رهبری که دیگر 'فصلالخطاب' نیست
بحران اقتداری که آیتالله خامنهای بعد از انتخابات ۱۳۸۸ با آن روبهرو شد، نه تنها ترمیم نشده بلکه ابعادی تازه پیدا کرده است. مردی که روزگاری با یک نهیب به دعواهای سیاسی پایان میداد، این روزها حرفش در لایه اول مدیریتی کشور هم شنیده نمیشود. سخنان رهبر ایران، دیگر نه تنها "فصلالخطاب" نیست، بلکه تفسیر و مصادره به مطلوب هم میشود.
با وجود هشدارهای صریح و مکرر آیتالله علی خامنهای مبنی بر علنی نشدن اختلافهای بین سران سه قوه، لهیب آتشی که از جلسه استیضاح مجلس بلند شد، با افشاگری بیسابقه محمود احمدینژاد علیه برادران لاریجانی، ابعادی پیچیده یافته و آیتالله خامنهای را با یکی از بزرگترین چالشهای دوران رهبری خود روبهرو کرده است.
رئیسجمهوری ایران، علی لاریجانی و برادرش صادق لاریجانی را به باندبازی و فساد مالی متهم کرد، اتهامی که در مورد صادق لاریجانی، عملا انتقاد به رهبر ایران نیز محسوب میشود چرا که طبق قانون اساسی، رئیس قوه قضائیه که منصوب آیتالله خامنهای است، باید مجتهدی عادل و عاری از فساد باشد. آقای احمدینژاد در نخستین واکنش به بازداشت سعید مرتضوی هم با گفتن اینکه "قوه قضائیه باید قوه قضائیه ملت باشد، نه یک سازمان ویژه خانوادگی"، لبه تیز انتقاد خود را متوجه جایی کرد که شخص اول کشور بر آن نظارت مستقیم دارد.
آتش منازعه بین روسای سه قوه در حالی بالا گرفته که تنها حدود دو هفته پیش آیتالله خامنهای "دردمندانه" شکایت کرده بود که "اگر در قیامت خداوند از من بپرسد چه کردی؟ من میگویم که کسی جز اینها نداشتم". سخنانی که نشانهای از "فصلالخطاب" بودن در آن دیده نمیشود.
آیتالله خامنهای چگونه "فصلالخطاب" شد؟
در ادبیات جمهوری اسلامی، گفتار و کردار رهبر را "فصلالخطاب" میخوانند. به این ترتیب سخنان رهبر بناست پایانبخش اختلافنظرها و نویدبخش "وحدت کلمه" بین مسئولین باشد. سخنان آیتالله خمینی، در تعریف رایج جمهوری اسلامی، مصداق روشنی از "فصلالخطاب" بود که به بحث و جدلهای علنی پایان میداد و حلال مشکلات بیپایان دهه اول انقلاب اسلامی بود.
بعد از روی کار آمدن آیتالله خامنهای، تلاش سازمانیافتهای آغاز شد تا شوکت و جبروت رهبر درگذشته انقلاب، در چهره و منش رهبر جدید بازسازی شود. بلندتر شدن محاسن، بزرگتر شدن عمامه، راه رفتن با عصا و نشستن روی صندلی در جمعی که دیگران روی زمین نشستهاند، از نمودهای ظاهری تلاشی بود که برای تولید رهبری فرهمند در چهره آیتالله خامنهای به کار رفت.
نقل است که بعد از پایان مراسم انتخاب رهبری در سال ۱۳۶۸ هنگام خروج از سالن هیچکس از در خارج نشده و همه منتظر خروج آیتالله خامنهای بودند. گفته میشود آیتالله جوادی آملی رو به رهبر جدید میگوید: "آقا شما بفرمایید که ما جرات کنیم پشت سر شما بیرون بیاییم. امروز شما بر ما ولی هستید و از الان بر ما فرض و واجب است که همه پایمان را جای پای شما بگذاریم، طوری که اگر کسی نگاه کند نفهمد چند نفر بعد از شما آمدند بیرون و فقط جای پای شما باشد".
با اینکه آیتالله خامنهای در سال ۱۳۶۸ از نظر تحصیلات حوزوی، مدارج بالایی را طی نکرده بود بسیاری از کسانی که از نظر علمی در سطحی بالاتر از او قرار داشتند، مدتی بعد از رهبر شدن آیتالله خامنهای در کلاسهای درس او حاضر شدند و برتری سیاسی او به برتری علمی هم تبدیل شد تا مراحل تولید یک "فصلالخطاب" در قامت رهبر جمهوری اسلامی تکمیل شود. به این ترتیب رقابت سیاسی در ایران، همانند دوران آیتالله خمینی به تلاش برای زودتر پا گذاشتن در محلی تبدیل شد که رهبر بر آن گام نهاده بود.
از هاشمی تا خاتمی
در پانزده سال اول رهبری آیتالله خامنهای که ریاست قوای سه گانه، عمدتا در دست روحانیان بود، حرمت کلام آیتالله خامنهای همواره حفظ شد. در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، سخنان آیتالله خامنهای "فصلالخطاب" بود و ختمالکلام.
با اینکه در مواردی احزاب و گروههایی مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تعدادی از وزاری کابینه محمد خاتمی، اقداماتی را انجام دادند که آشکارا خلاف منویات رهبر ایران بود اما این اقدامات با نهیب و تشرهای غیرعلنی و در مواردی علنی رهبر ایران، به سرعت توسط رئیسجمهوری وقت، سید محمد خاتمی کنترل میشد و ماجرا خاتمه مییافت تا حرمت کلام رهبر و "فصلالخطاب" بودن او حفظ شود.
حتی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴، وقتی محمود احمدینژاد به گفته مهدی کروبی با دخالت مجتبی خامنهای، فرزند رهبر ایران توانست برنده انتخابات اعلام شود، اعتراض چندانی به او نشد. با اینکه هر دو رقیب آقای احمدینژاد، یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی علنا از "دستکاری شدن" آرا و "هدایت سازمانیافته" انتخابات سخن گفتند، هیچ یک ادعای خود را پیگیری نکردند.
استثنایی که قاعده شد
با روی کار آمدن محمود احمدینژاد، ورق برگشت. حمایت همهجانبه آیتالله خامنهای از اقدامات رئیسجمهوری که حرمت هیچ یک از پیشگامان انقلاب و یاران قدیمی رهبر ایران را نداشت خیلیها را رنجیده خاطر کرد. شاید خود آیتالله خامنهای هم باور نداشت که بعد از اعلام نظر قاطعش درباره نتیجه مناقشهبرانگیز دهمین انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۸۸، دو نامزد معترض یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، همچنان بر وقوع تقلب در انتخابات پافشاری کنند.
ایستادگی علنی و بیسابقه میرحسین موسوی و مهدی کروبی و حامیان آنها در مقابل رهبر ایران، با واکنش نظام روبهرو شد و نهایتا به سرکوبی جنبش سبز و زندانی شدن و حصر خانگی رهبرانش انجامید. بعد از وقایع سال ۱۳۸۸، نهادهای امنیتی و دستگاههای تبلیغی جمهوری اسلامی از همه توان خود برای بازسازی چهره رهبری و تثبیت اقتدار او سود جستند با این امید که تمرد میرحسین موسوی و مهدی کروبی را از "فصلالخطاب" بودن رهبر ایران، به استثنائی درسآموز در تاریخ جمهوری اسلامی تبدیل کنند.
با وجود این، رئیسجمهوری که با حمایت بیدریغ رهبر ایران توانسته بود برای بار دوم بر کرسی ریاست تکیه زند، به تدریج بهرهگیری از حداکثر قدرتی را که قانون اساسی برایش در نظر گرفته است، در گروی ایستادگی در مقابل رهبری دید.
حرمت رهبری در امتداد حرمت دولت
محمود احمدینژاد در جلسه استیضاح وزیر تعاون در روز یکشنبه با اشاره به سخنرانی قبلیاش در مجلس گفت: "جلسه قبل به مجلس آمدیم، دوستیها را تقویت کردیم که پشت آن یک استیضاح درآمد". این سخنان، اشاره آشکاری بود به توقع محمود احمدینژاد از نمایندگان مجلس تا در مقابل کوتاه آمدن او از طرح انتقاداتش که به درخواست آیتالله خامنهای صورت گرفت، از استیضاح وزیرش صرف نظر میکردند که البته چنین نشد.
رئیسجمهوری ایران با تبدیل استیضاح وزیر تعاون به استیضاح روسای دو قوه دیگر، عملا نشان داد که حفظ حرمت سخنان رهبری در گرو حفظ حرمت او و دولتش است. آقای احمدینژاد با حمله به رئیس قوه مقننه، او را وادار به حمله متقابل کرد تا علی لاریجانی هم خواسته یا ناخواسته مصداق این سخن آیتالله خامنهای قرار گیرد که "از امروز تا انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعا به کشور خیانت کرده است".
طرح استیضاح در مجلس، افشاگریهای احمدینژاد علیه برادران لاریجانی و بازداشت سعید مرتضوی توسط قوه قضائیه، تازهترین مجموعه اقداماتی هستند که مصداق روشن عدم توجه سران قوا به توصیههای آیتالله خامنهای است. رهبری که دیگر مدتهاست سخنانش، "فصلالخطاب" و پایانبخش اختلافات سیاسی نیست.
رهبری که در زمان حیاتش، مفسر پیدا کرد
بحرانی که آیتالله خامنهای با آن روبهروست، فراتر از این است. او نه تنها دیگر "فصلالخطاب" نیست، که تفسیر به رای هم میشود.
آیتالله خمینی در زمان حیاتش مفسر نداشت. تفسیر نظرات آیتالله خمینی به معنایی غیر از آنچه او در ذهن داشت، هیچوقت بدون عواقب نمیماند. خود آیتالله خامنهای از جمله کسانی بود که بعد از تفسیر به رای یکی از نظرات آیتالله خمینی، با مخالفت شدید و علنی او روبهرو و مجبور به پس گرفتن حرفش در خطبههای نماز جمعه تهران شد. تفسیرهای مختلف از حرفها و نظرات آیتالله خمینی، بعد از مرگش مجال ظهور پیدا کرد.
اما آیتالله خامنهای در زمان حیاتش، مفسر پیدا کرده است. بسیاری از سیاستمداران از جناحهای مختلف سیاسی، با بیرون کشیدن سخنان او از بافت اصلیاش، معنایی غیر از آنچه در ذهن داشته را به او نسبت میدهند و به عبارت دیگر، سخنانش را مصادره به مطلوب میکنند.
آیتالله خامنهای سال گذشته در مقام تخفیف و تحقیر مهدی کروبی و میرحسین موسوی گفت آنها "سران فتنه" نیستند. به گفته آیتالله خامنهای "کسانی که مردم به آنها سران فتنه میگویند، در واقع بازیچه طراحان اصلی بودند و دشمن آنها را به وسط صحنه هل داده بود که البته آنها نیز باید راه خود را از دشمن جدا میکردند که این کار را انجام ندادند و مرتکب گناه شدند".
بعد از مدتی، این جمله تبدیل شد به "میرحسین موسوی و مهدی کروبی، سران فتنه نیستند" و به استناد آن، حبیبالله عسگراولادی و گروهی دیگر خواهان بازگشت آقایان موسوی و کروبی به صحنه شدند. درخواستی که آشکارا با فحوای سخنان آیتالله خامنهای و مجموعه سخنان او درباره این دو نفر در تضاد است.
در مثالی دیگر میتوان به سخنان رهبر ایران درباره انتخابات اشاره کرد. چندی پیش، آیتالله خامنهای با صراحت نسبت به استفاده از عبارت "انتخابات آزاد" هشدار داد و گفت انتخابات در ایران همواره آزاد بوده است. بلافاصله پس از این سخنان، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام "انتخابات پرشور بر اساس استانداردهای جهانی" را نیاز امروز ایران دانست که در تقابل آشکار با خواسته رهبر ایران بود.
به نظر میرسد که این روزها، هرکسی از ظن خود و بر پایه تعلقات یا منافع سیاسی خویش سخنان آیتالله خامنهای را درک و تفسیر و بر اساس آن عمل میکند. امری که به نوبه خود تضعیف اقتدار رهبر ایران را شتاب بخشیده است.