
۱- ایالتهای مرکزی ازخودمختاری محروم بودند.
۲- حکومتهای بیگلربیگی، این نوع حکومت در اطراف ایالتهای مرکزی بوده آنها مالیات پرداخته واز نوعی خودمختاری بهره مند بودند.
٣- ایالتهای پیرامونی یا دور از مرکز، آنها مالیات پرداخت می کردند ولی از خود مختاری بیشتری برخوردار بودند و در نظامی فدراتیو کلاسیک (ممالک محروسه) از شبه استقلال یا خودمختاری چشمگیر برخوردار بودند. حکومتهای اطراف عبارتند از: ولایتهای عربستان، کردستان، گرجستان و لرستان بودند ، والیان بشکل امیر (خان) یا شاه حکومت کردند که شاه دولت مرکزی بعنوان شاهنشاه خطاب می شد.
ملل و اقوام موجود در مرزهای ایران آن زمان بدین قرار بودند:
گرجیها، ارمنیها، ترکهای آذری، لزگیها، کردها، بلوچها، افغانها (پشتو، بلوچ و هزاره) عربها، ترکمنها، لرو بختیاری، گیلکی، مازندرانی، ودیگر اقوام کوچک، همچنین ادیان و مذاهب گوناگون رایج بودند.
حکومت صفویه با تکیه بر مذهب شیعه وبا زور سرنیزه این مذهب را به ملل و اقوام موجود در ایران تحمیل کرد و سیستم سیاسی متکی بر مذهب و در واقع مذهب شیعه را برقرار ساخت. در این دوره زبان ترکی آذری زبان ارتش و دربار بود که شاه اسماعیل خود به زبان ترکی آذری شعر گفته بود اما زبان دبیرخانه یعنی مکاتبات و مراسلات فارسی بود.
در این دوره قیامها و مقاومت هائی از طرف ملتها جهت مقابله با فشار مالی و تسلط امرا و شاهان صفوی صورت گرفت این قیامها بدینگونه بودند: شورش کردها در سال ۱۷۱۵، این شورش تا شهر اصفهان یعنی پایتخت صفویها رسید. حاکم عربستان ایران در آن زمان بعضی از مناطق کناره های شمالی خلیج و چند جزیره را با کمک ساکنان به تحت رهبری خود درآوردند، شاهسونها در مغان بپا خواستند، در سال ۱۷۲۰ لر و بختیاری در مناطق خود قیام کردند و تا اطراف شهر اصفهان، پایتخت صفویها رسیدند. در سال ۱۷۲۱ بلوچها تا مشهد پیش رفتند. در سال ۱۷٣۲ قیامهای ارمنیها و گرجیها صورت گرفت و لزگیها به قیام گرجیها پیوستند. دراین نوع قیامها ومبارزه برعلیه حاکمیت هرگز به جنگ بین ملتها ی ساکن در ایران (جنگ داخلی) منجر نشده بود. همیشه این قیامها بر علیه حکومت مرکزی و دست نشاندگان و ماموران آن بود.
معاهده ای درسال ۱۷۲۴ بین افغانهای حاکم بر ایران و عثمانیها به امضاء رسید، که مفاد آن از این قرار است: مناطق و اقالیم چندانی نصیب عثمانیها شد، این مناطق بدین قرارند: آذربایجان، کردستان، قسمتی ازعربستان، مناطق مرکزی مانند زنجان، قزوین و تهران.
در حکومت افشاریان، نادر قلی یا نادرشاه سعی کرد که با زور مناطق زیر نفوذ خویش را تحت کنترل امرای ارتش و وابستگان خود سازد و حکومتی متمرکز بنا کند ولی شرایط نامساعد اقتصادی و سیاسی آنزمان و لشکرکشیهای متعدد او هرگز اینگونه نقشه را به انجام نرسانده منجر به استقلال چند ایالت در سال ۱۷۵۱ شد.
کریم خان زند موسس حاکمیت زندیان، گرچه در منطقه محدودی حکومت کرد ولی به عنوان حاکم ایرانی جهت تصرف عربستان ایران به این اقلیم حمله کرد. در این هجوم سد سابله را که بر رود خانه کارون توسط حکومت کعبیان عربستان ایران و در زمان شیخ سلمان ساخته شده بود، ویران ساخت. کسروی در این باره می گوید: "سد سابله مانند سد اسکندر است و زمینهای زیادی را آبیاری داده و آباد ساخته است اگر ویران نمی شد ده ها سال دیگر بدین شکل می ماند و مورد استفاده قرار می گرفت، ویرانی آن توسط کریم خان زند از کارهای زشت او بود".
کریم خان با ویرانی سد سابله نتوانست امارت عربستان ایران و ملیت عرب را بزانو درآورد، او با حکومت کعبیان به توافق رسید و بنا به توافق جدید، آنان فقط مالیات یا خراج سالانه بحد مقدور پرداخت کنند.
در زمان قاجاریان حکومتهای محلی به همراه دولت مرکزی سیستم سیاسی را تشکیل داده بودند که ممالک محروسه نام گرفت. بنا به معاهداتی که با کشورهای اطراف منعقد شد، قسمتی ازمناطق و شهرهای مسکونی ملیتهای ایران در آن زمان به روسیه و به عثمانیها پیوستند و بعضی از شهرها و مناطق مجددا به ایران الحاق شدند. معاهده ارض روم دوم در سال ۱٨۴۷ بین ایران و عثمانیان بسته شد، بنا به این معاهده شهرهای محمره و عبادان همراه باساحل شرقی شط العرب تحت حاکمیت ایران در آمدند ، سلیمانیه و مناطق دیگر کرد به عثمانیها پیوستند. در این سال ناصرالدین شاه فرمان همایونی صادر کرد و بنا به این فرمان شیخ جابر پدر شیخ خزعل را به امیر محمره منصوب ساخت و امارت را در خانواده آن شیخ بشکل ارثی اعلام کرده لقب نصرت الملک و مقام سرحدداری را به او تقدیم نمود. در فرمان ناصر الدین شاه گمرک محمره در اختیار دولت مرکزی باقی ماند و به اجاره اشخاص داده می شد، در آن دوران یک بلژیکی مسول گمرکات محمره بود. شیخ جابر موظف شد که مالیات سالیانه به شاهان قاجار پرداخته و درموقع جنگ با خارجی، سرباز و جنگجو به کمک دولت مرکز ارسال نماید.
نقش ملتها در انقلاب مشروطه ایران بروشنی عیان بود. آنها برای رسیدن به مطالبات عادلانه خویش و استقرارثبات و قانون این انقلاب را بثمر رساندند. انقلاب مشروطه یکی از بزرگترین انقلابهای بورژوا- دمکرات در خاورمیانه در اوائل قرن بیستم بود. ملت ترک آذری همرا با گیلانیها از شمال و بختیاریها به کمک مالی شیخ خزعل امیر عربستان ایران از جنوب وبه همراه مبارزان اصفهانی و مبارزان تهرانی و دیگر مشروطه خواهان از نیروهای چپ و مجاهدین، کودتای محمد علی شاه را به عقب رانده و انقلاب را به ثمر رساندند.
متمم قانون اساسی که مربوط به ملیتها بعدا بتصویب رسید و بنا بر این قانون حکومت ایران باید به شکل فدراتیو ایالتی و ولایتی در مناطق ملی، یعنی اتنیکی- جغرافیائی صورت گیرد. ولی این نوع سیستم با تجاوز خارجی و ضعف نیروهای مردمی ملی در مناق بومی-محلی و عدم اتحاد آنان میدان را برای تمامیت خواهان، مدافعان اسیمیلاسیون و فرایند ملت سازی و دیکتاتوری عریان باز نمود.
بعد از انقلاب ۱۹۱۷ و تشکیل کشور سوسیالیستی دشمن غرب در شمال ایران، بریتانیا از خواب غفلت بیدار شده جهت حمایت از هندوستان و اطراف آن بویژه اب راه حیاتی خلیج و دریای عمان و افغانستان، دولتی مقتدر و سدی نفوذ ناپذیر در برابر شوروی تازه به قدرت رسیده تشکیل دهد. بریتانیا در معاهده ورسای ۱۹۱۹ که بعد از اتمام جنگ جهانی اول خود به جای ایران در مناقشات شرکت کرد و ایران را به شبه مستعمره و در واقع به زیر قیمومیت خود گرفته بود.
با بخشش دیون وفسخ معاده ها با ایران به شکل یک جانبه از طرف شوروی و تمایلات بعضی از نیروهای سیاسی در ایران به این نونهال، بریتانیا با اقدامی برنامه ریزی شده، اولین کودتای خاورمیانه را در ایران به رهبری رضاشاه در سال۱۹۲۱ راه اندازی کرد و راه را برای بنای دولتی آهنین! و متمرکز، تسلط او را بر کل ایران آماده ساخت. تمام وعده ها ی شفاهی در دفاع از حکومتهای محلی و بخشش مدالها به آن حاکمان از طرف بریتانیا، پوچ از آب درآمد و تبخیر شد و دیکتاتوری عریان بر کل ایران حاکم شد.
جهت براه اندازی ماشین همانند سازی، تغییر بافت جمعیتی وفرایند ملت سازی، امیر افشار و دیگر تئوریسینهای شونیست، مانیفستی را تهیه وبه رضاشاه جهت اجرا ارائه کردند. رئوس کلی مانیفست در مجله آینده به شرح زیر ترسیم شده بود: ترویج کامل زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران در سرتاسر کشور مخصوصا در آذربایجان، کردستان، عربستان، بلوچستان و نواحی ترکمن نشین، کشیدن راه آهن و ایجاد ارتباط میان نواحی مختلف مملکت، کوچ دادن برخی ایلات آذربایجان و عربستان به نواحی داخلی ایران و آوردن ایلات فارسی زبان در این ایالات و شهرنشین کردن آنها، تغییر در تقسیمات کشوری و از بین بردن اسامی آذربایجان، عربستان و غیره، تغییر اسامی ترکی و عربی شهرها و روستاها، کوه ها و رودهای ایران، ممنوع کردن استفاده از زبانهای محلی در محاکم، مدارس، ادارات دولتی وارتش و غیره.
در انقلاب مردمی ۵۷ ملیتها به امید رسیدن به حقوق عادلانه و انسانی خویش در آن انقلاب شرکت فعال کردند. حاکمیت جدید همانند سابق سیاست قدیم نسبت به ملیتها را اجرا کرده و کمر به سرکوب آنها بست. در دوره اصلاحات که نوعی "دمکراسی" محدود حاکم شده بود، نامه دولتی با محتوای نکاتی در تغییر بافت جمعیتی در عربستان ایران منتشر شد که بعدها به نامه ابطحی معروف شد. متن این نامه دقیقا تکرار و تاکید بر مانیفست افشار بر علیه ملیت عرب در ایران است. متن این نامه بدین قرار است:
۱- ترتیبی اتخاذ گردد که جمعیت اعراب خوزستان نسبت به فارسی زبانان بومی و مهاجر در ظرف و در حداکثر ده سال به ۱/٣ (یک سوم) برسد.
۲- جهت افزایش حضور و مهاجرت دیگر اقوام بویژه اقوام آذری به استان خوزستان علاوه بر تسهیلات مصوب بخشنامه ۴۱۶-٣-ب-۲/۹۷۱/۵-۷ مورخ ۱۴/۴/۱٣۷۱ تسهیلات بیشتری مد نظر گرفته شده که متعاقباً اعلام میگردد.
٣- لازم است بنحوی عمل شود که پدیده مهاجرت قشر تحصیل کرده آنان به دیگر استانها به ویژه تهران، اصفهان و تبریز افزایش یابد.
۴- سعی شود ضمن محو کلیه نشانها دال بر وجود این قوم از قبیل تغیر نامهای باقیمانده محلات، روستاها، خیابانها، مناطق،..... از واژه های فارسی استفاده شود.
۵- در عین تاًکید بر محرمانه بودن موضوع لازم است جهت هرچه عملی ترشدن اجرای مصوبات از افراد "عرب زبان" مطمئن بعنوان وسیله استفاده گردد.
۶- کلیه مصوبات جدید در خصوص توزیع دانشجویان، کارمندان، معلمان، نیروهای نظامی انتظامی و کشاورزان در دیگر استانها پیوست میگردد.
بیش از هشت دهه ازاجرای مانیفست افشار و دودهه از نامه معروف به ابطحی گذشت ، قدم به قدم و به شیوهای سرکوب و دیکتاتوری عریان آن فرامین به شکل سلب اراضی و مهاجرت و جابجائی اجباری فرزندان ملیتها بویژه ملیت عرب بکار گرفته شد. سیاست غیر انسانی حاکمان نشان داده است این گونه برخورد نه فقط نتیجه ساز نبوده بلکه پیشرفت کل کشور راعقب نگه داشته ، ثروت ملی آنرا جهت دفاع از حاکمیت در نگهداشتن ماشین سرکوب رنگارنگ امنیتی، نظامی و پلیسی به هدر رفته و امنیت مرزها و تمامیت ارضی کشور را به مخاطره کشانده است.
امروز و بعد از گذشت نزدیک به یک قرن از انقلاب مشروطه و قانون الحاقی ایالات و ولایات هنوز ما به دنبال یک سیستم سیاسی مناسب که بر جامعه ایران منطبق شود، هستیم . این خواسته در طیف های مختلف سیاسی به شیوه های مختلف و یا دیدگاه های مختلفی ترسیم می شود. بعد از انقلاب ۵۷، در قانون اساسی جمهوری اسلامی مواد ۱۵ و ۱۹ در حمایت از فرهنگ و زبان ملیتها درج شده است. با وجود کمرنگی آن مواد، هنوز که هنوز است آنها راکد مانده و هر کس یا مجموعه ای که اجرای آنها را مطالبه کند، این عمل به عنوان جرم شناخته شده و فعالان مجازات می شوند.
مبارزات ملتها در جهان برای بدست آوردن آزادی، دمکراسی وحقوق سلب شده ملیشان در دو دهه اخیر ادامه دارد، در بین ایرانیان بیداری، آگاهی به حقوق جمعی و ملی بویژه در بین فرزندان ملیتهای غیرفارس به شکل چشمگیری گسترش پیدا کرده است. همچنین با سکونت بعضی از فعالان سیاسی و مدنی و نخبگان این ملیتها در کشورهای دمکرات و بعضا فدرال دنیا وبا توجه به شیوه اجرای قوانین، رفاه، عدم تبعیض ومبارزه با شونیسم، بر آگاهی آنان بشکل محسوسی افزوده و تجارب عملی گران قیمتی را بر تجارب آنان انباشته شده است. فعالان سیاسی و مدنی ملیتهای غیرفارس بعد از ده ها سال تجربه تلخ در کشور، دیگر به وعده و وعیدهای فعالان سیاسی و مدنی چه در داخل و چه در خارج اعتماد و باور نخواهند داشت، آنان خواهان مشارکت فعال و برابر در اداره امور کشور و مناطق محلی خویش هستند.
جهت تقلیل مشارکت فرزندان ملیتها تا به حال نظریه های مختلفی از طرف بعضی از قلم زنان ارائه شده است. یکی ملتها را به گویشها و خرده فرهنگها تقلیل می دهد و دیگری به کلمه اقوام و مسائل فرهنگی آنان معتقد است. سازمانهائی به مشارکت فعال به شیوه سیستم فدرال و کسانی هم همه این شیوه ها را رد می کنند و معتقدند که نجات ایران در تشکیل دولتی متمرکز، دمکراتیک، سکولار و مبتنی بر حقوق بشر است.
این نوع تفکر، اختلاف و دوری تفکر در ارائه یک برنامه و یا پیشنهاد راه حلی مناسب و ممکن با ترکیب ملی و اتنیکی و مذهبی کشور و نشانگر عدم بلوغ رشد دید سیاسی-اجتماعی در بین بعضی از نخبگان وفعالان سیاسی و مدنی است. ادعای وجود ظلم وستم در تمام نقاط ایران توسط تمامیت خواهان هرگز نشانگر ظلم و ستم مضاعفی که بر ملیتهای غیرفارس اعمال می شود نیست و چنین تفکری ساده اندیشی است وبه نوعی زمین را برانسان مقدم می شمارد، در نتیجه عقب ماندگی کشور، عمیقتر شدن شکافهای اجتماعی وهدر دادن ثروت ملی همچنان ادامه خواهد یافت.
مطالبات دمکراسی خواهی و حقوق بشری نباید به یک مرحله و یا طیفی از ایرانیان و یا فقط در برابر حاکمیت مشروط و محدود شود. مطالبات حقوق جمعی ملیتهای غیرفارس و اقلیتهای مذهبی در چهارچوب حقوق بشر و کنوانسونهای بین الملی آن می گنجند و این حقوق شامل همه انسان ها است. پایه و یا بهتر بگویم نهال دمکراسی از اعتراف به تکثر و پلورالیسم ملی در ایران و عمل در راه تحقق حقوق برابر و مبارزه با هرگونه تبعیض کاشته می شود. اعتراف به حقوق کامل وبرابر بین ملیتهای ایران و فعالیت در راه تحقق آنها می تواند حقوق زنان، اقلیتهای مذهبی و همه زحمتکشان وآحاد این کشور را به همراه خواهد آورد. نمی توان از یک طرف مدافع حقوق بشر بود و از طرف دیگر بر حقوق قسمت عظیمی از هموطنان خویش چشم پوشید. همانطور که بعضی از سازمانها و گروه های مدافع حقوق بشر ایرانی از دفاع از فرزندان دربند بویژه محکوم به اعدام این ملیتها به کرات امتناع کرده اند. امتناع آنان به این دلیل است که این زندانیان متهم به تجزیه طلبی، یا ترور و قاچاق شده بودند.
بنابه آنچه در بالا آمد، سیستم سیاسی که می تواند جوابگوی بیشترین معضلات جامعه ایران و در رفع حد اکثرمشکلات وعقب ماندگیها، نظام سیاسی غیرمتمرکز، مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر و به شکل فدرال است. همسوئی و قبول این سیستم توسط جنبش سبز و فعالان آن در داخل و خارج می تواند حداکثر جامعه را با خواسته های معین و محسوس دورهم جمع کرده ، جنبش عظیم سیاسی- اجتماعی را براه انداخته و اصلاحاتی عمیق ، گسترده و عدالت بخش را به ارمغان خواهد آورد.
پروژه پذیرش تکثر و پلورال ملی و انتخاب سیستم فدرال احتیاج به دیالوگ، نشستها و برخوردهای مستمر فکری دارد و از این راه می توان بیشتر معضلات و مشکلات قائم دربین فعالان سیاسی و مدنی را برطرف و همجنین دلهره ها و نگرانی های همه هموطنان از طریق اعتقاد به یک پارچگی کشور رفع خواهد شد. از این راه تفاهم واعتماد متقابل در بین نیروهای دمکراسی خواه و حق طلب برقرار خواهد شد.
غیر از این، درگیریها، دشمنیها و عمیق ترشدن شکاف اجتماعی، نا امنی و مخاطرات دیگر بویژه به رادیکالیزه شدن مبارزات ملیتهای غیرفارس خواهد انجامید.
ایران در بیش از هشت دهه و دقیقا بعد از سرکوب حکومتهای ملی- محلی ملیتها دو نظام سلطنتی و جمهوری سانترالیست و مستبد را آزمایش کرده است. هردو نظام منافع کل جامعه را نمایندگی نکرده و نمی کنند و هر دو سیاست معیوب وغده بدخیم فرایند ملت سازی را بکارگرفته و در این راه به حقوق انسانی اکثر جامعه تجاوز کرده و ابتدائی ترین حقوق بشر را نقض کرده اند. بی شک ایرانیان شایسته زندگی بهتر همراه با دمکراسی ریشه دار و مبتنی بر حقوق بشرهستند.
لذا در نهایت، ما معتقدیم که مناسب ترین سیستمی که می تواند بالفعل پاسدار حقوق بشر، راه انداز پروسه دمکراتیزاسیون جامعه، ایجاد جامعه ای آزاد، برابر ومبتنی بر حقوق شهروندی فردی و جمعی، رفع هرگونه تبعیض وضامن تمامیت ارضی کشور باشد، همان سیستم پلورال و فدرال است. این سیستم یک ساختار سیاسی است که در ده ها کشور جهان تجربه شده و موفقیت آن احراز شده است.
د. موسی مزیدی
۱۷.۰۵.۲۰۱۲
منابع:
آذربایجان در گذرگاه تاریخ ، دکتر حسین یحییائی
ایرانیان ترکمن از دکتر عسگری خانقاه و دکتر شریف کمالی
تاریخ ایران باستان تا امروز، تاریخ نگاران روس ، ترجمه کشاورزی
تاریخ خوزستان از افشاریه تا دوره معاصر،موسی سیادت دو جلد
تاریخ مشعشعیان، احمد کسروی
تاریخ کرد وکردستان، دکتر صدیق صفی زاده(بوره که یی)
تاریخ بختیاری، علیقلی خان سردار اسعد و دیگران
پادشاهان گمنام، احمد کسروی
حکومت شیخ خزعل ابن جابر و سقوط امارت عربستان ، ولیام تیودور استرانگ
قبائل و عشایر خوزستان، یوسف عزیزی بنی طرف
کتاب خوزستان سه جلد ، بنیاد خوزستان
*نقل قول از میرگل خان نصیر نویسنده تاریخ بلوچ.
نامه ای که در متن آمده است، توسط محمد علی ابطحی تکذیب شد