آزادی هم آدابی دارد؛"جلال ایجادی" در پی ایجاد چیست؟
دکتر اکبر کرمی
اگر پاره ای از نواندیشان مسلمان (از جمله بسیاری از ملی مذهبی ها) از مذهبی بودن اکثریت ایرانیان، دکان دونبشی ساخته اند که با رجوع به آن بسیاری از مواضع غیرمدرن و غیرمدنی خود را توجیه و ترمیم می کنند؛ این نمی تواند بهانه ی مناسبی برای جریان های
مدرن و وفادار به ارزش های مدرن باشد که از برابر اکثریت (یا حتا اقلیت) با چشم بسته عبور کنند ...
"ما اسلام نمی خواهیم، ما آزادی می خواهیم (۱)" نام نوشته ی تازه ای است از جلال ایجادی؛ این نوشته به باور من بی شک، به قصد گسترش فضای نقد آزاد، آزاداندیشی و آزادی اندیشی و
کمک به برخوردهای خردمندانه با دین و ادعاهای دینی صورت بسته است و تلاش دارد نشان دهد آدمی حق دارد و باید روی پاهای خود بایستد و بیاندیشد. وی می کوشد نشان دهد که بسیاری
از نگرانی های اصلاح طلبان مذهبی که در عناوین پرطمطراقی هم چون "احترام به مقدسات مردم" پیش کشیده می شود، بی جا و از جنس فرار به جلو است! به باور وی این دسته از اصلاح
طلبان مذهبی یا نمایندگان حکومت دینی حاکم اند یا سیاستمداران و روشنفکرانی اسلامگرا هستند؛ و از همین روست که «در دفاع از این دین محمدی بپا خاسته و منقدان اسلام را به سکوت
دعوت میکنند و خواستار متوقف کردن نقد اسلام میباشند».
تا آن جا که به رویکرد آزادی خواهانه ی این نوشته باز می گردد من مخالفتی با نویسنده و تلاش او برای گسترش فضای نقد ندارم و به باور من نیز "نقد اسلام آزاد است (۲)" و باید باشد. من هم
می پذیرم که "آزادی انتقاد نشانه آزادی بیان است و چنین امری یکی از بنیادهای جامعه دمکراتیک به شمار میآید". حتا می پذیرم که «انتقاد، اشکال گوناگون دارد، که زبان طنز ... یکی از
جلوههای آن است. انتقاد برانگیزنده است، منبع آفرینش است، با کهنگی سرمخالفت دارد. انتقاد نه نژادپرستانه است و نه ضد ارزشهای انسانی است. انتقاد فرمان به قتل نمیدهد، دروغگو
نیست و کینه کور ندارد. انتقاد چه در سطح، چه در عمق، چه تند و یا آرام، یار فرهنگ است (٣)». من هم بارها از "دین در کمند عقلانیت (۴)" جدید گفته ام، "عیله نقل (۵)" شوریده ام، "در
نکوهش آدم کشی (۶)" نوشته ام و به تماشای "نواندیشان مسلمان در ترازوهای دیجیتالی (۷)" برخاسته ام. هر کس "پر و بالی در عرصه ی سیمرغ (٨)" نواندیشی دینی زده باشد، تردید نمی
کند که من تا حد بسیاری با دغدغه ها و نگرانی های ایجادی آشنا هستم و تا حد فراوانی همدلانه خواسته ام نواندیشان مسلمان را به تردستی هایی که با "قران های تاریخی و خرگوش های
عالم غیب (۹)" می کنند، هشدار دهم و ملی مذهبی ها را - که متاسفانه حامل انگاره ی دوبنی قانون به پس از جمهوری اسلامی اند - به ایستادن در "کنار ... آینه... (۱۰)" تشویق کنم. به باور
من، "ملی کردن قدرت" در گرو "ملی کردن قانون" است و این هر دو در گرو خوانشی از دین است که بتواند از "دین هم چون قانون" و "دین هم چون علم" عبور کند و به "دین هم چون بینش"
بسنده کند. با این وجود نمی توانم با بسیاری از ادعاهای معرفت شناختی ناراست و نادرست او، راه کارهای ناکارآمد و لحن تند و گزنده ای که جناب ایجادی در پیش گرفته است، همراه و
همداستان باشم.
این نگرانی برای من تنها یک نگرانی اخلاقی نیست؛ چه، "اخلاق در جهان پس از اخلاق (۱۱)" ما، آخرین مساله ای است که باید به آن پرداخت. مساله ی من حتا ظرافت ها و ظرفیت های معرفت
شناختی بسیاری نیست که از قلم تند و تیز او افتاده است؛ هرچند همین غفلت های کوچک (از جمله ذات گرایی و یکپارچه دیدن تاریخ و مسلمانان) نتایج نامبارک فراوانی دارد که بخشی از آن ها
در "مقدمه ای در انگاره ی پرگونگی اسلام ها و مسلمانان (۱۲)" آمده است. مساله ی من راهکارهای بی سرانجامی است که در تیرگی خشم و ناامیدی از سوی جلال ایجادی پیش نهاده شده
اند؛ ادعاها و راه کارهایی که به جای کمک به "امکان" حل پازل ایران امروز و درمان انحطاط تاریخی ما به "امتناع" دامن می زند؛ مساله ی من مهندسی کلان آزادی و مدیریت مسولانه ی "نقد آزاد"
در یک جامعه ی مذهبی است؛ مدیریتی که – دست کم – باید با پرتاب تیرهای تیره ی خشم و نفرت متفاوت باشد و راه را برای یک خودپایی ملی و پویا باز گذارد.
پیشتر در مقاله ای در مواجهه با این ادعا که "من به هر اندیشه ای احترام نمی گذارم (۱٣)" آورده ام که "سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز می شود (۱۴)". آنجا تلاش کرده ام نشان دهم
تفکیک انسان ها و حرمتشان از اندیشه های آنان نه ممکن است و نه مطلوب؛ چه، به تعبیر مولانا آدمی چیزی نیست جز اندیشه هایش! "ارج شناسی جدید" با چنین رویکردی تلاش دارد از همه
ی این نابرابری ها و تبعیض ها بگذرد و برابری اندیشه ها و باورها را به رسمیت بشناسد. این یک موضع "است بنیاد" نیست که به گفت و گویی بی پایان امکان دهد، بلکه انتخابی "باید بنیاد" است
و به نوعی ختم دمکراتیک گفت و گو (و تنازع) اشاره دارد. به عبارت دیگر، اگر دمکراسی می تواند راهکاری برای ختم منازعات سیاسی باشد، چرا نتواند راهکاری برای ختم منازعات فرهنگی، دینی
و اخلاقی باشد؟ به این ترتیب، برابری از جمله برابری باورها و اندیشه ها می تواند و باید پیش فرض هر گفت و گویی باشد.
در این چشم انداز، روشن است که هر گفت و گویی "در مقام خواهش" آزاد و محاط به حرمت دیگری است. پرسش از چیستی "حرمت دیگری" و کجایی قلمرو آن، نکته ی جدیدی ندارد و نباید به
راهزنی اندیشه بینجامد؛ چه، پاسخ های آشنای "جنگ" یا "سازش" راه حل های کلاسیکی هستند که پیشتر برهان قاطع خود را آورده اند. مساله ای اگر هست "در مقام سازش" است. در مقام
سازش است که باید از خود بپرسیم: چگونه می توان هم به استانداردهای نقد آزاد و آزادی اندیشه متعهد بود و هم به ارج شناسی جدید؟ در جهان جدید چگونه می توان هم به عقاید دیگران
احترام گذاشت و هم به نقد آن ها پرداخت؟
جلال ایجادی عزیز، من هم آزادی بیان را بی قید و شرط می دانم، می خواهم و می جویم؛ و نمی توانم تصور کنم "آزادی در آستانه ی هزاره ی سوم (۱۵)" به بهانه های واهی (هم چون حضور
بیش از یک میلیارد مسلمان) و بهایی اندک (هم چون احترام به عقاید دیگران) قید بخورد؛ چه، "حق خطا کردن" از حقوق اساسی انسان هاست و با تعطیل کردن آن، باید به تعطیل شدن بسیار
چیزهای محترم دیگر گردن بگذاریم و بهایی سنگین تری بپردازیم. اگر "تنها ما می توانیم بر آزادی های خود قید بزنیم (۱۶)" و گاهی با حضور در "جامعه" می زنیم، از آن روست که جامعه هم می
پذیرد در سایه اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق اساسی ما، از جمله حق خطا کردن را به رسمیت بشناسد و تضمین کند؛ و حق خطا کردن هم حق آزادی بیان است و هم حق آزادی عقیده.
"آزادی عقیده" و "آزادی بیان" فرزندان مشروع "حق خطا کردن" هستند و نمی توان در پوستین پیامبران و به عنوان برادر بزرگ تر برای دیگران تعیین تکلیف کرد. این که روشنفکران بخواهند، به
استناد دستاورهای عقلانی خود برای ایمان داران تعیین تکلیف کنند، همانقدر نکوهیده و خطرناک است که ایمان دران بخواهند با اتکا به دستاوردهای ایمانی خود برای روشنفکران تعیین تکلیف
کنند. بعد از آشویتس و بعد تابستان ۶۷، دیگر شایسته نیست که به این خبط ها و خطاها مبتلا شویم.
با این همه، حتمن با من همداستان خواهید بود که بین "حق داشتن" برای انجام کاری و چگونگی انجام آن یعنی "حق بودن" (درست بودن آن کار) همیشه فاصله ای هست و این فاصله تنها با
گفت و گوهای کارشناسانه، دمکراتیک و همدلانه پر می شود؛ آزادی هم آدابی دارد. گیریم شما هم حق دارید و هم سر آن، که بنایی را که ناراست و بی قواره بالا آمده است، خراب کنید، آیا این
حق و اراده امکان تخریب بنا را هم به شما می دهد؟ آیا این حق و این اراده به شما اجازه می دهد، به تخریب بنا به هر شکل ممکن بپردازید؟ یا این حق و اراده تنها دلایل لازم برای تخریب بنا
هستند و در عمل تخریب موفقیت آمیز و کم هزینه ی بنا به امکانات و مجوزهای عملی و حقوقی دیگری نیز نیازمند است؟
این ها پرسش سترگی هستند که در برابر "آمیزش اجتماعی ناتمام" ما تمام قد ایستاده و مدنیت شکننده ی ما را به چالش گرفته اند. توسعه نایافتگی، گذار از "سنت" به "مدرنیته"، گذار از
"اجتماع" به "جامعه" و گذار از "جنگ" به "سازش" نام های مختلفی هستند که می توان به این چالش ها داد. پرگویی نمی کنم و مشتقان این پرسش را به "گفت و گو و بحران هایش در ایران
معاصر (۱۷)" حواله می دهم.
مساله و انتخاب امروز ما چیست؟ جنگ یا سازش؟
اگر انتخاب ما سازش باشد، ناگزیر باید به استانداردها و ظرافت های یک سازش پایدار و به سامان گردن بگذاریم و از پرخاش، شهید بازی، پرونده سازی و گفت و گوهای پراکنده و بی حاصل
بپرهیزیم. اگر انتخاب ما سازش باشد، باید از یک کاسه کردن مسلمانان، نواندیشان مسلمان و روشنفکران گریخت؛ باید حجاب نام های بزرگ را درید و اجتماع مسلمانان و ایرانیان را در گونه گونگی
آشکار و رنگ رنگشان به رسمیت شناخت. باید با مدارا و بازگذاشتن راه انتقادِ مشفقانه، راه برساختن یک ورژن مدنی و مدرن از ادیان و ایران را بازگذاشت. اگر پاره ای از نواندیشان مسلمان (از
جمله بسیاری از ملی مذهبی ها) از مذهبی بودن اکثریت ایرانیان، دکان دونبشی ساخته اند که با رجوع به آن بسیاری از مواضع غیرمدرن و غیرمدنی خود را توجیه و ترمیم می کنند؛ این نمی تواند
بهانه ی مناسبی برای جریان های مدرن و وفادار به ارزش های مدرن باشد که از برابر اکثریت (یا حتا اقلیت) با چشم بسته عبور کنند و حل پازل ایران را در غیبت یا انکار آنان جستجو کنند. آمیزش
اجتماعی این خیل بی قرار و - متاسفانه - هنوز "اسلام پناه" تنها در گرو نقد آزاد دین و تنقیح باورهای سنگی بسیاری از ایمانداران نیست و به نقد و تنقیح عصبیت های منتقدان نیز مربوط می
گردد. منتقدان دین و باورهای دینی باید توجه داشته باشند که نقد دین هم چون بندبازی، ظرافت های بسیاری را می طلبد؛ ظرافت هایی که چنانچه نادیده گرفته شود، به نتایجی وارونه می
انجامد، به هراس از آزادی دامن می زند، بر تیرگی های موجود می افزایند و راه نقد را ناهموارتر می کند.
توسعه، دمکراسی و آزادی در ایران عزیز و عبور از دشواری های موجود، تا حد بسیاری در گرو خواست و اراده ی ایرانیان مسلمانان برای آمیزش اجتماعی به سامان و پایدار با خود و با جهان جدید
است؛ خواستی که تا حد بسیاری، خود در گرو دستاوردهای نظری پاره ای از نواندشان مسلمان مانده است؛ نواندیشانی که با درک همه جانبه ی جهان جدید تلاش دارند ورژنی تازه از اسلام
بسازنند که با جهان جدید و مناسبات تازه هماهنگ و همراه باشد. باز گذاشتن این راه، کمک به نقد گذشته و نیز آسیب شناسی تصاویر مخدوشی که از جهان جدید پیش گذاشته می شود،
وظیفه ی روشنفکران امروز است. روشنفکرانی که در نگهبانی از حقوق "اقلیت ها" نباید به هیچ اما و اگری متوصل شوند و با هیچ کس مصالحه کنند؛ چه، حقوق بشر که حداقل حقوق انسانی
است تنها با تضمین حقوق اقلیت هاست که پایدار می ماند. اگر ایران برای ما عزیز است، که هست، پس باید همه ی ایرانیان را فارغ از نام های بزرگی که برای خود برگزیده اند، دوست بداریم و از
نام های کوچکشان به آسانی نگذریم؛ چه، "هرکس نامی دارد(۱٨)" و تنها نام های کوچک ما واقعی هستند.
روشنفکران گرچه نیای معنوی نواندیشان مسلمانند؛ و اگر چه بسیاری از نواندیشان مسلمان، به ادب و آداب این هم خانوادگی و رابطه ی عمودی بی توجه و کم التفاتند و از اتفاق، در خیال
سرکردگی خویش به کوبیدن سر خود مشغولند؛ اما چه باک، باید با فرزانگی و تواضع راه آینده را به رهایی هموارید (هموار کرد). باید خطاهای گذشته را نقد کرد و از آن ها آموخت، اما نباید آینده
خود و دیگران را با گروکشی های ساده دلانه تاخت زد.
بسیاری از روشنفکران در دام خوانش های ذات گرا از دین، تلاش دارند آینده ی مسلمانان را به گذشته آنان پیوند دهند و "اسلام تاریخی" را با "اسلام" یکی بینگارند. پیوند نامبارک و ناراستی که با
پیش گذاشتن کارنامه ی ناکام مسلمانان، تلاش دارد، اسلام را به عنوان ام المسایل آنان نشان دهد. این راه همان قدر بی راهه است که بخواهیم اسلام را راه حل مشکلات جهان اسلام بدانیم.
این دست بنیادگرایی ها فرایند گفت و گو در ایران معاصر را به بن بست خواهد کشاند و به هراس از آزادی دامن خواهد زد.
فارغ از داوری های ما در مورد ادیان و تاریخ و نقش ادیان در تاریخ تمدن و جهان مدرن، باید توجه داشت که بسیاری از جوامعی که اکنون به توسعه و استانداردهای بالایی از حقوق بشر و دمکراسی
رسیده اند، جوامعی دینی بوده اند و هنوز هم هستند؛ در نتیجه، می توان و باید انتظار داشت که ورژن های جدیدی از اسلام نیز برساخته شود که بتواند مثل مسیحیت، هندویسم، شنتویسم
و ... راه آمیزش اجتماعی را به ایمانداران بنماید. این ادعا نمی خواهد و نمی تواند از تفاوت های بسیاری که اسلام را از دیگر ادیان (از جمله مسیحیت) جدا می کند بگذرد، اما به تفاوت های
بسیاری هم که ایرانیان را از مسلمانان دیگر و دیگر انسان ها جدا می کند، نمی تواند بی تفاوت بماند. روشنفکران می توانند و باید در برابر انواع ستم ها و نابرابری هایی که مسلمانان در
اجتماعاتی با اکثریت مسلمان به خود و دیگران تحمیل می کنند بایستند و آنان را به عقب نشینی کامل وادارند، اما این وظیفه ی روشنفکران نیست که برای مسلمانان تعیین تکلیف کنند و پیامبرانه
از آینده ی مسلمانان اسطوره ببافند.
گفت و گو، پرسیدن و دریدن پندارهایی که به توجیه ستم و نابرابری برآمده اند، هرگز در ایران خاموش مباد!
بگذارید این پاره گفت را با یک جمله ی متعرضه پایان دهم: اکثریت اسلام گراها در مصر معاصر، "حزب عدالت و آزادی" را برگزیده اند؛ این انتخاب هم نگران کننده است و هم امیدوار کننده! اما این ب
یم و امید، فقط در دست های اسلام گراها و انتخاب شوندگان نیست و در درک ناتمام و ناصواب آنان از عدالت و آزادی خلاصه نمی شود؛ به شور خواست آزادی و تشنگی برای عدالت هم بر می
گردد؛ به قلم و قدم ماهم می تواند مربوط باشد.
منبع اخبار روز
پانوشت ها
۱. www.akhbar-rooz.com
۲. www.radiozamaneh.com
٣. همان
۴. news.gooya.com
۵. zamaaneh.com
۶. zamaaneh.com
۷. zamaaneh.com
٨. www.akhbar-rooz.com
۹. www.akhbar-rooz.com
۱۰. www.noormags.com
۱۱. zamaaneh.com
۱۲. www.akhbar-rooz.com
۱٣. news.gooya.com
۱۴. www.newsecularism.com
۱۵. www.akhbar-rooz.com
۱۶. news.gooya.com
۱۷. www.akhbar-rooz.com
۱٨. www.akhbar-rooz.com
کمک به برخوردهای خردمندانه با دین و ادعاهای دینی صورت بسته است و تلاش دارد نشان دهد آدمی حق دارد و باید روی پاهای خود بایستد و بیاندیشد. وی می کوشد نشان دهد که بسیاری
از نگرانی های اصلاح طلبان مذهبی که در عناوین پرطمطراقی هم چون "احترام به مقدسات مردم" پیش کشیده می شود، بی جا و از جنس فرار به جلو است! به باور وی این دسته از اصلاح
طلبان مذهبی یا نمایندگان حکومت دینی حاکم اند یا سیاستمداران و روشنفکرانی اسلامگرا هستند؛ و از همین روست که «در دفاع از این دین محمدی بپا خاسته و منقدان اسلام را به سکوت
دعوت میکنند و خواستار متوقف کردن نقد اسلام میباشند».
تا آن جا که به رویکرد آزادی خواهانه ی این نوشته باز می گردد من مخالفتی با نویسنده و تلاش او برای گسترش فضای نقد ندارم و به باور من نیز "نقد اسلام آزاد است (۲)" و باید باشد. من هم
می پذیرم که "آزادی انتقاد نشانه آزادی بیان است و چنین امری یکی از بنیادهای جامعه دمکراتیک به شمار میآید". حتا می پذیرم که «انتقاد، اشکال گوناگون دارد، که زبان طنز ... یکی از
جلوههای آن است. انتقاد برانگیزنده است، منبع آفرینش است، با کهنگی سرمخالفت دارد. انتقاد نه نژادپرستانه است و نه ضد ارزشهای انسانی است. انتقاد فرمان به قتل نمیدهد، دروغگو
نیست و کینه کور ندارد. انتقاد چه در سطح، چه در عمق، چه تند و یا آرام، یار فرهنگ است (٣)». من هم بارها از "دین در کمند عقلانیت (۴)" جدید گفته ام، "عیله نقل (۵)" شوریده ام، "در
نکوهش آدم کشی (۶)" نوشته ام و به تماشای "نواندیشان مسلمان در ترازوهای دیجیتالی (۷)" برخاسته ام. هر کس "پر و بالی در عرصه ی سیمرغ (٨)" نواندیشی دینی زده باشد، تردید نمی
کند که من تا حد بسیاری با دغدغه ها و نگرانی های ایجادی آشنا هستم و تا حد فراوانی همدلانه خواسته ام نواندیشان مسلمان را به تردستی هایی که با "قران های تاریخی و خرگوش های
عالم غیب (۹)" می کنند، هشدار دهم و ملی مذهبی ها را - که متاسفانه حامل انگاره ی دوبنی قانون به پس از جمهوری اسلامی اند - به ایستادن در "کنار ... آینه... (۱۰)" تشویق کنم. به باور
من، "ملی کردن قدرت" در گرو "ملی کردن قانون" است و این هر دو در گرو خوانشی از دین است که بتواند از "دین هم چون قانون" و "دین هم چون علم" عبور کند و به "دین هم چون بینش"
بسنده کند. با این وجود نمی توانم با بسیاری از ادعاهای معرفت شناختی ناراست و نادرست او، راه کارهای ناکارآمد و لحن تند و گزنده ای که جناب ایجادی در پیش گرفته است، همراه و
همداستان باشم.
این نگرانی برای من تنها یک نگرانی اخلاقی نیست؛ چه، "اخلاق در جهان پس از اخلاق (۱۱)" ما، آخرین مساله ای است که باید به آن پرداخت. مساله ی من حتا ظرافت ها و ظرفیت های معرفت
شناختی بسیاری نیست که از قلم تند و تیز او افتاده است؛ هرچند همین غفلت های کوچک (از جمله ذات گرایی و یکپارچه دیدن تاریخ و مسلمانان) نتایج نامبارک فراوانی دارد که بخشی از آن ها
در "مقدمه ای در انگاره ی پرگونگی اسلام ها و مسلمانان (۱۲)" آمده است. مساله ی من راهکارهای بی سرانجامی است که در تیرگی خشم و ناامیدی از سوی جلال ایجادی پیش نهاده شده
اند؛ ادعاها و راه کارهایی که به جای کمک به "امکان" حل پازل ایران امروز و درمان انحطاط تاریخی ما به "امتناع" دامن می زند؛ مساله ی من مهندسی کلان آزادی و مدیریت مسولانه ی "نقد آزاد"
در یک جامعه ی مذهبی است؛ مدیریتی که – دست کم – باید با پرتاب تیرهای تیره ی خشم و نفرت متفاوت باشد و راه را برای یک خودپایی ملی و پویا باز گذارد.
پیشتر در مقاله ای در مواجهه با این ادعا که "من به هر اندیشه ای احترام نمی گذارم (۱٣)" آورده ام که "سنگسار همیشه با اولین سنگ آغاز می شود (۱۴)". آنجا تلاش کرده ام نشان دهم
تفکیک انسان ها و حرمتشان از اندیشه های آنان نه ممکن است و نه مطلوب؛ چه، به تعبیر مولانا آدمی چیزی نیست جز اندیشه هایش! "ارج شناسی جدید" با چنین رویکردی تلاش دارد از همه
ی این نابرابری ها و تبعیض ها بگذرد و برابری اندیشه ها و باورها را به رسمیت بشناسد. این یک موضع "است بنیاد" نیست که به گفت و گویی بی پایان امکان دهد، بلکه انتخابی "باید بنیاد" است
و به نوعی ختم دمکراتیک گفت و گو (و تنازع) اشاره دارد. به عبارت دیگر، اگر دمکراسی می تواند راهکاری برای ختم منازعات سیاسی باشد، چرا نتواند راهکاری برای ختم منازعات فرهنگی، دینی
و اخلاقی باشد؟ به این ترتیب، برابری از جمله برابری باورها و اندیشه ها می تواند و باید پیش فرض هر گفت و گویی باشد.
در این چشم انداز، روشن است که هر گفت و گویی "در مقام خواهش" آزاد و محاط به حرمت دیگری است. پرسش از چیستی "حرمت دیگری" و کجایی قلمرو آن، نکته ی جدیدی ندارد و نباید به
راهزنی اندیشه بینجامد؛ چه، پاسخ های آشنای "جنگ" یا "سازش" راه حل های کلاسیکی هستند که پیشتر برهان قاطع خود را آورده اند. مساله ای اگر هست "در مقام سازش" است. در مقام
سازش است که باید از خود بپرسیم: چگونه می توان هم به استانداردهای نقد آزاد و آزادی اندیشه متعهد بود و هم به ارج شناسی جدید؟ در جهان جدید چگونه می توان هم به عقاید دیگران
احترام گذاشت و هم به نقد آن ها پرداخت؟
جلال ایجادی عزیز، من هم آزادی بیان را بی قید و شرط می دانم، می خواهم و می جویم؛ و نمی توانم تصور کنم "آزادی در آستانه ی هزاره ی سوم (۱۵)" به بهانه های واهی (هم چون حضور
بیش از یک میلیارد مسلمان) و بهایی اندک (هم چون احترام به عقاید دیگران) قید بخورد؛ چه، "حق خطا کردن" از حقوق اساسی انسان هاست و با تعطیل کردن آن، باید به تعطیل شدن بسیار
چیزهای محترم دیگر گردن بگذاریم و بهایی سنگین تری بپردازیم. اگر "تنها ما می توانیم بر آزادی های خود قید بزنیم (۱۶)" و گاهی با حضور در "جامعه" می زنیم، از آن روست که جامعه هم می
پذیرد در سایه اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق اساسی ما، از جمله حق خطا کردن را به رسمیت بشناسد و تضمین کند؛ و حق خطا کردن هم حق آزادی بیان است و هم حق آزادی عقیده.
"آزادی عقیده" و "آزادی بیان" فرزندان مشروع "حق خطا کردن" هستند و نمی توان در پوستین پیامبران و به عنوان برادر بزرگ تر برای دیگران تعیین تکلیف کرد. این که روشنفکران بخواهند، به
استناد دستاورهای عقلانی خود برای ایمان داران تعیین تکلیف کنند، همانقدر نکوهیده و خطرناک است که ایمان دران بخواهند با اتکا به دستاوردهای ایمانی خود برای روشنفکران تعیین تکلیف
کنند. بعد از آشویتس و بعد تابستان ۶۷، دیگر شایسته نیست که به این خبط ها و خطاها مبتلا شویم.
با این همه، حتمن با من همداستان خواهید بود که بین "حق داشتن" برای انجام کاری و چگونگی انجام آن یعنی "حق بودن" (درست بودن آن کار) همیشه فاصله ای هست و این فاصله تنها با
گفت و گوهای کارشناسانه، دمکراتیک و همدلانه پر می شود؛ آزادی هم آدابی دارد. گیریم شما هم حق دارید و هم سر آن، که بنایی را که ناراست و بی قواره بالا آمده است، خراب کنید، آیا این
حق و اراده امکان تخریب بنا را هم به شما می دهد؟ آیا این حق و این اراده به شما اجازه می دهد، به تخریب بنا به هر شکل ممکن بپردازید؟ یا این حق و اراده تنها دلایل لازم برای تخریب بنا
هستند و در عمل تخریب موفقیت آمیز و کم هزینه ی بنا به امکانات و مجوزهای عملی و حقوقی دیگری نیز نیازمند است؟
این ها پرسش سترگی هستند که در برابر "آمیزش اجتماعی ناتمام" ما تمام قد ایستاده و مدنیت شکننده ی ما را به چالش گرفته اند. توسعه نایافتگی، گذار از "سنت" به "مدرنیته"، گذار از
"اجتماع" به "جامعه" و گذار از "جنگ" به "سازش" نام های مختلفی هستند که می توان به این چالش ها داد. پرگویی نمی کنم و مشتقان این پرسش را به "گفت و گو و بحران هایش در ایران
معاصر (۱۷)" حواله می دهم.
مساله و انتخاب امروز ما چیست؟ جنگ یا سازش؟
اگر انتخاب ما سازش باشد، ناگزیر باید به استانداردها و ظرافت های یک سازش پایدار و به سامان گردن بگذاریم و از پرخاش، شهید بازی، پرونده سازی و گفت و گوهای پراکنده و بی حاصل
بپرهیزیم. اگر انتخاب ما سازش باشد، باید از یک کاسه کردن مسلمانان، نواندیشان مسلمان و روشنفکران گریخت؛ باید حجاب نام های بزرگ را درید و اجتماع مسلمانان و ایرانیان را در گونه گونگی
آشکار و رنگ رنگشان به رسمیت شناخت. باید با مدارا و بازگذاشتن راه انتقادِ مشفقانه، راه برساختن یک ورژن مدنی و مدرن از ادیان و ایران را بازگذاشت. اگر پاره ای از نواندیشان مسلمان (از
جمله بسیاری از ملی مذهبی ها) از مذهبی بودن اکثریت ایرانیان، دکان دونبشی ساخته اند که با رجوع به آن بسیاری از مواضع غیرمدرن و غیرمدنی خود را توجیه و ترمیم می کنند؛ این نمی تواند
بهانه ی مناسبی برای جریان های مدرن و وفادار به ارزش های مدرن باشد که از برابر اکثریت (یا حتا اقلیت) با چشم بسته عبور کنند و حل پازل ایران را در غیبت یا انکار آنان جستجو کنند. آمیزش
اجتماعی این خیل بی قرار و - متاسفانه - هنوز "اسلام پناه" تنها در گرو نقد آزاد دین و تنقیح باورهای سنگی بسیاری از ایمانداران نیست و به نقد و تنقیح عصبیت های منتقدان نیز مربوط می
گردد. منتقدان دین و باورهای دینی باید توجه داشته باشند که نقد دین هم چون بندبازی، ظرافت های بسیاری را می طلبد؛ ظرافت هایی که چنانچه نادیده گرفته شود، به نتایجی وارونه می
انجامد، به هراس از آزادی دامن می زند، بر تیرگی های موجود می افزایند و راه نقد را ناهموارتر می کند.
توسعه، دمکراسی و آزادی در ایران عزیز و عبور از دشواری های موجود، تا حد بسیاری در گرو خواست و اراده ی ایرانیان مسلمانان برای آمیزش اجتماعی به سامان و پایدار با خود و با جهان جدید
است؛ خواستی که تا حد بسیاری، خود در گرو دستاوردهای نظری پاره ای از نواندشان مسلمان مانده است؛ نواندیشانی که با درک همه جانبه ی جهان جدید تلاش دارند ورژنی تازه از اسلام
بسازنند که با جهان جدید و مناسبات تازه هماهنگ و همراه باشد. باز گذاشتن این راه، کمک به نقد گذشته و نیز آسیب شناسی تصاویر مخدوشی که از جهان جدید پیش گذاشته می شود،
وظیفه ی روشنفکران امروز است. روشنفکرانی که در نگهبانی از حقوق "اقلیت ها" نباید به هیچ اما و اگری متوصل شوند و با هیچ کس مصالحه کنند؛ چه، حقوق بشر که حداقل حقوق انسانی
است تنها با تضمین حقوق اقلیت هاست که پایدار می ماند. اگر ایران برای ما عزیز است، که هست، پس باید همه ی ایرانیان را فارغ از نام های بزرگی که برای خود برگزیده اند، دوست بداریم و از
نام های کوچکشان به آسانی نگذریم؛ چه، "هرکس نامی دارد(۱٨)" و تنها نام های کوچک ما واقعی هستند.
روشنفکران گرچه نیای معنوی نواندیشان مسلمانند؛ و اگر چه بسیاری از نواندیشان مسلمان، به ادب و آداب این هم خانوادگی و رابطه ی عمودی بی توجه و کم التفاتند و از اتفاق، در خیال
سرکردگی خویش به کوبیدن سر خود مشغولند؛ اما چه باک، باید با فرزانگی و تواضع راه آینده را به رهایی هموارید (هموار کرد). باید خطاهای گذشته را نقد کرد و از آن ها آموخت، اما نباید آینده
خود و دیگران را با گروکشی های ساده دلانه تاخت زد.
بسیاری از روشنفکران در دام خوانش های ذات گرا از دین، تلاش دارند آینده ی مسلمانان را به گذشته آنان پیوند دهند و "اسلام تاریخی" را با "اسلام" یکی بینگارند. پیوند نامبارک و ناراستی که با
پیش گذاشتن کارنامه ی ناکام مسلمانان، تلاش دارد، اسلام را به عنوان ام المسایل آنان نشان دهد. این راه همان قدر بی راهه است که بخواهیم اسلام را راه حل مشکلات جهان اسلام بدانیم.
این دست بنیادگرایی ها فرایند گفت و گو در ایران معاصر را به بن بست خواهد کشاند و به هراس از آزادی دامن خواهد زد.
فارغ از داوری های ما در مورد ادیان و تاریخ و نقش ادیان در تاریخ تمدن و جهان مدرن، باید توجه داشت که بسیاری از جوامعی که اکنون به توسعه و استانداردهای بالایی از حقوق بشر و دمکراسی
رسیده اند، جوامعی دینی بوده اند و هنوز هم هستند؛ در نتیجه، می توان و باید انتظار داشت که ورژن های جدیدی از اسلام نیز برساخته شود که بتواند مثل مسیحیت، هندویسم، شنتویسم
و ... راه آمیزش اجتماعی را به ایمانداران بنماید. این ادعا نمی خواهد و نمی تواند از تفاوت های بسیاری که اسلام را از دیگر ادیان (از جمله مسیحیت) جدا می کند بگذرد، اما به تفاوت های
بسیاری هم که ایرانیان را از مسلمانان دیگر و دیگر انسان ها جدا می کند، نمی تواند بی تفاوت بماند. روشنفکران می توانند و باید در برابر انواع ستم ها و نابرابری هایی که مسلمانان در
اجتماعاتی با اکثریت مسلمان به خود و دیگران تحمیل می کنند بایستند و آنان را به عقب نشینی کامل وادارند، اما این وظیفه ی روشنفکران نیست که برای مسلمانان تعیین تکلیف کنند و پیامبرانه
از آینده ی مسلمانان اسطوره ببافند.
گفت و گو، پرسیدن و دریدن پندارهایی که به توجیه ستم و نابرابری برآمده اند، هرگز در ایران خاموش مباد!
بگذارید این پاره گفت را با یک جمله ی متعرضه پایان دهم: اکثریت اسلام گراها در مصر معاصر، "حزب عدالت و آزادی" را برگزیده اند؛ این انتخاب هم نگران کننده است و هم امیدوار کننده! اما این ب
یم و امید، فقط در دست های اسلام گراها و انتخاب شوندگان نیست و در درک ناتمام و ناصواب آنان از عدالت و آزادی خلاصه نمی شود؛ به شور خواست آزادی و تشنگی برای عدالت هم بر می
گردد؛ به قلم و قدم ماهم می تواند مربوط باشد.
منبع اخبار روز
پانوشت ها
۱. www.akhbar-rooz.com
۲. www.radiozamaneh.com
٣. همان
۴. news.gooya.com
۵. zamaaneh.com
۶. zamaaneh.com
۷. zamaaneh.com
٨. www.akhbar-rooz.com
۹. www.akhbar-rooz.com
۱۰. www.noormags.com
۱۱. zamaaneh.com
۱۲. www.akhbar-rooz.com
۱٣. news.gooya.com
۱۴. www.newsecularism.com
۱۵. www.akhbar-rooz.com
۱۶. news.gooya.com
۱۷. www.akhbar-rooz.com
۱٨. www.akhbar-rooz.com