«چهره ربوده‌شده» ندا سلطانی منتشر شد

ندا سلطانی

ندا آقا سلطان یکی از مهمترین محورها و سمبل های اعتراضات ایرانیان، با کتابی که ندا سلطانی منتشر کرد، دوباره به رسانه ها آمد. این کتاب در آلمان به بازار آمده است ...

«چهره ربوده‌شده» ندا سلطانی منتشر شد
العربیه - مال قبیسی، ناصر شریفی: ندا آقاسلطان و ندا سلطانی، هم مقتول و هم زنده، همچنان خبرسازند و نقش آفرین. این دو به یک رویداد خونین مرتبط اند، هر چند یکی جان به جان آفرین داد و دیگری جان به در برد.
مرده و زنده همچنان در صحنه اند. وقتی آن اولی در جریان تظاهرات اعتراض آمیز بعد از انتخابات سال ۲۰۰۹ تیر خورد، عکس آن دیگری رسانه ای شد. همین امر موجب آن گردید که رسانه های دولتی ایران به سراغ خانواده ندا سلطانی بروند تا تکذیب ماجرای قتل ندا آقا سلطان را از زبان اعضای خانواده ضبط و پخش کنند.
روایت ها و فیلم های متعددی ساخته و پرداخته شد تا خلط مبحث شود، اما نشد. فیلم سقوط خونین ندا آقاسلطان نافذتر و موثرتر از آن بود که به فراموشی سپرده شود، یا در پرده ای از ابهام بماند.
کتابی که اخیرا در آلمان از سوی ندا سلطانی منتشر شده است، یک بار دیگر حوادث آن روزها را به یاد همگان آورد. این در حالی است که کروبی و موسوی، رهنورد و بسیاری از فعالان معترض در پشت دیوارها از یاد بسیاری از هواداران انبوهشان رفته اند. دریافت کننده جام پیروزی آن میدان نیز، به رغم شکافهایی که در درون اصولگرایان بر سر حقانیت او به وجود آمده قرار است تا بازی بعدی – اگر اصلاً مسابقه ای در کار باشد- جام را نگهدارد.
به هر حال، ندا آقا سلطان یکی از مهمترین محورها و سمبل های اعتراضات ایرانیان، با کتابی که ندا سلطانی منتشر کرد، دوباره به رسانه ها آمد.
ندا سلطانی نام کتابش را Mein gestohlenes Gesicht"چهره سرقت شده ام" نهاده است تا در آن به گفته خودش پرده از ماجرایی تراژدیک بردارد که زندگی او را نیز دچار توفان کرد.
او که اکنون مقیم آلمان است می نویسد: پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در ژوئن ۲۰۰۹ ، وقتی خبر "کشته شدن من" همراه با عکس موجود در صفحه فیس بوکم در اغلب رسانه های جهان منتشر شد، مرا شوکه کرد، زیرا یک شبه سمبل یک انقلاب شده بودم، در حالی که نقشی در حوادث نداشتم.
ندا سلطانی در کتابش شرح می دهد که چگونه پس از تهدید جانی از سوی حکومت ایران، در سال ۲۰۱۰ به آلمان گریخت و تقاضای پناهندگی کرد. "اتهام" او عکس منتشر شده اش بود". آنان از او می خواستند با همان شکل و شمایل در تلویزیون حاضر شود و بگوید که "قتلی صورت نگرفته و اینها تبلیغات سوء است".
ندا سلطانی در کتابش نوشته است که بیش از یک سال عکس من در رسانه ها به عنوان مقتول حوادث منتشر می شد، ولی هیچ کس نمی خواست واقعیت را از زبانم بپرسد و اشتباهش را تصحیح کند.
او می افزاید: حال می خواهم با هویت واقعی خود شناخته شوم، لذا نام کتابم را "چهره سرقت شده ام" گذاشته ام.
ندا سلطانی توضیح می دهد: ٣۱ ساله بودم و در دانشگاه تهران ادبیات انگلیسی درس می دادم. حال آنکه ندای مقتول، ندایی که در روز ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹ در یکی از خیابهای فرعی مرکز تهران کشته شد، دانشجویی ۲۶ ساله بود.
او می نویسد: به فرانکفورت آمدم و پناهنده شدم. در واقع حکومت ایران با فشارها و تهدیدهایش و مخالفان به وسیله انتشار عکسم، بدون آنکه سابقه ای سیاسی داشته باشم، وارد سیاستم کردند.
کتاب مذکور روز چهارشنبه ۱۶-۵-۲۰۱۲ به بازار آمد و روز پنجشنبه روزنامه بریتانیایی تایمز مصاحبه ای با ندا سلطانی منتشر کرده که در آن گفته است: دو سال پیش ۱۵ هزار دلار دادم تا از مرز ایران – ترکیه عبورم دهند. او همچنین از کسی می گوید که در تهران نامزدش بود. لیکن او افسوسش را نمی خورد، زیرا به گفته ندا در شرایط سختی که نیاز به کمک داشت رهایش کرده بود.
این مبارز ناخواسته و ندانسته فقط ۴ ماه است که توانسته پناهندگی بگیرد. او پیش از این نیز با بعضی از رسانه های آلمانی مصاحبه کرده و واقعیت را به آنها گفته است.
آرش حجازی پزشک جوانی که تلاش کرده بود جان ندا را نجات دهد نیز با انواع اتهامات مواجه شد و پس از احساس خطر جانی، ناخواسته به پناهندگی و غربت تن داد. اما او به هر حال در تظاهرات و اعتراضات حضور داشت.
اکنون به هر حال، عکس مشهور این ندا سمبلی شده است که مرز مرگ و زندگی را در نوردیده، تا شاید پیام مشترکی را از هر دو "ندا" (ندای پناهنده و ندای کشته شده) به جهانیان برساند.


Comments (0)